:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

819

جمعه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۸، ۰۱:۰۰ ق.ظ

امشب از اون شب هاست که حالم بدتر است . دلم نمیخواد بخوابم، اما عاشقِ خواب ام ! خیلی سعی کردم حوصله پیدا کنم و بیام بنویسم. قرص هامو خوردم و رفتم زیرِ پتو، دکتر گفته بود پوکساید نخور وابستگی داره اما عصبی ام و نمیتونم. هر از گاهی میخورم .. پیام دادم و گفتم وابسته بشم خیلی بده، گفت نه خیلی (: احساس ضعف میکنم با اینکه شام خوردم ..

14 بهمن : رفتم مصاحبه کاری، نوشته بود مرکز هنری اما وقتی وارد شدیم فنِ بیان و گویندگی و .. هم بود، دنبالِ فردی بودن که فنِ بیان داشته باشه و خب من در اون حَد نبودم و نشد ..

در مورد نقاشی احساس میکنم دیگه پیشرفت نکردم . بعضی اوقات نمیدونم باید چیکار کنم و انگار کسی که بلد نیست آبرنگ کار کُنه، استاد با تعجب نیگام کرد و گفت این که خیلی آسونه ! اما من گیج بودم ..

17 بهمن : دل رو زدم به دریا و خودم ویندوز 10 رو نصب کردم. کلی برنامه توی درایو C داشتم که باید انتقال میدادم و لپ تاپِ من هَم فضا نداشت دیگع ! بعضی ها رو زدم تو کامپیوتر خونه . ازش خوشم اومده .. طراحی و کآرآمدی اش رو دوس دارم .. بعد از این جریان گفتم هارد لازم دارم و بابام رفت از دوستش خرید .. خیلی بهتر شد اینجوری ..

از چندین ماهِ پیش قرار بود گذرنامه بگیرم. اون زمان میشد خودمون عکس بدیم. اما تنبلی کردم و نرفتم و الان میگن خودمون باید عکس بگیریم و همین باعث شد فعلن منصرف بشم !! عکس هاشون خیلی مزخرف میشه (:

21 بهمن : ظهر با دوستم میخواستیم بریم کلینیک . او با روانشناس وقت داشت .. یه لیوانِ بنفش خریده بودم و کادو کرده بودم واسه تولد دوستم اما بروز ندادم .. فقط موقع خدافظی روانشناس ام رو دیدم . خیلی بداخلاق و تخس (: .. حسِ بدی بهم داد .. به دوستم گُفتم تو حیاطِ کلینیک بشینیم ..  هدیه رو که کادو پیچ شده بود بهش دادم گفتم چیزِ خاصی نیست، با شوق بازش کرد .عاشقش شد :))  تولُدش شنبه است اما خب ..  براش آهنگ تولُد خوندم، دَست زدم، همو بغل کردیم .. تشکر کرد و ذوق داشت بره خونه توش چیزی بخوره ، حسِ خوبی بود 😍🌷 .. روانشناسم به دوستَم پیشنهاد کرده که  کتابِ " از حالِ بد به حالِ خوب" رو بخونه . اما به نظر من خودش باید فصل 24 به بعد رو مرور کنه . چون خیلی بهش نیاز داره !

یه مدت پیش به یکی از دوستایِ قدیمی پیام دادم . فوتسالیست بود، قدیما گاهی میرفتیم بیرون میگشتیم ! گفت یه مدت دیگه مجموعه شعرهاش چاپ میشه . گفت رِل بزنیم ؟ :) گفتم نه حوصله این چیزارو ندارم .. گفتم مَن عوض شدم. میگه من هَمون موقع تَصمیم ـَم رو گرفته بودم  تو نخواستی .. من حَرفم هَمونه ..

آهنگ محسن یگانه گوش میدم، بهت قول میدم، یادمه با این آهنگ چندباری تویِ خیابون ها گریه کرده بودم .. فقط تصور کنید چی به روزم اومده بود که به این حال افتاده بودم .. بعد از اون اتفاق، مَنم یه زمانی یکیو داشتَم کع  زودتَر از هَرکسی ولنتاین رو بهش تَبریک میگُفتم :) اون الان با یکی دیگِه حالِش خوبه و میخَنده  و تو رو یادش هَم نیست :))) 🖤

  راحَت برو هیشکی حَواسِش نیست .. 💔 " کلیک "

  • Setare

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">