:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

790

شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۲۱ ب.ظ

تاسوعا عاشورا که خونه بودیم خیلی دیر گذشت. مامانم مریضه و آسم و نفس تنگی داره . خس خس میکنه . 10 تا دکتر رفته و دوباره نوبت دکتر داره. و بابام دوباره سیگار میکشه. یادم رفته بود قرص ها و کرم هام رو ببرم. و دوباره بی قرار و دلتنگ شُده بودم. یکی از بعدازظهر ها آرام آرام گریه میکردم و میگفتم کاش قرص هام همراهم بود. عکسی گذاشت رویِ تلگرامش . عکسی که دستِ یک دختر در دستِ پسر است.. سرچ کردم عکس خودشان نبود . میگفت به خاطر ساعتِ پسره گذاشتم. شبیه ساعتِ خودمه . اما نمیفهمید من چقدر غصه میخورم در حدی که گفتم منو بلاک کُن اما نکرد. :) دیشب چقدر درد و دل و حرف زدم باهاش آخرش انگار هیچی. مزخرف تحویلم میداد. رویِ خودش نمیآورد که زده زیرِ تمامِ قول هایش و همه کاری برای جی افش میکند و میگفت من تویِ رابطه sx میخواهم و من یک لحظه احساس تنفر بهم دست داد از تمامِ پسرهایِ رویِ کره یِ زمین .. میگفت 2 ماهِ دیگر میرود. بهش گفتم تو رو خدا برو ولی تمام خاطرات و رویاهایی که واسم ساختی هم ببَر .. کاش چنین چیزی امکان داشت .. کاش با مَن صادق بود .. بهش گفتم در مورد ماشین و پدرش راستشو نگفته بهم.

حواسم هست نه دیگه چیزی فوروارد میکنی و نه زنگ میزنی .. فقط میترسی برم به دوستات پیام بدم و دوباره آبرو ـت بره .. همین ! روز اگه پیام بدم کلی عصبی میشی .. قرار بود امشب آدرس بهم بدی .. قرار بود اِمروز بری پُست .. :)

http://up44.ir/previews/04e337a6a5c6b6fcd1d47d4059b55c4c.jpg

فرد صُبح کلاس دارم و کارامو انجام دادم ..

تابستان هم تمام شُد . پاییز رسید .. پاییزِ غم انگیز .. پاییزی که آخرش تولد توءِ :) پاییزی که بارها قولِ اومدن داده بودی .. و من میخواستم شونه به شونه باهات قدم بزنم و تمام اماکن دیدنی رو نشونت بدم و لیستی تهیه کرده بودم . لیستی که پاره اش کردم . بارها و بارها خودم رو میدیدم کنارت که دارم میخندم . قول هایِ احمقانه .. منم که ساده .. باورت کرده بودم .. اما الان از حرفات میترسم. از حرفایی که آخرایِ شب میزنی و اعتمادمو از بین بُردی .. میترسم حتی دستاتُ بگیرم .. چیزی که آرزوم بود .. هیچوقت یادم نمیره وقتی همه ی اُمیدم به خدا بود و دستم به هیچ جا بند نبود و بهش گفتم تو رو خدا بشه ! ولی اون همه یِ امیدم رو نابود کرد و ناامیدم کرد .. هیچوقت یادم نمیره :)

شاید دیگه دلتنگِ تو نیستم .. دلتنگِ اون روزام فقط . اون دروغایِ قشنگ.. اون رویاهایِ شیرین که نابودشون کردی .. منم با همینا نابود شدم. آره شاید بچه گانه است به نظر .. اما واقعیت داره. بغض دارم .. خسته ام ..

  • Setare

عکس

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">