:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

۴۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عکس» ثبت شده است

دوشنبه 27 فروردین : بالاخره تصمیم گرفتم برم دانشگاه و مدرک لیسانس ـَمُ بگیرم . هوا خنک بود . کوله پشتی جدیدم رو برداشتم و با استرس رفتم ! هنوز پوشش دانشگاه مثِ قبل بود . آزاد بودن انگاری .. رفتم آموزش مدارک دادم و کارت ملی هم پَس گرفتم و 20 تومَن گرفـتن ، مدرکم رو گرفتم و تمام. راحت شُدی بابا ؟ خواهر ؟ بَس که گفتیـن برو بگیـر :|

بعدش رفتـم ارم و کلی هَم عکس گرفتـم. توریست ها هَم بودن .

الان 18 روزه که نیستی و من دارم درد میکشم . دردِ تنهایی . حَتی اگه خوب بشی و بَقیه فکر کُنن خوبی، فقط خودتی که میدونی یه دَردِ عَمیق تا تَهِ اُستخونت نُفوذ کرده :) این همون دردِ .. با جی اِف قَدیمی ـش حَرف زدم . یِ خانوم آروم و خوب ِ . 100 برابرِ جی اِف الانش هس .. فَهمیدم خیلی چیزا دُروغ بوده .. :) و دقیقا همزمان با ما دوست بوده .. نمیدونست .. اونم به خاطرِ دروغ هاش کات کرده بوده باهاش .. میگفت ارزششو نداره خودتو اذیت کُنی . میگفت کاری کُن سرگرم بشی . کاری ، کلاسی چیزی .. برخوردش خیلی خوب بود . پرسپولیس هَم قهرمان شُد و تو نبودی .. به داداشش پیام دادم در مورد توله ها گفت تو ی گوشی دیگه داشتم شرمنده . میخواستم حالِ اونو بپرسم ازش گفت منم ماهی 1 بار به زور میبینمش .. ولی در خدمتم . اما بعدا دیگه تحویل نگرفـت منُ .. :) کلی غُصه خوردَم و گریه کردم . از دلتنگیـت دیوونه شُدم :) از این که رویایِ اومدنـت خراب شُد :) غَمِ بزرگ گذاشتی تو دلَم و رفتی پیِ خوشی هات .. مَن منتظرم برگردی .. مَن منتظرـت میمونـم . ایمیل زدم بهت گفتـم ایـنُ . خونـدی فکر کنم .شاید حدود 30 تا smsبدونِ جواب دارم . چون شمارمو بلاک کردی .. شب ها خواب میبینم که برگشتی :)

اِمروز استوری عجیب گذاشته بود که : "دارم بابا میشم" . هَنگ کردم یِ لحظه . دوستم گفت چالشی شوخی چیزی بوده .. . بعد دیدم تو اینستاش دختره نیست . دوباره بلاکی چیزی . قهر کردن . خوشحال شدنم طبیعی بود . اما نمیدونم چی میشه ..

چند روز پیش دوستِ دوران مدرسمو دیدم اینستآ . قبلن بهش پیام داده بودم نشناخت . این بار شناخت ظاهرا . میخواستم از همسایشون بپرسم که دوستِ ابتدایی ِ مَن بود . شمارمُ داد به مریـم و دوستِ دورانِ ابتدایی ـم رو پیدا کردم . فرداش زنگ زد حرف زدیم . فهمید تا 11 خواب بودم . خیلی هم صمیمی و خوب . بهم گفت دوستِ عزیزم . کلی ذوق کردم . چند بار خوابشُ دیده بودم ..

   تویِ این اوضاع . هدفون بی سیمَم خراب شُده . تو اوجِ بدبختی ..

   فیلم لاتاری رو هَم دیدم ، خوب بود ..

