:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

شبِ بازی رئال و بارســـا یکی از بهترین شَبــــای این یکی دو سالِ من بود.. هم با بردِ رئــــال همراه بود و هم این فصل رئال قــــهرمانه..... بارسا امســــال خوب سوراخ سوراخ شد....خیلی خوشحالمـ این هفته هم اوج حَســـاسیت رو داریم...رئال _ بایرن. خُدا کنه رئال صُـــــعود کنه...رئال تو می تونی من می دونمـ  این هَفته چهارشــــنبه تعطیله و یک روز دانشــــگاه نداریم ..چقدر خوشحالمـــ   سعیــــد این چند روز که نبود بیمارستان بود...چِقدر گفتمـ مُواظب خودت باش...!!!! خدا حداقل تو مواظبـــش باش. داشتم از نگرانــــی می مُردم.. خُدا رو شـــکر.... چِقدر تحملــــش زیاده که با اون حالش بازمـ به دَرد دلـــمـ توجه می کنه مثِِ همین دیشب که اس دادمـ دیشب 1 ساعت گریـــه کردمـ . تا اینکـــه خوابمـ بُرد . دیشب خواب اُستاد رَوانیــــه (حسابداری) دیدم ...اومد وارد  بشـــه .بهم گفت به شما چیزی نمی تونمـ بگم شما خودت اُستــــادی... .وااااای خدا . یادش بخیر...هَمین روزای نزدیک تولدمـ بود که با میثــم اشنـــــا شدم..یادَم نیست دَقیقــــا کی بود...حوالی روز تولدمـ بود که می خواستمـ خودکشـــی کنمـ. آه میثمــ
  • Setare
سلامـــــ امروز شنبه است و اتفاق فوتبالی زیاده ... آرسنال _ چلسی که طرفدار آرسنالم و بارسلونا _ رئال که طرفدار رئالم..دلم می خواد حتما ببریم یکمی روحیم خوب بشه  کلی درس دارم و حسش نیست ... اوضاع مثِ قبله...نگران سعید بودم که چند روز هم گوشیش خاموش بود و هم آنلاین نمی شد...صبح دیدم شب نزدیک 2 پیام داده و دیده خوابم خیلی ناراحت شدم. خدا رو شکر که اتفاقی رخ نداده براش داشتم از نگرانی می مردم. دیشب به خودم گفتم اگه علی PM داد که داد..اگه نداد دیگه کاری بهش ندارم. خسته شدم از اینکه هیچ وقت خودش نمیاد سمت من !! همیشه من PM یا اس می دادم ...این یعنی کمال بی توجهی...توی این مدت هم که حتی به پیام هام دیر جواب می داد .. خلاصه خیلی ناراحتم... اشتهام یکمی بهتر شده 2 روزه ناهار و شام خوردم اما کلا صبحونه نمی تونم بخورم.... دیروز خواهرم اینجا بود روز بهتری بود... تا اینکه بعد از ظهر رفت .  یادش بخیر 2تایی و تنها توی اتاقم ناهار و شام و ... می خوردیم . هم دیگه رو خاکی می کردیم...اذیت می کردیم....چقدر زود گذشت اما خوشحالم از این زندگی ناجور اینجا خلاص شد و الانم راضیه... برم ببینم توان درس خوندن دارم ... یا عصبی بودن نمی ذاره حوصله ندارم نوشته هامو خوشمل کنم
  • Setare
