:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

امروز دومین روز دانشگاه بعد عیــ ــــ د بود...حدود 65 نفر هستیم فقط شاید 20 نفر اومده بودن. روز اول ، کلاسِ آخر همه سریع، تا اس ـــــــــ ــتاد نیومده بود اومدیم خونه... روز بعدم همین ــــــ کارو تکرار کردیم...خب چون اکثرا نبودن درس ــــــــ ندادن در مورد تغییر رشـــــــته پرسیدم...گفتن که باید تابستـ ــــــ ان ترم بردارم و بعدشم نمره نمی دونم چــــــی، نباید کمتر از کمترین نمره اون رشته باشه و ... و... خلاصه ظاه ــــ ـرا نشدنیه...  دلم رشته کامپیوتــــــر می خواد... روز اول دانش ــــــ گاه ، که نیم ساعت زودتر رسیده بودم قرار بود سعی ــــــــ د 1 مین بزنگه...خلاصه زنگ زد.....مث این پسر سوسـ ـــــ ـولا ... ســـلام ! خلاصه 1 مین شد و اس داد ... کف کردم..تا اومدم به خودم بیام گفتی بسه قطع کردیم!!!!!!!!   درهر صورت بازم حرفـ ـــــــ ی برای گفتن نداشتیم. با دوستای معمولــــــی راحت ترم..در حالی که دوستــــــم علی 2 هفته قبل عید گفت دانش ــــــ ـگاه بهم زنگ میزنه...نمی دونم چرا حس ــــــــ ی بهش ندارم ... عجیبه برام با اینکه دوستم داره اما حس ـــــــ ی در کار نیست منم ج نمیدم! ******** دلم می خواست : دلم می خواست یک خونه تنــــــها داشتم...هر صبح بهـــــــاری می رفتم قدم می زدم.. آهنگــــــ گوش می دادم . خیابونا رو متـــــــر می کردم...تو خونــــــــــم راحت بودم.. هر کاری می کردم...کســــــــی نبود بگه اینو بذار اونجـــــــا، اینجا...اونجا نشـــــــین...این بهتر نیست؟ و ... خودم می رفتم دانشــــــــگاه...توی راه خوش می گذروندم...چیزی می خریدم...شبـــــــــ خونه رو غرق یک آهنگ آروم می کردم و چشـــــــامو می بستم و قهـــــــوه مو می خوردم  تا 6 هم نمی خوابیدم مشکلــــــی نبود... خدا می بینی بعضی چیزایی که می خوام خیلـــــــی کوچیکن و خیلی ها دارن....اما من چی؟ همون یک ذره شـــــــــادی بین مدرســــــــه و خونه رو هم از دست دادم. چقدر زیبا بود خودم زندگیمو می بردم جلو با وجود هر چندتا م شـــــــ کل!!! مشکلاتی که خودم رفعشون می کردم...واقعا اینجوری زندگی قشن ــــ گ تر نیست؟ کاش فقط یک خونه تنها داشـــــــتم و خودم و خودم ! فکرشم که می کنم گریــــــم می گیره...کاش می شد...! کاش می شد تولد دوســــــــتام برم جشنشون...مثِ بقیه با دوستام قرار بذاریـــــــــم بریم بگردیم...اینا کجاش نکته منفــــــــــی داشت؟  خدا دلم خیلـــــــی پره از خواسته ها و کاش ها...کاش هایی که رســــــیدن بهشون خیلی دوره ه ه ه !
