:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

دیشب هر چی التمآس میکردم خوابم نمیبرد .. شآید 1 ساعت خوابیدم یا کمتر .. امتحان نَ خوب بود نَ خیلی بد .. از صُبح غذآ نخوردم :/ بعد از امتحان یکم اومدم نت بعدش کُلی با خودم بلند بلند حرف زدم :)) خوابیدم تا 1-2 ظهر .. فقط یه امتحان مونده و بعدش الاف و بیکار .. امشب باز والیبال ، کآش هر شب والیبال داشت !

دوباره بهم پیشنهاد دوستی داد ، گفت ولی بدون *** یا هر چیز دیگِه ای ، گفت اونور رفتنش به تاخیر افتآده ! گفت کِ بریم بیرون و خوش بگذره .. درسته همون چیزیِ که میخوام ، ولی آخه خودت بگو چطور باید بهت اعتماد کنم ! من که نمیتونم فکرتُ بخونم . تو باید به خُدا اعتقاد داشته باشی .. مست نکنی اینقدر .. فکرتم پاک باشه .. ولی من بهت مطمئن نیستم ، حیف حیف .. اگر همه یِ اینآ اُکی بود میتونستم یه فکری واسه خودمون بکنم .. مَن هیچوقت شآنس نداشتم :| اونم از " ح " که هیچ کاری واسم نکرد جُز باقی گذاشتن حس هایِ بد !

سُوال : من اگه هم اینجا بنویسم و هم بلاگفا ، اعلام کپی برداری میکنه اینجآ بهم ؟ یا گوگل چی میشه مثلا ؟

  • Setare

دیگه نمیتونم .. داره جونَم بالا میـآد ! ساعتُ نیگآ ، هیچی بلد نیستَم .. دارم التمآس میکنم به مغزم ! آخِه اون یه هفته بیکاری چی بود وسطِ امتحآنـآ ! حس و همه چیُ پروند ! دوس دارم بگم به درک .. باید تا 2-3 بخونم یعنی ؟ بعد 6:40 پآشم ؟ :| هووووم .. بعد از آخرین امتحآن اتاقم نیاز داره به مرتب سازی ! جزوه ، کیف ، کاغذ رو زمین .. میز شلوغ ..

اَ اون هندونه ها که ظهر باباتو بفرستی بره بخره ، منم که به قولا مرضِ عکس گرفتن دارم ، حالا این اولشه |: داشتم مطالب هایی در مورد بلاگفا میخوندم ، دلم واسه آقایِ شیرازی سوخت ! مَن خودم اشتباه کردم از مطالب هام پشتیبانی نگرفتم و وبلاگ ـَم پرید ، حالا اون کلِ وبلاگ هایِ مردم رو ! جایِ اون بودم دپرس میشدم ! همین الانم شدم دیگه :|

- من : روزه ای ؟

- اون : نه ، دُکتر مَنع کرده گفته بهت فِشار میاد ! :)) ( داره الکی مسخره بازی در میاره هآ ) ، تـو چی ؟؟

- مَن : من ـَم نَ ! آخِه کلا در هَمِه حال ویآر دارم نمیتونم =)) :))

  • Setare

فردا 8 صُبح امتحآن حقوق اَساسی دارم .. دریغ از یه ذره حوصلِه واسِه خوندَن .. از این حالت هآیِ دو دست زیر چونه و زل زدن به لپ تاپ دارم با کمی حالت تهوع ! حدود 6 صفحه مونده تا یه دور خوندن ـَم تموم بشه .. عصرها دلگیرترین قسمتِ زندگیِ منه ! گفتم اگه بخوام خودکشی کنم عَصر این توانایی رو دارم . عصرا ، عصبی ام ، خوابم میاد ، کلافه ام و توانایی فحش دادن دارم . عصرایِ ساکت و دلگیر .. تویِ این موقعیت ِ امتحان و درس دلم میخواد بشینم رویِ قالبم کار کنم .. یا توی وبلاگ هایِ به روز شده بگردم .. هفته ی آینده برنامه یِ مسافرت داریم اگه شُدنی باشه . با اینکه با خانواده واسم جالب نیس اَما حس میکنم به شدت بهش نیاز دارم .. فکر کنم قراره بریم سی سخت .. دلم میخواد کُلی عکس بگیرم و هِی افکت گذاری کنم ! کآش من چند تا بودم .. یکی رو میفرستادم کارهایِ شخصی ، یکی درس واسه نمره ی خوب ، خودم هَم میخوابیدَم :| احتمالا همین کارو میکنم :|

   من تازه فهمیدم ویرایشگر ارسال مطالب میتونه پیشرفته بشه :|

   اون مارمولک زشتِ گنده یِ دیشب ، پشتِ پنجره خیلی بَد بود ..

