79
امروز مامان و بابا اینجآ بودن تا عَصر . صُحبت کردیم از همه چیز ، همه جآ ، در مورد اینکه فلش tv رو شکوندَم :| قرار شد فردا صُبح بابام بیآد بریم آزمایش ـآ رو انجام بدیم . فکر کنم آزمآیش تیروئیـد نوشته بود . کلسیم هم بعد اضاف کرد . باید صُبح ِ زود بیدار شم . 7:30 باید آماده باشم . گفت یه دکتر دیگه واسه مشکل wc ـت باس پیدا کنم . بابام میگفت تو از بچگی و زمانِ ابتدایی از سرویس بهداشتیِ بیرون بدت می اومد :)) فکر کنم خواهرم حسودیش میشه بهم توجه میشه ! اما خُب خودش میدونه من از اونام کِه یکی باید مراقبم باشه ! قرار بود واسه خرید مانتو بریم ، بابام فکر میکرد 1 مهر کلاس هآ شروع میشه . البته فردا روز ِ اول ِ کلاس هآست ، میشه واسِه خرید رفت اما سختمه از صُبح تا عَصر با بابام تنها باشم . خواهرم بهتر شده بود ، امروز از سرِ شب دوباره یه جوری شد .. بهش گفتم بریم دکتر ؟ گفت نَ من قوی ام .. گفتم : مجبور نیستی خودتو اذیت کنی تا نشون بدی یا بگی قوی هستی .. ! امیدوارم زودتر خوب بشه یا یه صبح مرخصی بگیره بره دکتر :)
قراره به زودی دوستآیِ بی معرفتم ُ ببینم کِ هیچکدوم تویِ تابستون حالی ازم نپرسیدن .. حتی یه دونه دوستِ صمیمی نداشتم کِ ساعت ِ تربیت بدنی ـم ُ باهآش همآهنگ کنم . چقَ من تنهام آخِه .. تآ کِی آخه .. انگآر اصلا موجودیت ندارم . خُب اصلا من هیچی ، چرا یکی نیست بگه تو چِه ساعتی کلاس داری باهات هماهنگ کنم ؟ خُب منم دلم می خواد :(( منم آدمم :( فکر کنم بآ حسرت اینکه یه دوستِ واقعی بهم بگه تو بهترین دوستم بودی سرم ُ بذارم و بمیرم .. (خواهشا نظر نذارین کِ وضعِ ما هم همینه کِ به فحش میبندمتون . وضعِ شما به من ربطی نداره )
نتمُ شآرژ کردم . چرا چند روزه صَبانت بازیش گرفته ؟ مدام dc میشه ..
خیلی بده کِ نمیشه ادامه مطلبِ رمزدار نوشت . من کلی از این روش تویِ بلاگفا استفاده میکردم واسِه خودم .
من دایرکت ِ ایسنتاگرامم خَرابه ، چرآ آخه .. :| نوتیفیکشن میاد اما پیام خالی ِ ، بعدم نیستش لولو میخورتش :|
- ۹۴/۰۶/۲۷