  • Setare
سلامــــــــ عید نوروز تموم شد...عید خوبــــــــــی برای من نبود...خوش نگذشت. مامان و بابام هنوز قهرن . فردا که سیزده به در هستــــــ احتمالا خونه هستیمــــ... چه بهتر البــــته! این یکی دو روز ادبیاتـــــ خوندم....یکم ریاضی رو یادآوری کردم.از آرزو پرسیدم 14 ام میاد دانشگاه یا نــــه؟ گفت بهم خبر میده کاش بچـــــــه ها نیان...اغلب هم نخواهند اومد چون فقط از حســـــابداری و استاد روانیه می ترسن که یکی دو جلســــه بعدِ عید نمیاد نگرانم همیشه....اصلا توی خونه آرامش روانی ندارمــــــ . می ترسم از اخلاق بابامـــــــ از اینکه هر اشتباهی ازم رخ بده فاجعه استـــــــ . در حالی که توی تصـــــوراتم هر چیزی رو میشه آسون گرفتـــــــــ می ترسم که بازم به مبلغ گوشیم گیر بدن...همش ترس ، همش استرس از همه چیز، از تمام اتفاقاتـــــ . اینترنتم هنوز مشکل داره بعضی سایتـــــ ها اصلا باز نمیشـــــه... نکنه باز باید ویندوز عوض کنم...دیگه بابام کلافه میشه. پشیمونم چرا به جای مدیریت بازرگانـــــی نزدم رشته مورد علاقــــم ( کامپیوتر) !!؟؟قصد تغییر رشته دارم ، باید برم بپرسم ببینم کلا چطوری میشــــــــه . مدیریتـــــــ  خسته کننده است لذتــــــی برام نداره. کل عیدی هام شد 50 تومن... چه فایده وقتی بابام می دونه چند دارم و مدام خواهد پرسیـــــد چه کارش کردی !!!!! از این زندگـــــی خسته شدمـــــ .   زندگی ام الان خیلـــــی عذاب روانـــــی داره دعا می کنـــــم مثِ همیشـــــه صبحی در کار نباشـــــــه
  • Setare
سلامـــــــ . دلم خیلی گرفتــــــــه.... تا الان 3تا مهمون در کل عید داشتــــــیم.2-3جا هم بیشتر نرفتیم. اینترنتـــــــم خراب شده بعضی سایت ها رو باز نمی کنه اصلا . اصلا اعصابــــــــــ ندارم.اصلا......... عید داره کم کم تموم میشــــــه حوصله دانشگاه ندارم...درســــــــامم نخوندم همش مونده. 12 تا تمرین حسابـــــــــداری هم مونده فکر کن داییم بهم 5 تومن عیـــــــــدی داد!!!!! خسته نباشـــــــه!!!! عید نفهمیـــــــدم چی شد ؟ چه جور گذشتــــــــــ .... مامان بابام هنوز قهرن....خوشم نمیاد دلم هوای گریه کرده...دلم می خواد اشـــــــــــکام بریزن پایین.. .بغضم بشکنه....علی هم کم میاد یاهو  این روزا حالم خیلــــــــی بده....سر گیجه دارم الان کلا هـــــنگ هنگمـــــــــ خوابم اصلا نمیــــــاد اصلا......کاش صبح بیدار نشـــــــــم...کاش
  • Setare
حالــ ـــ م خیلی گرفته.... توی خونمون مامان و بابام فعلا قهرن....! ما که خونمـ ــــ ــ ـ ـون بی روح بود دیگه بدتر شده  قلبــــــــــم درد می کنه...دیگه روحــــ ــی برام نمونده....! علــــــــی به پی ام هام جوابـــــ ــــ نمیده دیشبــــــــ کاش مُرده بودمــــــــ ـــ. انگار نه انگار عید نوروزه!!!! همش اشکــــ ــ ـ تو چشام جمع شده از دانشگاه بیزارمــــ ـــــ . از همه کس....از درس از.... و ..... و ...... انگار اصلا دنیـــا برای من نیستــــ. هیچی درست نیستــــــ بازم می گم خداااااا منو ببر اون دنیـــــــا افسردگـــی ام خوبــــــ نشده.... مسافرتــــ ـــــ هم تاثیری نداشتـــــــ ــــ ــــــــ از زندگی خستــــه شدم خستــــــــه!!!
  • Setare
سلامـــــ ـــــــــــ ـــــ من اومدمــــــــ از مسافرت 3 روزه برگشـــــــیم. اینـــــــــم خاطراتــــــــــــش  قبل از سال تحویل حرکت کردیمــــ . سال تحویل شد توی ماشیـــــــن بودیم. رفتیم شهر رضـــــــــااااا... وای خدا اونجا هم چادر رو اجبــــــــاری کردن!!! منم چادر نداشتمــــــ خانمه دم در بهم چادر داد... حالا منـــــــم بلد نبودم کــــــه...   خواهرم چادر رو کرد سرم. به زور و شکل وحشتناکــــــی چادر رو نگه داشته بودم. داخل حـــــرم نرفتم...نماز خوندن بقیه اومدیــــــم بیرون. رفتیم سمت اصفهان و اسکانمون هم بهارســــــتان بود. حدود 3 بود رسیدیم.عصر رفتیم ســــــــی و ســـــه پل . دیگه شب شده بود...