:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

791 - حالِ بد

دوشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۷، ۰۱:۱۶ ب.ظ

دیروز پاییز شُد :) خیابونا حال و هوایِ مدرسه داشت و احساس کردم چقدر پیر شُدم !! کلاس خیلی خلوت بود شاید 5-6 نفر بودیم. همه رفتن دانشگاه و مدرسه .. دایره رنگ 12 رنگه و ستاره یِ رنگ هستن اینا ..

http://s6.uplod.ir/i/00935/46qrpkqcjvty.jpg

دیشب شبِ بدی بود .. یه عکس استوری گذاشته بود که بهونه یِ زندگیمی خودش میدونه با کی ام .. ریختم بهم. تصمیم گرفتم بگم منو بلاک کُنه ..گفتم لطفا منو بلاک کُن .. میخوام برم .. گفت واقعا ؟ گفت جونِ منو قسم خوردی به کسی پیام ندی . نگرانِ خودش بود .. گفت ما دوستیم بذار کارامو بکنم دوباره مثِ قبل میشیم قول میدم ! گفت یه مدت زمان بده یه مدت تنها باشم خودم میام قول میدم .. گفت خواستم بیام بهت زنگ میزنم ساعت 2 ! نفهمیدم منطورش چه کارایی بود و وقت واسه چی میخواست .. دیگه بحث نکردم باهاش . نایِ بحث نداشتم. گفتم باشه . در کمالِ ناباوری بلاکم کرد و رفت .. شاید فکر میکردم این کارو نمیکنِه اما کرد .. هق هق کنان رفتم زیرِ پتو . زار میزدم :) حالم بـد بود .. اون یکی دیگه رو دوست داشت :) و به خاطرش هرکاری میکرد انگاری ... بعدِ از بلاک عکس بغل گذاشت پروفایل تلگرام و مَن بدتر شُدم . اِمروز دیدم عکسایِ خودشو هم پاک کرده .. نمیفهمیدم فازش چیه و چه خبره ..

فردا میرم پیشخوان، پست ، و چیزایی که قرار بود و واست میفرستم. بعدش میرم دیجی کالا و یه ماگ برات انتخاب میکنم و میفرستم .. به جایِ اونی که شکستی .. :) 

چشام از شدت گریه درد میکنن .. و خیلی خسته ام . دوست دارم مداوم بخوابم ..

   پاییز اومَده پیِ نامَردی ..

  • Setare

عکس

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">