  • Setare

چند روز اصـرار داشت آدرس بهش بدم بسته پست کنِه و به اجبار منم دادم . 2-3 روز پیش رفت پست . فکر کنم 9 ـُم . و همش منتظر رسیـدن بسته بودیـم. قرار بود کادو اصلی که سوییشرت بوده رو نفرستـه و هِد و شکلات قرارمون بود. اِمروز سرِ موقع رسیدم سرِ کوچـه . آقاءِ زنگ زد نمیدونسـت بلوک فلان کدومـِه . گفتم بدیـد حراست خودم هَم نزدیـکم . خودم رسیدم و ازش گرفتـم . میگفت چی هست؟ شکستنی نباشِه . یکم کارتونِ رفته بود داخـل . گفتم نمیدونـم کادو و هدیـه است . عذرخواهی کردم مُعطل شُده . با ذوق زیاد رفتم خونـه و بسته رو باز کردم . اولیـن کادوِ عُمرم بود !

کلی خوشحال شُدم از سِت و همه ـَش . اون هدِ هَم انتخاب ِ خودم بود .. خرگوشی هَم دارهـ . کلی تشکر کردم ازش . روز خاصی شُد 1396/11/11 . جالب شُد !

چند روز پیش هَم بعد از ظهر قرار بود اون آقا عکاسِه که عکساشـو دوس دارم دریم کچر بفروشِه. واسه منو همونجا ساخت و خریـدَم ، از عکساش و خون گرمیش بهش گفتم ! 💜

کار هَم دیگه علاقه ای ندارم . دوستـم هَم کلا گذاشت رفت . منشی جدید داریـم . دختر خوبیـه . اما شآید فقط هفته آینده برم مَن که برسم به سرِ حقوق ـَم تقریبـا . قرص هایی کِه میخورم همش خواب آور هستـن . خارش هم گرفتـم شآید واسِه اونِ . امیدوارم بتونم یِ کار بهتری پیـدا کنم . از آقاءِ خوشم نمیآد دیگه زیآد . کنترل گرِ . راحت نیستـم . کارمون هَم نشُد تا بهمـن میره تا بعد از عیـد . به مَن گفتـه بودن تـا بهمـَن !

واسه اُرتودنسی دنـدونـم پی گیری کردیـم . یِ جا میگه 4.500 یه جآ 5.500 کِ کلا نداریـم ! :))) اون 5.500 میگه باید 4 تا از دندونآیِ نازنیـنم رو بکشم کِه مَن نمیخوام . و کلا نظرش اینه که من فکم رو باید عمل کنم اما حرفشو قبول ندارم . شما دندون مـن رو اُکی کُن . من با فکم راحت ـَم !! اون یکی هنوز عکسآرو ندیده که نظر بـده . کلی برو و بیـا داشتیـم . اگه بخوان بکشـن کلا بی خیـال میشم . دندون ـآم همش سالم هستـن .

اون روز که ازم تعریف کرده بود خوب بود : بهش گفتم یعنی تو بیآی مَن سیم دارم زشت میشم کِ :( گفت نه خیـرم . تو همیشِه نمکی و مهربـونی! اینـو دیشب به داداشـم هَم میگفتـم ، ولی مَن اینقـدر مُشکلاتـم زیـاده قدرِ تورو نمیـدونـم وگرنـه تو خیلی با مَعرفتـی !  - خدا رو شکـر کِ فهمیـدی 😜❤️️❤️️  بهش چی گفتی ؟ خُلِ ؟  - خیلی وقـتِ میـدونَـم .نَ گفتـم ایـن تَنها کسیِ کِ هَمیشِه به یآدمـِه با مَعرفتـه ، ایـن همِه بآهآش بَد اخلاقی میکُنـم بازم هستـِش . واقعآ رفیق ِ !

یکی دو روز پیش یِ قرار هم داشتم . زیاد خوشم نیومَد . رفتیـم کافی شاپ . یِ گوشه دنج . آدمِ عجیب و ترسناکی بود !

