788- زودرنج و شکسته
اِمروز روزِ خوبی نبود. فیل ـی که کشیده بودم و کلی کِیف کردم واسش و همه گفتن چه خوبه . نشون استاد دادم و اصلا نگفت خوبه . گفت این خودش 2 هفته کار داره تو سریع تموم میکنی کارارو .. منم خیلی ناراحت شُدم. فقط گفت طراحیش خوبه .. بعد دوباره گواش کار کردم، تیره فام و روشن فام و خاکستری فام، که خُب بلد نبودم . تیره فام رو هم نمیکشم دیگه تا ببینم استاد چی میگه .. چقدر بقیه از من بهترن .. من فکر میکردم هنر و استعداد دارم. الان خیلی افسرده شُدم و دلم گرفته .. مَن خیلی حساسم و زود رنج .. بعد فکرم میره سمتِ اینکه شاید استاد از من خوشش نمیاد ! چرا با اون گرم گرفته، چرا فلان .. چرا بیسار .. کاش اهمیت نداشت ..
دلم دیگه تورو نمیخواد.. نرفتی پست و گفتی بعدِ تعطیلات .. بهم گقتی بچه . من متنفرم از این کلمه. خسته ام از اینکه نمیتونم روزا زنگ و پیام بدم بهت. شدم مثِ هَوو که باید پنهانش کُنی. خسته ام. چرا هیشکی رو مَن کراش نداره ؟ چرا یه آدم حسابی نمیاد سرِ راهم ؟ یه آدمِ سالم و درست ؟ یکی که بمونه و هیچوقت نره .. چرا مَن دوست داشتنی نیستم ؟ چرا الان بغض کردم ؟ چرا من جایِ جاذبه، دافعه دارم ؟ من عاشقِ تو بودم .. تو توی 1سالِ اولِ دوستیمون مَرد ایده آلِ زندگیِ مَن بودی .. تو اون 1 سال نیمه گمشده ام بودی .. همش یه دروغِ قشنگ بود . یه دروغِ شیرین که همشو باور داشتم. تو چیکار کردی با مَن ؟ مَن اینجوری نبودم که .. شاد و شنگول تر بودم . غم داشتم اما اینجوری نبودم .. اگه آدرس ندادی کادوهات رو میفرستم به آدرسِ قبلی . فوقش برگشت میخوره .. تو که البته مهم نیست برات ..
دلم بارون میخواد. دلم میخواد برم زیرِ بارون .. بارون انگار میفهمه منو .. منو میبره به دنیایی که آدما توش جایی ندارن ..
یه روز پناهَنده دینی میشم و دینَم رو عوض میکنم ..
- ۹۷/۰۶/۲۵