41 - روزهآیِ بهتر
سه شنبه بود جواب آزمایشِ خون و ادرار رو بردیم پیشِ دُکتـر .. . گفت مشکل کبد داری یه کم . گفت 1 هَفتـه دیگه مُجدد آزمایـش بده و اگه خوب نشده بود ، شاید لازم باشه سونوگرافی و اندوسکوپی انجام بدیـم . دوباره شکم ُ معاینـه کرد و گفت چیزیـت نیست . یکی از قُـرص ها رو گفت ادامِه بدم (پنتومید) . همِه غَذایی میتونـم مَصـرف کنم جُز سُرخ کردنـی و اینا . وقتی توضیح می داد واسِه من توضیـح می داد .. مزیـتِ خونه خودمون ایـن بود کِ غذا آماده بود ، همیـن کِ با هَم غذا میخوردیم واسِه بی اشتهایی ـم خوب بود . عَصرآ رو تختِ حیاط بودیم تا بعدِ شام .. غذاهایِ سالم میخوردَم ، خواب ـَم به موقع بود ، حدود 11 اینآ میخوابیدَم تآ 8 - 9 .. البتـه گآهی یکی دوبار هم بیدار میشدَم . ولی تآزه زندگیم شده مثلِ آدم !! 1 ماه بدونِ تنقلات و نسکافـِه .
این ترکیب عکس هآ خوب شُد به نظرم :) حدود آخر مُرداد یا اوایل شهریور نی نی میآد .. خواهرم میگه تو بایـد باشی ـآ .. خُب یعنی باز بدونه نـت ! حدود 15 ام اینآ انتخـاب واحِـد داریم ، ترم آخر ! دوس دارم خیلی خوش بگذره و عواملی کِ تحت کنترل من نیستَن هَم با مَن راه بیآن .. میگن بارندگی امسال یکم بهتـره .. خبر خوبیِ .. مسیـر یونی باشـِه و بـارون .. کآش کلاس ها تآ شب طول نکشه ، میترسم .. چقدر دلم تنگ شده واسه شبآیی کِ دیر میخوابیدَم .. تنقلات ، چیپس ، لاک هآم ، قدم زدن هآم ، مَغازه داره .. سَر شبایی که نسکافـِه میخوردَم . چَت میکردم ، اینکه ترسی نداشتم نسبت به حالَـم .. شاید الان قدر زندگیـمو بیشتـر میدونم .. خوب بشم ، دوس دارم بیشتر برم بیرون و قدرشو بدونم .
از فـردا میریم کِ شروع کنیـم لیگ ِ انگلیـس رو .. به امیـد بالا بودن هآیِ آرسنـال :×
کبد نازنین ام خوب شو ^__^ همینطور معده نازنین ام ((:
خدا مرسی که بهترم .. بوس بوس ^__^