14 دی 1396 ❤️️ راستی نگفتم ازش خواستگاری کردم ؟ غرورمُ گذاشتم کنار و گفتم من تو رو خیلی دوس دارم تو حاضری با مَن ازدواج کُنی ؟ تعجب کرده بود . حرفم کاملا جدی بود . گفت نمیشه و مِرسی از حسِ قشنگت و کلا برخوردش بَد نبود . میگفت بهت حس دارم اما نه واسِه ازدواج .. مثِ 1 دوست ، دوسِت دارم .. دوستِ خیلی مُهم و خوب .. !

   شهرزاد فصل 3 هَم رسیـد !

   همچنان زدن In rell :)

  • Setare

24 آذر . چند روز مونده بود به تولـدش کِ بلاکِش کردم . زیآد حالم بَد نبود شآید چون میدونستـم تولـدش آنبلاک میکنـم . یکم عصبی شُده بود بابـت بلاک اما نَ بلاک ـَم کرد نَ آنفآلـو . خودش بهم گفته بود بـرو و حرفایِ تکراری .. :) گفته بود بسِ این دوستی .. منم گفتم خسته شُدم شُل کُن سفت کُن . اسباب بازی کِ نیستـم .. چند روز قبلش بهم گفته بود : مَن نمیـذارم بـری .. ! چت هایِ قبل رو میخوندَم . علاقه و مهربونی ـشُ میدیـدَم و گریه میکردم و میگفتـم دیگه هیچی درست نمیشِه . راست هَم میگفتـم ..

29-28 آذر . شبِ قبلِ تولدش خودش زودتر پست گذاشت . فکر کنم نزدیکآ 00:00 اینا بود . منم آنبلاک کردم و سلام احوالپرسی . برخوردش معمولی بود . عکسی کِ واسش درست کرده بودم رو فرستـادم .. گفت دوستش داره و اولیـن کادوشِه .. اولیـن کامنـت از مَـن بود و بعدش اون دختره کِ با عشقم گفتن به هَم لاو زدن :) بهش گفتم درست حدس زدم پس . گفت اون  دوستِ قدیمی ِ و قبلا هَم جی اف ـَم بوده .. الان دوستِ مثِ تو . اون مِثِ تو خودش مثِ زهر بود واسم ..   - مَن فکر کردم تنهآ رفیقت ـَم . کاش منم قدِ اون دوس داشتی . خوش باشیـن :) - تو رو هَم دوس دارم . ولی اون منـو نمیذاره بلاک . ( تو رو هَم ؟؟ ) گفتـم 1000 بار بهم گفتـی بـرو . حرفی کِ فکرش نمیکردم اولا .  - دیگه نمیگم . مَن عصبی میشم همیـن ـَم همه میدونـن ولی تـو دلم چیزی نیسـت ! آخرش گفت خوابیـدی ؟ بغل کُن بخوابیـم . آشتی .. گفتـم خوب میشی باهام گفت آره !! - یِ چیزی نمیخوای بگی ؟  - مَعذرت میخوام   - اینم خوبـه دوس داشتـم دلـت تنگ میشُد ولی ..  - میخواستـم پریشب بهت پی اِم بـدم ولی بلاک بودم

شب یلـدا . عروسی بودیـم .. زیآد جالـب نبود. طرفِ عروس بودیـم .. عکس هَم دادم بهش .. معمولی بود . اما شب ِ یلدا رو تبریک نگفت و آخرِ شب هَم بحث الکی و اگه ناراحتی پیام نده . شبِ یلدا هَم زَهر شُد ..

دیروز خیلی حالم بَد بود . خیلی . هَم بحث هَم معمولی .. پریشب هَم بد نبود . آروم بودیم . مهربونِ مَن و چشات بهتر از مَن ِ و .. دیروزم کِ زنگ زدم گفت جونم ؟ عکس کریسمس می خواست . نشُد بدم ! آروم بودیم یهو قاطی کرد . آخرش گفت همینی کِ هست . منم باز بلاک کردم .. ساعت 3 شب پریدم از خواب دیدم گفته واسه همیشه خدافظ نَ زنگ نَ پیام . هیچوقت . خواب ـَم نبـرد تا5 . همش می لرزیدم و خواب هایِ هولنآک .. هَم بلاک کرده بود هَم آنفالـو ! عکس گذاشته بود از بچگیاشون .عاشقش شُدم . کامنت دادم وای عزیزم چِ اَگوری بودی . اونم کامنت جواب داد 😍  ..