سَلامـــــ  امروز حالـ ـم خوب نبود.. .ظــ ُـهر به زور ناهـــ ـار خوردم.داشت حالـــَ ــم  بد می شد...اه...شبــ ـم به زور خوردم.بی اشتـــهای بی اشتهام..اصلا میل به غــَ ــذا ندارمــ ـ  امروز توی دانشـ ــگاه باز همینجوری به عَلـــ ـی  اس دادم با اینکه گفته بودم شُمارمــ ـو پاک کنه !!!!!! دیروز طوفــ ـان فِکری مغـ ـ ـزمونــ ـو خورد...امروزم اصلا حوصلــ ـه دانشـ ــگاه نَداشتم اگه می شد اونجا گریـــ ـه می کردم...نمی دونم چِم شـــُ ـده نمی فهمَمـــ ــ با ادد لیستــ ـای یاهوممــ ـ گاهـ ــی تُند برخورد می کنم دِلـــ ـشـــ ـون می شکنه....عَوض شــُـ ـدم. سَعیـــ ـد گوشیش خامـــ ـوش بود...  یاهو هم نمیاد.نکنه اتفاقی اُفتـــ ـاده؟؟؟؟ یا شــ ــایدم....شایـــَ ـدم حوصلــ ـه منو نداره حَق داره خبـــــ ــ دیشبرئــــ ـال باخت خیلیــــ ــ ناراحت شدم خیلی.....اینم شانس تیمِ من ! دارم مثِ هر شب مُرتضی پاشــ ــاییگریــ ـه کن گوش می کنم..  .گریــ ـه ام هم میاد اما خُب نمیشــ ـه فعلا!!!! مامان و بابام قهرن هنوز...   .منم فقط این دنیای مَجـــ ــازی رو دارم و خُدا و اشــ ـک و تَنهایـــ ـی . هی خدا چقدر بچه ها تو دانشگـــ ـاه می خندن....و مــَ ـن ..... بازم دلم گرفتـــ ــه.دیگه نمی خوام جلوی اَشــ ــکامو بگیرم........!  دوست دارم برای دل خودم بنویســـ ــم. از تنهایی مُطــ ــلق.از بی توجهــ ـی اطرافیـــ ـان . از این حسِ لعنتی که کَســـ ـی دوستمـــ ـ نداره  اینکه هیچ وقت با مامانـــ ـم راحت نبودم و نفهمیدم مـِـ ــهر و مُحبت مادری چیه...اینکه نمی ذارن یک ذره فقط یک ذره جَوونـــ ــی کنم.  ...خدا شُدم ربات همینــ ــو می خواستـــ ـی؟خدا دلت نمی ســ ــوزه من هر شَب گریــ ـه می کنم؟ دعا می کُنم می شـــ ـنوی؟  خُدا دلـ ـــم خیلی اَزَتـــ ــ  پـــُره...خیلـــ ـی
  • Setare
سلامـــــ دیــ ـروز بالاخــ ـره گُذشت . اُسـ ــتاد حِســ ــابداری تمرین نگاه کرد 2 تا مسئله حَل کرد و گفت شــ ـیوه تدریسمو باید تَک تَک  روتــ ــون انجام بدم و بیایــ ــد حَل کنید.  همه ازش مــ ـی ترسَن...شـَ ــدید..دوستــ ـم فاطمه می گفت از دیشـ ــبش چیزی نَخــ ـورده !!! ای بابا .شده مثِ مـ ـدرسه مَثلا حِســ ــابداری هَسـ ـتِش؟!!!!   کِلاســ ـمون هم که فقط خانــُ ـما هستن.دیروز ریاضـ ـی ، باز امروز هَم ریاضـ ـی.امروز باز طوفـ ـان فِکری داریم  و سُخنرانـ ـی اُستاد...ادبیات هم که کلاس خوبیه کُلا مُشـ ـکلی نَداریم  اُردیبهشـ ــت هم که میان تــ ِــرم داریم...  امروز بازم 2:30 کلاس داریم و 2 می رســ ـم اونجا . ایییی وااای دیپلمـ ـم هَر چی گشــ ـتم نَدیدمش (نیستش)   مَجبورم پس حتما فوق دیپلمــ ـم رو بگیرم الـ ـان . حَداقل چیزی واســ ـه ارائه داشــ ـته باشَم . کاش دیپلُمم پبدا بشه مُعدل خوشــ ـگل 17 و خرده ای داشــ ـت !!!!!  فَروردین داره تموم میشـ ــه به نظرم خیلی دیر گُذشــ ـت خیلی بِهم سخت گُذشــ ـته و آرامشــ ـم کَمتر شده   دِلم می خواد نه کَســ ـی دوستم داشته باشه و نه کَسی دوســ ـتش داشــ ـته باشَم.  ....آخه خستـ ــه ام خیلــ ـی دیشب حوصله ام نشــ ـد 90 نگاه کنم ..اما از چَمپیـــونز لیگ نمیشــ ـه گُذشت...امسال دیگه باید بارســ ـا رو بزنیم کنار و رِئــ ـال قهرمان بشه...دیگه اجبــ ــ ــاره!!!!!   مَن واقعا نمی دونم چه کــ ــار کنم...هی رابطه کوچولـ ــوی بین عَلی رو خرابش می کُنم واقـــ ـعا چرا؟ چون انتظار عکــ ـس و زَنگ زدن داره؟ ما که از اول قصد نَداشــ ــتیم BF و GF و باشیم...دوستِ معمولــ ـی بودیم. شماره هم فقط برای این بود که شاید نِتـــ ـم قطع بشـــه دلمون تنگ نَشــ ـه... هَمیشـــ ـه هم فکر می کنه BF پیدا کردم یا ارزشـ ــش اومده پایین که اینجوری می کـُـ ــنم اما اشتبـــ ـاهه .. دیگه نمی دونــ ـم چیکار کُنمـ ـــ
  • Setare
امروز هر کاری کردم موفق نش دم حسابــــ ـداری    حل کنم بلد نبودمــــ دوشنبه کلاســــم...  علی گیر داده بهش بزنـــ ـگم...اما نیـــخوام..  امشبــ ــ دلم گرفتــ ـه..علی توی عالمــ ـ خودشـ ـه.  قلبــ ــم درد می کنه..دلم آغوش آروم می خواد که همش اشک بریزمــ اروم بشمـ ـــ توی این اوضاع خونـ ــه و تنهایــ ـی خیلی حالمــ گرفتـــه کاش یک ذره مهر و محبت  رو دیده بودم..کاش سر چیزایی که بهم دادن منـــتی نبود.کاش زندگــ ــیِ خودم بود قلبـــ ـــم خیلی درد می کنـــ ــه...بغض کردمــ ـ یک آغوش می خوام آرومم کنــــه....همون آغوشـــی که توی بچگی هم نداشـــتم.همون محبــتی که ندیدم کاش من نبودمــ  ...قلبم داره بدتر میشه  چه شب آرومیــه..سکـ ـوت سکـ ـوت سکـ ـوت ...  تنهایــی مطلق  ...میثمـــ یادتـ ــ بخیر شبایــی که به هم اس می دادیم..روزا چتــ ــ می کردیمـــ...چقدر از هم دور شدیــ ــم
  • Setare
سلامـــــــ  دیشبـــــــ مامان بابام دوبـــــــاره دعـــــوا کردن .داد و ....  ! دایی ام اومد اینجــــا...حرف می زدن منم قلبــــــم درد می گرفتـــــــ  الانمــــ اوضاع خیلی نــــاجوره...اگه مامانم خونـــــه داشت طلاق می گرفتـــــــ معلوم نیســـــت من برم دانشگاه یــــا نـــــــه ! دوشنبـــــه کلاس دارم  تمرین حسابداری ها رو هم بلد نیستــــــم حل کنم اصلا خنگــــ شدمــــ......حالا چیکار کنم این ، این استاد روانیــــه از کلاس بیرون می کنـــــه!!!!  آخه بد درس میده و آسون..بعد ما چه جوری اینــــا رو حل کنیم؟  تازه یعنی دیپلـــــم حسابداری دارماااا وای به حال بقیــــــه ! خستمـــــ خیلی خستمـــــ . دوشنبـــــه ریاضی هم داریمـــــ.... کاش بمیرم خلاص بشـــــم.....من باید چیکار کنم؟ چه کاریـــــ ؟
  • Setare