خیلی قشنگـــــــــ شده بود. عالــــــی روز دوم هم صبح حرکت کردیم رفتیم میدان نقش جهان. کم کم شلوغ شد . اونجا نزدیک حوض که بودیم یکی از همین کــــــوماندو ها اومد گفت خانم شالتـــــــــــو محکم بگیر. حجابتــــــــو رعایت کن. گفت و رفت سریع...اووووفــــــــــــ  بعد دیگه نزدیک ظهر بود... اومدیــــــــــم رفتیم کلیسای وانکــــــــ . بلیتشم 1000 تومن بود جالب بود...اما خب کلیســــــای قدیمـــــی ای بوده... مثل کلیســـــــــای الان تو جهان خوشگل نبود حلیم و بریونــــــی خریدیم...بریونی رو اصلا نتونستم بخورم ...خیلی چربــــــــــــ و ناجور بود...حالم بد شد.   خوردیم و رفتیم خونـــــه. روز سوم باز رفیتم سی و سه پل . بازم قشنگـــــــــــ  بود.  بعد پیاده از همون کنار رفتیم پل خواجــــــو . عاشق فضای اطراف سی و سه پل و پل خواجو ام.. عالیـــــه سر سبــــــز قشنگ... بعدش رفتیم خونه آماده شدیم  و اومدیم خونه مون ... حدود 7 رسیــــــدیم. منم 11 و 12 خوابیدم دلم برای نت تنگـــــــــ شده بود. اونجا صبح و شب یکم ســــــــــرد بود... راه برگشت هم ترافیکـــــــــــ کوچولو داشت..شلوغ شده بود کم کم .... خلاصه اینم از اصفهـــــــــان... کلا بد نبود.اما با خانواده زیاد بهم خوش نمـــــی گذره.... خواستم خاطرات سفرمو بنویســـــــــــم فعلا
  • Setare
امروز آخرین روز سال 90 هستـــــــــــ سال 90 با همه بدی و خوبی های کمش تمومــــــــــــ میشه ... امروز میریم خونه مادربرزگـــــــــــ  فردا هم حرکتـــــــ می کنیم میریم اصفهان... دلم برای دوستای مجازیــــــــــــم تنگـــــــ میشه تا 4 روز 2 روز با علی در بحثـــــــ بودیم... الان بهتر شدیمــــــــ نمی دونم این 4 روز مسافرتــــــــــ چه جوری خواهد گذشتـــــــ کاش خوب بگذره امروزم دلم گرفته گریه کردم مثل همیشه.... دیگه مُسکنی ندارم جز گریــــــــــه سفره هفتــــــ سین هم نداریممممم خدااااااااا همش تقصیره این مسافرتــــــ رفتنه هستش!!!!!!! خوبـــــ شد اصفهان هستــــــ عاشق اصفهانمــــــــ خیلی زیاد هم رفتیم اونجا حدود 5 ساعتـــــ راه هست تا برسیمــــــــ. امروز همــــ داریم آماده میشیم!!!!!!!! همگی عیدتون مبارکـــــــــــــ باشه...امیدورام لحظه هاتون پر از خنده و لذتــــــــ باشه برای منمـــــ دعا کنید..... امیدوارم امسال به همه آرزوهاتون برسید و هیچ تنهایی تو دنیــــــا نباشه
  • Setare
نرم نرمک می رسد اینک بهار، خوش بحال روزگار، خوش بحال چشمه ها و دشت ها خوش بحال دانه ها و سبزه ها، خوش بحال غنچه های نیمه باز  بهارتون مبارک باشه
  • Setare
سلام دنیای مجازی حالم اصلا خوش نیست...بازم قلب درد..مشکل تنفس... بازم نزدیک عید و خاطرات. اشک و گریه همه در هیاهوی تدارکات عید . همه شاد سرحال. خرید..مسافرت.گردش.خنده خدا پس من چمه؟   نه نور روشنی می بینم و نه خنده می زنم خسته ام خدا خسته....میشه منو ببری اون دنیا....! از همه چیز خسته شدم احساس تنهایی مطلق می کنم. باورم نمیشه داره بهار میشه؟ دل من یخ یخ زده خدا دارم میمیرم........دعا کنید سوال تحویل من برم اون دنیا........
  • Setare
خسته شدم دیگه..... بسه خدا منو ببر اونور نمی خوام این دنیا بمونم....خدایا چرا علی 2 روزه همش بحث الکی می کنه.....نزدیک بود امروز بره برای همیشه. چرا بای کرد برای همیشه چرا گفت ایدی و شمارشو پاک کنم بعد آشتی می کنه یعنی چی؟ چرا توی یه انجمنی مدیرش دیگه دوستی ها براش مهم نیست؟ همش انجمنش براش مهم شده لابد کم کم مغرور هم میشین چرا حال این روزام خیلی بده خدایا توی مسافرت کجا گریه کنم؟ 1فرودین تا 4 فروردین بریم اصفهان !!!!!!!!! دیگه شدم قطب و یخ...حال روحیم داغونه...هر شب گریه بسه...هر شب فکر خودکشی بسه خدا منو خودت ببر...آرومم کن
  • Setare
عجب زندگی سختی شده دیروز صبح علی همش بحث می کرد...نزدیک بود رابطمون خراب خراب بشه...... حرفش حساب نبود که آخه...... این روزا هم نمی دونم دلیلش چیه کلافه ام.... افسرده شدم...قلبم درد می کنه مثل همین دیشب.... دلم نمی خواد برم اصفهان خدااااااااااا از دانشگاهمون هم بدم میاد..این چه وضعشه آخه
  • Setare