صُبحی عکس گذاشته بود کِ سرم زده ! مَن خیلی تعجب کردم ! اهلِ این استوری ـآ نبود . اگه مَن بودم میگفت واسه ترحمِ :/ اینستآ پیام دادم چی شُده . گفت مریض . آنفولانزا !  - 1 روز نبودمآ ! چرا مراقب نبـودی !  - نفریـن هآیِ تو ـه .. 😂😂😂 . شب هَم گفت برم بخواب ـَم .. کِ الان از اون موقع همش آنلایـنِ . حتی وقتی کاری به هَم نداریـم بازم دروغ میگـِه ... خیلی درد داره کِ جاتـو بگیـرن .. خیلی . کِ دیگه با تـو نیست روز و شب ـا .. دیگه نمی خوادت .. دوس دارم اون دختره رو بکُشـم .. :) بهش گفتم آنفآلو کردی مَـن ُ ؟ بدونِ جواب فآلو کرد ...

چند روز پیش میگفت دُخترِ دوستِ مامانش سرطان داره و .. واسِه همین داغون و بی حوصلـِه ـَست . میگفت تایم نداره و جوابش کردن .. همه یِ اینآ دُرست . ولی مَن کِ باعث و بانیِ سَرطان دوستت نبودم !!

خطِ رایتل ـَم فعال شُد . اولین بار تنهایی رفتـم پیشخـوان :) کار هَم بد نیس معمولی .. خسته کننده ـست .. مُنتظرم تموم بشـِه !!

ما کِ به زور مُسلمونیـم .. کریسمَس خیلی مُبارک .. " کلیک " .

  • Setare

21 آذر . امروز شُد 1 ماه . 1 ماه از سرِکار رفتـن . امروز اولین حقوق ـَم رو گرفتـم . حس میکردم پرواز خواهَم کرد اما خیلی هَم حسِ خاصی نبود . شآید حس هآیِ خوبش موقع خریـد بروز پیدا میکنـِه . می خواستم ناهار پیتـزا بخورم اما اون موقع جایی دمِ دستم نبـود . یِ لیستِ خرید دارم .. و یِ مقداری که قرار بود اولین حقوق ـَم رو بدم به خیریـه .. مثلا سرطانی ـا . بیماری هایِ خاص و ..

14 آذر . مامان ـَم مرخص شُد . حالـش اوکی بود . اما باید قرص مصرف کنـِه و تُـنِ صداش هَم عوض شُده بود یکم .. خودم ُ هَم وزن کردم از 50 اینا رسیده بودم به 47-48 . کمتـر شُدم .. !

جام جهانی قرعه کشی شُد و ایـران افتآد با اسپانیـا و پرتغـال و مراکِـش . گروهِ مرگ . جذابِ به نظرم ..

