امروز
... خبــــری نیست....
دلـــم برای
میثــم
تنگــــ شده ! خیلــــــ ـــی
دیشب که بعد مدت ها
آنلاین
شده بود... حوصله منو نداشت
بعدش بابام اومد اتاقــم یاهومو بســـــــتم بعد دیدم رفتــــه
خیلــی تنها شدم...به خصوص که قول دادم به خودم اصــــلا اس ندم...چه پریـــــــنت بگیره چه نگیره
دیگه قلبـــم توان
استرس
رو نداره
درس ها هم هنوز توشون سردر گمــم
فراد کلاس دارمــــ
دوستام گفتـن برم دانشگاه حالم خوبـــ میشه
افسردگــی
ام خوب میشه امــــا نشده !!
نمی دونــم واقعا یا این دنیایی که اصلا شبیه تصوراتـــــم نیست چه کنــم ؟!!
- ۰ نظر
- ۳۰ بهمن ۹۰ ، ۱۱:۴۱