عجب استادی
دوشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۰، ۰۷:۴۶ ب.ظ
امروز.... کلاس داشتــــم
زبان
خوش گذشت...بازم مثل همیشه
اما اصول
حسابداری
نگو.....استادمون دیوونســــ ـــــــــت وااااااااا ااااااای ....
اصلا انگار معذبه.....بعدشم کلی به استادیش می نازه
استـــــــ ــــــــاد اقای
زارع
ایششششش....
تکلیفامونم نگاه کــــــــــرد....شده مدرســـــــــــــه... نداشته باشیم جامون بیرون کلاسه!! خستـــــــــــــــمون کرد رفت
هرچی بودیم آب تر شدیم....همه باهاش
مشـــــکل
داریم...
میگه شماها رو چه طور قبول کردن..فاطمه هم زنگ همین اســــــــــــتاده خودشو رسوند
صداش منو یاد
کارتون
می ندازه که می گه من می دونـــــــم من می دونــــــــم .....
هی گاهی ریز خندم می گیره دست خودم نیستـــ
والا ما که کنکور دادیم....خودش مشــکل داره....خدا به خیر کنه
چیه دانشگاه اه اه اه
بعدشم ریاضـی داشتیم....
آرزو
که راحت قره می خورد
و خنده و .... و .... اینقده خستمــــه......تمرین ریاضی هم مونده
بابای
- ۹۰/۱۲/۰۸