سلامــــــ✖ــــــ
پنجشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۰، ۱۱:۱۰ ب.ظ
سلامــــــــ✖ــــ
امــروز روز زیاد خوبـــی
نبود
!
چند روز زیــــــاد با
پدرم
روبه رو میشم و از موضــوع اصلا حس خوبی
ندارمــ
حال روحیـــم هنوز خوب نشده اصلا ! همین امروز دو قطره اشکم چکیـــــد !
یعنی همون
افسردگیــــ ✖
با خودم می گم اگه میشد می رفتم تیمارستـــــــان. اخه اونجا مراقبم هستن.
حواسشـــــون به من هست و نمی ذارن
خودکشـی
کنمـــــ .✖
متاسفانه دیگه نمی تونم اس بدم !
میثـم هم این طور که نشــون میده شارژ ندارهـــ
!!!!!
جالب تر اینکــــــــه
علی
هم شارژ ندارهــ.
دلـــم خیلی تنگــه. برای روزای
مدرســه
... برای اذیت ها ، برای هندزفری های مـــخفی ! برای پروندن پیام بازرگانی دقیقــــــا توی اوج درس .
✖
اگـه شرایطش بود یک سری به
روانشـناس
می زدم اما خب اگه با خانواده صحبتی نکنــــه انگار هیچـــ
واقعا نمی دونم ممکنه روزی خودکشـــی کنم یا نه؟ نمی دونم اصـلا چی میشه . نمی دونم شاید این کارو بکنمــ
دلم می خواست می تونستم تنــها توی یک خونه زندگی کنم...
یعنی
آسایش و آرامــش.... مبــــــل و موزیــک و قهــــــوه . بدون مزاحم و حرفی...بدون
دخالت
کسیـــ . . .
نمی دونم چرا همه فکر دانشــگاه رفتن من هستن . نمی دونم چرا فکر می کنن باید آروم باشـــم . طوری می گن انگار
بچه شری
هستمــــ!!!
اما خودم می دونم که خجالتــی ام . حالا تا بعـــــــد . . . . . . .
Ƹ̴Ӂ̴Ʒ Ƹ̴Ӂ̴Ʒ
Sometimes I feel I'm going nowhereI'm moving but I just can't find the waySurrounded by a millione facsThey all say they're my best friends
- ۹۰/۱۱/۱۳