:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

79

جمعه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۴۳ ب.ظ

امروز مامان و بابا اینجآ بودن تا عَصر . صُحبت کردیم از همه چیز ، همه جآ ، در مورد اینکه فلش tv رو شکوندَم :| قرار شد فردا صُبح بابام بیآد بریم آزمایش ـآ رو انجام بدیم . فکر کنم آزمآیش تیروئیـد نوشته بود . کلسیم هم بعد اضاف کرد . باید صُبح ِ زود بیدار شم . 7:30 باید آماده باشم . گفت یه دکتر دیگه واسه مشکل wc ـت باس پیدا کنم . بابام میگفت تو از بچگی و زمانِ ابتدایی از سرویس بهداشتیِ بیرون بدت می اومد :)) فکر کنم خواهرم حسودیش میشه بهم توجه میشه ! اما خُب خودش میدونه من از اونام کِه یکی باید مراقبم باشه ! قرار بود واسه خرید مانتو بریم ، بابام فکر میکرد 1 مهر کلاس هآ شروع میشه . البته فردا روز ِ اول ِ کلاس هآست ، میشه واسِه خرید رفت اما سختمه از صُبح تا عَصر با بابام تنها باشم . خواهرم بهتر شده بود ، امروز از سرِ شب دوباره یه جوری شد .. بهش گفتم بریم دکتر ؟ گفت نَ من قوی ام .. گفتم : مجبور نیستی خودتو اذیت کنی تا نشون بدی یا بگی قوی هستی .. ! امیدوارم زودتر خوب بشه یا یه صبح مرخصی بگیره بره دکتر :)

قراره به زودی دوستآیِ بی معرفتم ُ ببینم کِ هیچکدوم تویِ تابستون حالی ازم نپرسیدن .. حتی یه دونه دوستِ صمیمی نداشتم کِ ساعت ِ تربیت بدنی ـم ُ باهآش همآهنگ کنم . چقَ من تنهام آخِه .. تآ کِی آخه .. انگآر اصلا موجودیت ندارم . خُب اصلا من هیچی ، چرا یکی نیست بگه تو چِه ساعتی کلاس داری باهات هماهنگ کنم ؟ خُب منم دلم می خواد :(( منم آدمم :( فکر کنم بآ حسرت اینکه یه دوستِ واقعی بهم بگه تو بهترین دوستم بودی سرم ُ بذارم و بمیرم .. (خواهشا نظر نذارین کِ وضعِ ما هم همینه کِ به فحش میبندمتون . وضعِ شما به من ربطی نداره )

   نتمُ شآرژ کردم . چرا چند روزه صَبانت بازیش گرفته ؟ مدام dc میشه ..

   خیلی بده کِ نمیشه ادامه مطلبِ رمزدار نوشت . من کلی از این روش تویِ بلاگفا استفاده میکردم واسِه خودم .

   من دایرکت ِ ایسنتاگرامم خَرابه ، چرآ آخه .. :| نوتیفیکشن میاد اما پیام خالی ِ ، بعدم نیستش لولو میخورتش :|

  • Setare

نظرات  (۷)

  • عرفـــــ ـــان
  • اشاره مستقیم بود به من که نگم وضعِ منم همینه :/
    پاسخ:
    من اشاره به فردِ خاصی نکردم ..
    سلام
    با تبادل لینک موافقی خبر بده
    پاسخ:
    سلام .
    نه .
    سلام
    گذرواژه احتمالی پست های رمزدارتون رو ای همین الان بگید که اگه یه روزی بلاگ همچین قابلیتی راه اندازی کرد ما پیش پیش گذرواژه داشته باشیم :دی

    ما که هر روز بلاگت رو چک میکنیم دوستات هستیم
    9 نفر دنبالت میکنن
    میتونی رو ما حساب کنی ;)
    پاسخ:
    سَلام .
    نَ مطلب رمز دارهام شخصی بود ..
    حالا کِ فعلا خبری نیست :/
    شما لطف داری ممنون ..
    منم وضع ام همینه :دی
    شغل من : نمک پاشیدن به زخم :دی
    مسئولیت شما : نمک دورو بَره من نزارین ;)
    پاسخ:
    هِه هِه هِه ..
    نمکدون ..
    ایشالو یکم بزرگتر بشی (:
    چرا عصبانی میشی :| 
    آخه منم همینطوریم.. از درون خیلی دلم میخواد یکی همیشه مراقبم باشه. اما نیست همه فکر میکنن خیلیم در جهت آزادی قدم برداشتن که منو به حال خودم گذاشتن.. :(
    پاسخ:
    خُ دیگه ..
    هآو .. یه دوست باشه کِ همیشه باشه ..
    فقط مانتو. چه قانعی تو :دی 
    پاسخ:
    همونم مِرسی کِ راضی شده :))
    البته کیف و شال ام تو ذهنم گذاشتم کنار اگه دیدم .. :|
  • هامون هامون
  • نمی دونم کامنت ام اومد یا نه
    پاسخ:
    نمیدونم چیزی گفتین ؟ :/

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">