رابطه ـمون چی میگن بهش ؟ کج دار و مریض (؟) جلو میـره . ولی هیچی دیگه مثِ قبل نیس . یِ شب گفتم میخوای برم ؟ گفت نَ بمون نباشی یِ چی کمِه .. کَم محلی میکنِه . همش میگه کار دارم . محالِ زنگ بزنـِه .. حرفایِ خوب نمیزنـِه دیگه .. گاهی به ندرت شآید .. ! یِ روز کلِ مسیرِ برگشت از کار و فقط گریه کردم به خاطـرش . کی فکرشو میکرد ؟ چند روز پیش یِ حرفی زد کِه خیلی ناراحت شُدم . گفت به تو ربطی نداره کِ کجام ، کجا میرم و چیکار میکنم .. خواستم بگم پس چرا دوستیـم ؟ بحثـمون شُد ، بعدش استوری کامنـت میداد . میگفت چِ خوشگل شُدی این رنگی بهت میآد (قرمـز) و چیزای دیگـه ! .. زنگ زدم بهش آخرش گفتم ، گفتم صدات ُ بشنوم . - قربونـت برم :) ❤️️ / یِ بار گفتم میرم دلت تنگ شُد خودت پیام بده یهو آدم شُد گفت این عکسِت خیلی قشنگِه . عوضش نکنیـا /  همیـن یِ کلمه خوب شدنآش نمیذآره آدم بره .. اون شب پرسپولیـس بازی داشت .. وایستآدم یِ مغازه ببینـم .  - من وایمیستم ببینـم با تعجُب نگام میکنن :|   - 😂😂😂😂 قربـونـت برم ❤️ فوتبـالی ِ خودَمی !! البتـه این حرفا شاید دلیلش خوشحالیِ بعدِ گل بود :| 

توله هاسکی هاش به دنیـا اومدن . 3 تا نـر 2 تا مآده .. دیشب گفت رفتـم پیششـون مامان ـشون نمیذاره نزدیک بشم . دفعه دیگه عکس میگیرم قـول . مامانشـون قاطی ِ . گفتم مثِ بعضیـا :)) بهم میگه پولاتو پس انـداز کُن :| ولی مَن خوشم نمیـاد .. / اون شب گفتم میشه واسِه آخرین بار بغلم کُنی ؟ تعجب کرد .. - آخریـن بـار 😳😳 چی شُـده ؟ باز لـوس شُدی ؟ گفتم نَ . استیکر کِ گذاشت گفت .. رفیقِ بی کلک ❤️  آخرِ آخر گفتم چون نمیدونـم تا کِی دوستیـم . گفت برو بخواب و .. حرفایِ قشنگ بـزن :) بعضی وقتـآ هَم کِ حس میکنـه اینجوری میشم دوباره با 2 تا pm خوب میشه کِ بمونـم مثلا ؟ ولی تو عصبانیـت میگه بـرو ! مآ کِ اصلا نتونسـتیـم ایـن آدمو بشناسیـم . ولی کآش اگه با کَسی هَستی بهم میگفتـی . اینقـدر فکرم گیـر نمیشـُد . اونم سخت ِ اما اغلـن معلوم میشِه چِ خبـره .. کلا لـج افتـاده با مَن . بعضی چیـزا کِ قبلا میگفت آره ، الان میگه نَ . همش میزنـه تو ذوق ـَم . همش برعکس حرف میزنـه . میگم تو مثِ مَـن عاشق انگلیس نیستی ؟ میگه نَ زیـاد . حالا پآرسال قلب و اینـا بودآ واسه انگلیـس .. پس چرا میخوای بری اونجآ :/ اوضاع خیلی درهَم ِ ..

امروز بـود . همه جا بـرگ بـود . تو رو خـدا جمع نکنیـد برگ ـا رو .. عجب پآییـزی . جایِ تو خیلی خالیـه .. از اونجآیی کِ مَن عاشقِ انگلیـس هستـم ایـن آینـه جیبی ِ عالیـه "کلیک" . ❤️️🇬🇧 خیلی هَم خسته شُدم امـروز . ذرت مکزیکی هَم خریـدم از بغلِ ستاره . ذرت خوار شُدم :/ ولی بهترینـش واسِه مَن همون ذرتِ فلکه یِ گآز ِ ..

تا جایی کِ یادمِه فعلا همیـن ..