چقدرررر امروز روز بـــَــــدی بود....خَس تــــــــ ـه بودم...بی حس..بی اِحســـــاس تُندروی هایی کردم که مُجاز نَبود...  هَر روز مثِ هر روز دارن می گذرن و من به هیچی نمی ر سَمـــــ ـ ....اِنگار کُل زمین و زَمـــــــان بر عَکسِ من حرکت می کنن... به زَمان نمی رِسمــــ...  خدا یِکم اِستراحَتـــــ بده...یه لحظه زَمان رو بَرام نِگـــــه دار....ساعَتــــ یک لحظه بایســـــــت ..بذار کمی دُنیا رو ببینمـــــــــ تَنـــــها نمونمـــــ...غَمگین نَمونمــــــ....  یک نفر به من فُرصـــــــت بده  ..دیگه قَلبم با جَریــــــانِ خون ها تَعجب می کُنه  هَنوزم قَلبــــــم کار می کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کِی ایستـــــ می کنه...؟ کِی دُنیــــــایی پُر از زَخم ها تَموم میشـــــــه؟  ایتقدر خَستــــه ام که مَعنی هیچی رو نمی فَهمم... هیــــــــچ
  • Setare
حس خوبـــــــی ندارم... دلگیـــــــرم . از همه ..از همه کس . تنهایی خودمو با چی پر کنم؟ کی اشکـــــامو پاک کنه؟ کی بهم بگه کنــــــارمه تا آروم باشمـــــ؟ شکسته ام...خستــــــه ام.... میثم دیگه نیستی شبـــــا اس بدی و تا من بیدارم بیـــــــــدار بمونی....نیستی که بخوای اروم باشــــــــم و گریـــــه نکنم احساســـــاتم دست خودم نیست یک غمــــــی رفته توی وجودم خستـــــه شدم از  خط هایی که رو قلبم کشـــــــیده میشه از دلتنگی های گذشـــــته...خستـــــــم...از خاطرات شیرین گذشـــــــته... خنده رو فراموش کردمــــــ . می خوامـــــ برم یک جــــای دورررر دوررر....که هیچکس نباشـــــه....از دروغ خبری نباشـــــه. می دونم کسی دوستم نداره....نمی دونم چرا ادامـــــــه بدم؟ خدا تویی که چیزی رو درست نمی کنی بدون من تحملــــــم کمه...خودتم دیدی یک بار قرص خوردمـــــــ خودت درست نمی کنی اوضاع روو ... لذت می بـــــری که من هر شب گریــــــه می کنم نــــــه ؟ تو که مهربون بدی!!!! می خوام خودکشـــــــی کنم....برم بمیـــــرم...برم تا حتی همه راحت بشن...نفــــــــس نکشم شاید هوا هم می گه من اضافــــــــــی ام...
  • Setare
دیروز توی دانش ــــــ ـگاه اســــامی دو گروه زدن توی بُرد...می دونین چی شد؟ تَفکیک جِنسیتــــــی !!!  پِسر و دخترا جُدا شدن! خَنده داره!  مثِ زمانی که می خواستن مَهدکودکی ها رو هم تَفکیک جنسی کنن واقعا چی فِکر کردن با خودشـــــون؟  کاری که می کُنن در واقع باعث میشـــــه دُختر پِسرا از هم دور بشن و شِناختشون از شَخصیت هم دیگه کمتر...دانشجوها که بَچــــه نیستَن !  همین باعث کنجکاوی بیشتر جنــــس مخالف به هم میشه...بَعد می گن چرا رابطه های مَخــــفی وجود داره  من مُشــــــکلم با رابطه ها و .... نیست...مُشکل اینه که کاراشون اشتباهه و بعد مُشــــــــــکلات ایجاد می کُنن و نمی فهمن خودشون مَســــــــئول خرابکاری هاشــــــون توی جامِـــــــعه هَـــــــستن  خَندم گرفت  یادم اومد توی کشــــــــورهای دیگه تمام مَقطع تحصـــــیلی دختر پسر کِنار هم هَستن...