کاش این روزهایِ کرونایی زودتر تمام میشد و فصل بهار یک نفسِ عمیق میکشیدیم. به بهار که فکر میکنم دلم میگیرد. خشم دارم و دقیقا نمیدونم چرا! از زندگی، از اینکه دوباره سالِ جدید می آید و دوباره می رود. از اینکه دوباره فصل هایِ مسخره یِ بعدی تویِ راه هستن ! از اینکه الکی الکی دارم پیر میشم . چه الکی زنده ایم .. من تَرجیح میدم بمیرم تا اینجوری پیر شم !! بعضی آهنگ ها رو نمیتونم گوش بدم، من رو میبره به اون روزهایی که تنها بودم و قرار بود جا به جا بشم، اون روزها و اون شب ها همون ها رو گوش میدادم. قلبم فشرده میشه و هیچ کاری ازم برنمیاد! بهار رو دوست دارم اما باز هم غم انگیزه . من فصل بهار تویِ اون آفتابِ دلنشین خیابون ارم قدم میزدم . با درخت هایِ سبز .. عکس میگرفتم .. هر جا دلم میخواست میرفتم، آزاد .. اون روزها دیگه برنمیگرده، این سن و سال دیگه برنمیگرده .. شاید برایِ همین، این پیر شدن منو اذیت میکنه ! این بهار، شاید غم انگیزترین بهارِ من باشه ..
اما، بسته هایِ پستی من رسیدند .. اول آبرنگ ها رسید و روز بعد تقویم و اشانتیون هآش :) بسته یِ بعدی مونده، مقواهایی که مهم هستن ! بعید نیست چند مدت دیگه مجبور بشم شکلات هام رو هم آنلاین خریداری کنم ..
پولی که از فروشگاه کوروش برنده شده بودیم واریز شد، هیچکس راضی نیس چیزی که تو فکرم هست رو بخرم ..
یک بازی ایرانی نصب کردم به اسم " بوم " . کلمه میدهد و تو باید نقاشی کنی و طرف مقابل با حروفِ درهم حدس بزند ! در هر حال نقاشی همیشه خوب است !!
استوریِ روانشناسم را ریپلای کردم و سوالی کردم، اینقدر ساده جواب داد که با خودم گفتم : من اگه بدونم کی به این مدرک داده ! و یادم به حرفش تویِ جلسه مشاوره افتاد که اصرار داشت ما نگرانیم ! و بیشتر مطمئن شدم که آنها هیچم نگران نیستند. فکر میکنی خودکشی ما فرقی برایِ آن ها دارد ؟ نهایت تنها حرفی که میزنند این است : خودش همکاری نکرد، خودش نخواست! کاش وقتی جلویِ خودکشی کسی را میگیریم اغلن مطمئن باشیم بعد از آن حالش خوب خواهد شد ! وگرنه هیچ سودی ندارد . یا عذاب میکشد و یا امروز نشد، یک روز دیگر خودش را می کشد!
دیشب با گریه خوابیدَم .. یه عکس مَنو به هم ریخت .. اون هَمه عشق و احساس گذاشتَم براش ولی اون چیکار کرد ... اون کاری کرد که دیگه نمیتونَم حتی عاشق بشم .. من نمیتونَم ببخشمت ..
دکتر اون نقاشی ـه پَنجره رو انتخاب کرد ..
- ۰ نظر
- ۲۲ اسفند ۹۸ ، ۲۳:۲۰