کلی حرفـ داشتم اما همشـو باید خلاصه کنم . شُدم مُرده یِ متحرک ، پُر از اتفاقـاتِ بَـد .. متنفرم از ایـن روزا ، کاش همش یِ خوابِ لعنتی بود . میگذروندیـم با هَم .. خیلی فکری شُده بودم . میگفتـم باهام غریبـه شُده دیگه نمیگه کجآست چیکار میکنه :) دلم میخواست تلگرامم رو پآک کنـم ، به خاطرِ چت هـامون نمیتونستـم . دوستشون دارم . تنها یادگاریِ روزایِ خوبمونه .. هم استیکر هآ میره هم چنل هآ ..
اون روز دعوامون شُد .. گفت عجب گیری کردمآ :) جمعه بود 9 ـُم گفت بلاک میکنم و .. گفتم بکن بلاک کُن زود .. آخرین وُیس ـِش .. صدایِ بداخلاقش .. و .. بلاک کرد .. 1 ساعت بعد از بلاک در آورد .. حالـم خیلی بد بود . اصلن فکرش هم نمیکردم اون روز کع رابطـمون اینجوری بشه . اما جالبیـش این بود که 1 ساعت بعد آنبلاک کرد . هیچی نگفتـم 1 روز و اندی گذشت و دیدم پیام دادی کع الان قهری واسه مَن :) یکم حرف زدیـم گفتـم ولی بلاک کردی نَ ؟ گفتی عصبی شُدم ساری :) پیش میآد بیـنِ 2 تا دوست .
بعدش یِ جریان : Fake بازی ..
اون شب کِ واسه دلخوشیِ مَن میگفتی بعضی چیـزارو .. گفتم حرفایی کِ تو عصبانیـت میزنی واقعیـت داره ؟ گفتی نَ داری میگی عصبانیـت . بعدش اون شب اون حرفایِ sx ـی پیش اومـد ک 100 جور فکر کردم .. از خیلی چیزا هَم با خبـر شدم .. :)
دوشنبه عصـر بود زنگ زدم بهش و شآرژ شدم . بازم خوبه درداشُ میگه جسمی . میگفت دلم دَرد میکنه . میگم تنقلات خوردی . میگه خیار خوردم ، فکر کنم سردیـم شُده . گفتم خُرما بگیـر بخور خوب بشی :)) میگه خُـرمآ ؟ میگم آره گرمـه . میگم بدونِ من خوردی مریض شُدیآ . میگه خیار هَم حتی ؟ :| میگه تجویـز شمآست ؟ میگم بده مگه . میگه تجویز شیرازی ِ ؟ میگم خُب چیِ مگه و ... ( منو بگو به فکرشم :| ) دما رو پرسیـد .. گفت اونجآ هَم کِ اندازه اینجاس .. ! گفت تنهایی ؟ چیکار میکنی شیـطـون :| گفت برو زیآد وقتـمو نگیر و هَمچیـن چیـزی .. گفتم من زنگ زدم من بایـد خدافظی کنـم . - چِ ربطی داره ؟ خدافظی کُن .. نمیخوام :)) گفتـم بداخلاق . گفت خوش اخلاقم کع . بداخلاقی منو ندیـدی .. میگم دیدم دیگه نمیخوام ببینـم :))
چرا بعد از این همه مـُدت call ضبط نشُـد ؟ میخواستمِش :/
اون شب : - پایه مَسخره بـازی هَستی ؟ - چیکار کنیـم ؟ - اومَدی شیـراز بریـم بآم زوزه بکشیـم :)) - ( خنده ) خُل - جِدی میگم ، پایـه ای ؟ - حالا ببینیـم چی میشـه - بگو دیگـه آره - باشه - ^^ 2 تا دیوونـه در شَهـر - ( خنده )
اینقدر غرق شُده بودم کع به ازدواج بهش هَم فکر میکردم حتی .. :) به دوستم میگفتم اگه بیآد جواب مثبت میدم !! :|
اون روز خوب بود که گفتـم همکار نمیخوایـن . کِ گفتم قرار بود مُنشیتـون بشمآ . گفتم شبم میآم خونه یِ شُما . گفتی ایـن خطرنآکِ .. کِ گفتم رعآیـت کُن دیگه شب کجآ بمونم ؟ اموجی هآیِ خنده :) گفتم میـرم خونه مامان بزرگـت بعد از اونجا میگم بغل .. چِ کاریِ خُب .. گفتم مُنشی ـتـونُ اخراج کُن . گفتم جایِ خواب کنار میایـم .گفتی اتاق خوابِ خودم :)) گفتم اتاق دیگه نیس ؟ بعد کِ من یِ اتاق با تخت دونفره نشونـت دادم . گفتم جایِ من کنار پنجرست ـآ .. هِی اموجی هآیِ خنده :)
دیشب مامان و بابا و خواهرم دکتـر بودن . مامان ـَم مریضه . امیدوارم خوب بشه . شبش بابام سَرم داد زد .. و یِ چیزایی گفت و گفت غلط میکنی :) گفت نمیخوام تنها باشی . و کلی حَرفایِ دیگه حالا بماند کِ جریان چی بود ولی .. میگم مگه مَن چی گفتم ؟ حالا .. بیخیال توضیحات ! اما دفعه یِ دیگه تو روت وایمیستم هرچی خواستم میگم . 20 و اَندی سال خفه خون گرفته بودم بسِه . دیگه نمیتونم ببینم مثِ بچه 2 سالـه باهام رفتآر میشه . حالم خیلی بد شده بود . پناه بُردم به اون .. بدترم کرد گفت بَچه ای ، ضَعیفی . تحقیـرَم کرد :) حَتی یِ آروم باش از دهنـت در نیومَـد . قدیما یِ جور دیگه بودی . میگفتی آروم باش . بغل . بخواب بهتر شی میگفتی مَن اینجآام .. :) میگفتی من هَمیشه کنارتـم الان کنارم بودی یعنی ؟
امروز هیچی نگفتیم عصر خودش پیام داد . گفت گوشیشُ ریست کرده ! باز چرت و پرت گفت ، کع خسته شدم میخوام بی گوشی بشم باز . همش گند میزنه به روز و شب ِ مَن . اون عکس ساحل هم پاک شُد پس نه ؟ مرسی .. بعدم میخنده :| کلا داده دستـمون ..
واسه شنبـه بلیت کنسرت سیـروان گیـرم اومد . با دعآ و رفرش و التمآس . سایت ـشون تحمل هجوم کاربـرا نداشت . از دسترس خارج میشُد . یعنی دقیقا شانس آوردم مَن . از همون لحظه هآ کِ خدا ظهـور میکنـه بود !! گیـرم اومَد جایگاه vip ، ردیـفِ 5 . بعد از من دقیقا سآیت کلا پوکیـد ! گفت بریـد مراکز فروشِ حضوری :) سیروان مجبـور شُد تمدید کنِه . 18 ـُم . که اونم تو 15 دقیقـه پُر شُد و خودشم تعجب کرده بود :) پس کیِ میشه شنبه !!
اِمروز روزِ جهآنیِ بوسه بود
تیمِ ملیِ فوتبـال در رده 23 جهآن قرار گرفـت !
آهنگ گوش کنیـم .. " کلیک "
- ۲ نظر
- ۱۵ تیر ۹۶ ، ۲۳:۱۶