چقدر قَشنگـــــــــ  تره!!!!! در تصمیمات بالاترها هم که کَسی حق بیان نظر نداره!!! کشور دِموکراسی!  بِگذریمـــــــ! کُلی تمرین حِسابـــداری دارم دوشـــــــنبه اُستاد رَوانیـــــــه میاد.  ..زنگ اولم اُستاد زَبان نمیاد تعطیلیم دیرتر میرَم. بالاخره نتم شــــــارژ شد  از تَنهایی داشتـــــــــم می مُردم.... دانشگاه بَدترین جاییه که تا حالا دیدم..  .اِی مَدرسه کُجایی که یادَت بخیر با اینکه نمی ذاشــــــتن ناخُن بلند داشته باشیـــــــم...!!!!!  چقَدرهِ به خاطِر حال روحیم غذای دُرُستــــــــی نَخوردم....دلم هَوس غَذا کرد بالاخره....الان!  حــُـ  ـــرمت نان از قلب بیشـــ  ــتر است آنرا می بوســـ  ـــند... این را میشـ  ــــکنند..‬
  • Setare
امروز اصلا سرحال نبودم..شاید خنده ای هم داشتم اما توی دلم خبر دیگه ای بود...! از قبل عید حال روحیم بد شد تا الان. گاهی اصلا دلم غذا نمی خواد...بعضی ها هم می گن خیلی لاغر شدم !!!! صبح خیلی بهم سخت گذشت... تا اینکه  بعد از ظهر رفتم دانشگاه و دیدم دوستام رفتن ته کلاس منم رفتم اونجا دیگه... ریاضی از ته کلاس هیچی نمی دیدیم...گفتم انگار مورچه ای که شلوار مشکی پوشیده و کلی خندیدیم... استاد هم گفت کلا ماها جلسه بعد جلو بشینیم...ضایعمون کرد رفت ادبیات هم کم درس داد و رفت... اینهمه دانشجو. ..جمعیت زیاد.نمی دونم چرا تا الان 2بار منو گفته از روی درس بخونم !!! زنگ آخر با طوفان فکری داشتیم... یعنی مدیریت و آقای خلفی نژاد که خیلی توضیح میده و همه سر درد می گیرن. معلوم هم نیست کجا درس میده و میگه و ما می نویسیم...نفهمیدیم کتابی که خریدیم به چه دردی می خوره ! بازم می خندیدیم و ... گوشم نمی دادیم جز موقع نوشتن جزوه ! قبل گفتن جزوه هم من هندزفری گوشم بود.. هفته آینده کلاسمون دو قسمت میشه و تقریبا بدون تغییر زمانی ! فردا هم اسامی دو گروه رو می زنن توی بُرد. خدا کنه پیش آرزو و فاطمه باشم...خدا کنه . تازه دوست ندارم شمارمو به کسی جز این دوستام بدم مامان و بابام هنوز قهرن !  اگه کاری با هم داشته باشن منو مجبور می کنن که به اون یکی بگم..کلافه شدم . کاش همون اول رشته کامپیوتر توی کنکور زده بودم. ..کاش...آخه نمی شد هم گروه صنعت بزنم و هم اجتماعی..فکر می کردم کامپیوتر قبول نمیشم.   از دوستام و بعضی بچه ها خسته شدم...آخه کی بزرگ میشن اینقدر به قیافه و رفتار کسی نخندن غیبت نکنن.. .اینقدر تو کف پسرای دانشگاه نباشن؟ چقدر هنوز بچن با اینکه گاهی 2-3 سال بزرگتر از من هستن . خیلی بدم میاد خیلی...خدا منو ببخشه که توی جمعشونم. مثلا یکی از دخترای کلاس می گن اصلا مژه نداره یا کم داره...می گن واسه همین چشاشو آرایش ناجور می کنه...خب که چی ؟؟؟؟؟ خدا بهش اینجوری داده....  رفتار و حرکات هر کسی نشانه شخصیت اون فرد هستش...!
  • Setare