  • Setare

یه روز کاملا خسته کننده ، عصرایِ کلافه کننده ، بی حآل ، درس نخوندَن ! تآ اینکه رسیدیم بازیِ والیبال .. ایران - لهستآن .. چقدر بهم هیجان داد و حالمو خوب کرد .. مخصوصا با نتیجه اش .. 3-2 بازیِ استرس زا رو بُردیم ! چسبید و حالمون خوب شُد ، مِرسی ^_^


  • Setare

دیگه دارم روانی میشم .. میگم صبر کنم بلاگفا شاید مطالب رو برگردونه ، از طرفی بازگرداندن مطالب نداره کِ حتی اونآیی کِ خودم پشتیانی گرفتم رو برگردونم .. از طرفی خیلی سخته از اول شروع کردن ، دلم میخواد گریه کنم ، برم جایی داد بزنم .. خُب کسی درک نمیکنه چقدر واسَم مهمه ! اونایی که منو میخوندن رو دیگه از کجا پیدا کنم ؟ اعصابی واسم نمونده .. :فحش :فحش !! اینجآ شبیه من نیست انگار .. همتون یا مَذهبی هستین یا گنده گنده مینویسین ! مَن کِ اینطوری دیدم ..

آروم باش .. آروم .. چی بگم آخِه ..

  • Setare

درستِ بلاگفا ظاهرا نیمه درست شده .. ولی وبلاگِ منُ اعلام میکنه که وجود ندارد ! نمیدونم مسخره ـست یا نه .. ولی غصه ام گرفته ! 4-3 سال نوشته بودم ! کلی اتفاق و چیزی که خودم پیشتیبانی گرفتم تا مرداد سال 93 هس .. شاید تا بهمن ! که همون هم قسمت بازگرداندن نداره کِه .. باید صبر کنم .. کاش ک درست بشه .. کاش کاش .. گفتم خودمو میکشم اگه درست نشد .. نوشته های ِ زندگیِ یه آدم که الکی نیست ..

قدَم زدن هآیِ تنهایی .. نیمکت ..  آدمآیی که جنب و جوشِ افطار دارن ، خرمآ ، بامیه زولبیآ ، اینکه اینآ دلخوشی هآشون چی ِ ؟ چرا مَن هیچ دلخوشی ای ندارم پَس ؟ و آهنگ سیروان بود که ریپیت میشُد .. هر راهیو میرم رو به یه سرابه / خسته از این عشقایی که مثله یه حبابه

  • Setare

دیشب با قُرصِ آرامبخش خوابیدَم .. نَ از اون قوی هآش . صُبح حدود 12 گذشته بود کِه چشامُ باز کردم . گوشیمُ نگاه کردم اون بالا ، کلی نوتیفیکیشن لاین ، تانگو کِ فقَ بلده اعلام دوستی هآیِ جدید بکنه و منم رد کنم .. اینستا ، تلگرام ! دیشب تویِ لاین یه نفر داشت واسم قصه میگفت ، نمیدونم چطوری حسایی کِ جایِ من میگفت رو درست میگفت ! از طرفی منُ یاد " ح " مینداخت که قرار بود کلی برنامه داشته باشیم و کآت شُد . دوس داشتم ، چون شبیه چیزایی بود که تو ذهن خودم هَم بوده هَمیشه .. یه جایی که بشه شهر رو دید .. صبح هَم گریه کردم .. دوباره شدم مثلِ قبل .. یعنی میتونه به دلیل تموم شدن ترم باشه و تنهایی و تنهایی و .. !؟؟ بلند شدم تکیه دادم دیوار و اشک هایِ آروم .. بعدش یه دوش ، شده بود 2:20 .. پیتزایِ تو یخچال و گرم کردم که خواهرم هم رسید .. اصرار کردم یه قاچ برداره تا عذاب وجدان نگیرم که تک خوری کردم . بعد .. لاک .. اما مشکی .. نمیدونم شاید واسه تنوع .. فکرِ اینکه عصر برم بیرون ، نرم بیرون ؟ کجا برم ؟ بازم تا سر کوچه و خیابون ؟ خسته کنندست .. اونم تنهایی و موزیک و مزاحمت هآ .. اما حس هآیِ بد دارم .. خیلی بد .. مدام آه میگشم هر 1 دقیقه شاید .. عادتمـه .. تویِ دلتنگی ـام همیشه دلم واسه گذشتم تنگ میشه .. اون صبح های ِ زود که توی حیاط روی تخت میخوابیدیم .. گنجشک ها .. یخ کردنِ کلمن .. اون آفتابِ صبحگاهی کِه میخورد توی آشپزخونه .. هندونه ای که عصرا بابام قاچ میکرد .. اما همیشه اینطوری نبود .. چرا هر سال کِ میگذره داره بدتر میشه ؟

  • Setare

دلَم میخواد مثه بچه هایِ کوچیک دست و پآ بزنم بگم مَن بلاگفآ میخوام ..

وبلاگِ خودمُ میخوام .. ):


  • Setare
روز ، عصبی ، بی حوصله .. تنهآ .. 24 ساعت خونه .. موقع هایی کِ دلت یه دوستِ صمیمی میخواد . ک مشتاقِ با تو بودن باشه و برنامه بیرون رفتن داشته باشیم . اما نیست و نبوده هیچوقت . گریه های شبونه تو تاریکی و سکوت .. اشکام که همینطور میان پایین و میریزن .. وقتی همه ی آدم هآ بی خآصیت ـَن واسم .. خوب بودم با همه .. PM میدادم حال همه رو میپرسیدم .. حتی اونی که عید نوروز که اینترنت نداشتم کلی اِس رد و بدل کردیم ، الان هیچی .. حیف ِ اون هَمِه مهربونی .. هیچکس نمیفهمه منو .. چقدر دلم اَز همه گرفته ، دلم میخواد تآ صبح گریه کنم ..

اینقدر هق هق کنم که بمیرم ، اصن خون بالا بیارم .. بعدش هم با یه قرص آرامبخش بخوابم .. یا حتی یه توصیف بهتر دیگه صبح ُ نبینم .. کآش فقط یه دونه آدم اونطوری که من میخوام وجود داشت . یکی که منبع آرامش باشه .. کآش میشد باشه و بهش وابسته نشد .. کاش اون موقع که اینُ میگم هیچ خری دهنشو وا نکنه و بگه خدا هست و دو تا مسئله رو با هَم قاطی نکنه .. کاش دردهای روحی هم مثِ جسمی مهم بود ! عیادت ، چیزای خوب ، توجه کردن اطرافیا ، کآش حتی قابل بیان بود ..

  • Setare

ظهـر بود بیدار شدم . حدود 11:30 - 12 . بچه ها واتس آپ پیام داده بودن که نمره زده شده و این صوبتا . بازاریابی بود . 20 شده بودم ! خوب داده بودم اما چسبید . big hero و The Fault in Our Starsدانلود کرده بودم دیشب .. عصر رفتیم یه جا ، خواهرم وقت گرفته بود کار داشت .. بعدش ـَم پیتزا .. خنده بود ، تعریف بود .. خوب بود در هر حآل .. خیلی هَم خسته ام و تشنگیِ مداوم .. نمره دوم هم شدم 17.25 ! استراتژیک که خیلی بدم می اومد . فحش میدادم D:  والیبال هم که بردیم دیشب 3-0 .. دلچسب بودن این برد هآ .. از اون جآیی کِ بچه هآ هی میپرسن چند شدی .. میخوام واتس آپُ غیرفعال کنم . من ازش پرسیدم خوب شدی ؟ نمره ـشُ میگه .. من نمرتو نخواستم کِ .. شماها هم نباس از من بخواین .. نمیدونم والا .. آی اَم وِری خسته ..

  • Setare