  • Setare

دیـروز صُبح رفتیـم نمایشگاه کتآب ، هواهَم کم کم ابـری شُد . آش سبزی گرفتیـم تو خطِ واحد خوردیـم :))

تعطیلی ِ به درد بخوری بود . گشتیـم . یِ کتابِ رنگ آمیزی بزرگسآلان گرفتـم . کتابِ بخش پریشان کِ عاشقِ فیلمـِش هستـم .. و یِ کتاب زرد کودکان فقط به خاطر جلـدش :))

برگشتنه عجله داشتیـم . بابا خونمـون منتظر بود . تا برن پیش ِ مامان دیـدنـِش . اصـرار کِ مَن ذرت میخوام . ذرت ـِش هیچی نداشت . اما مَن کلا عاشقِ ذرت ـَم . " کلیک " . مامان هَم ظاهـرا یکم بهتـره ..

بعضی روزهآ میریزم به هَم . وقتی یآدِ گذشته می افتـم .. دیشب و پریشب بحث داشتیـم . اما خوبیش این بود کِ عصبی نشُد جوش نیآوُرد . میگفت تو کار سرم شلوغـه . تیکه ننـداز . میگفت مشکلات ـَم الان زیـاده ، گفتم برو با همونآ کِ باهاشون خوبی . گفت چرت و پرت نگـو و چی گفتم کِ قاطی کردی ؟ خستم از 8 صُبح تا الان سرِ کار بودم . گفتـم به من هَم کِ نمیگی . گفت میدونی کِ اهلـِش نیستـم ولی اغلـن با تـو حرف میزنـم همیـنـم .

اون روز گفتـم نشستـم زیـرِ بآرون . گفت سرمآ میخوری خلـِه 😒 یِ استیکر بود . گفتم دوس داری ایـن ُ ؟ - آره   - یکم هَم مـنُ دوست داشتِه باش    - ایـن حرفُ دیگه نزن بدون اگه نداشتـم خیلی وقت پیش رفتـه بودم :)

اِمروز نبـودش . زنگ زدم . مکالمـه خوبی بود . احوالپـرسی .. خنده هاش . خمیـازه میکشیـد هِی .. بحثِ کار شُد . گفـت تنبلـی . صُبح ها سختِ . گفت مَن کسی رو نـدارم خرج ـمُ بده . هی گفتیـم بیا هزینـه های ِ مـنُ بده .. ! درجواب ِ چِ خبر کِ میگه یِ کامیـون تبـر و منم گفتـم :)) گفت آره واقعآ یِ کامیـون تبـر . *ونِ آدم بی خبـر ..   - اِاِ .. !    - ( خنده هاش ) ادامه ـشِ این دیگه ( خنده هاش ) ❤️️  - مُنحرف شُدیـا :)))  - ادامه ـِش عزیـزم ادامَشِ ، قافیـه ـِش ِ .. :)) . خنده هاش ُ همیشه دوسـت داشتـم ..

کار ، واسم جذاب نیست . منتظـرم برسـِه حقوق ـم رو بدن . لیستـایِ خریـد تو ذهنـم دارم . لبآس و پالـتـو و .. چیزایِ دیگه . شآیـد قسمتِ جذابـش حقوقـشِه .. صُبح ها همش 7:30-45 بایـد بلنـد شم . بازم خوبـه وقتی میـرم آفتـاب در اومـده .. ایـن دو روز پیـاده روی کردم برگشتـنـِه . رو به آفتـاب .. موزیـک . موزیکآیی کِ گذاشتـه بودم اون بیـاد بذاریـم .. چقـدر سختِ گوش دادنشـون :)

آرزو میکنم شرایط جوری بشه کِ بزنه به سرت بیای شیـراز .. ولی حالا کِ مَن سرِکارم ؟؟ همه چیز ریختـه به هَم . حتی اومدن ـِت از سرم نمیُفتـه . اون روز گفـت گرم کُـن میپوشی با شلـوار . نوشته داره روش ، رنگی . میخواست بخـره ؟ گفتـم سوییشـرت . گفت رفتـم اونـور واست میفرستـم . اینجآ کِ گرفتـم یکی واسَـت قـرمـز . یآ واسه شکلات هآ میگفت یکم بفرستـم بزنـی تا مَـن بیـام و مَـن بازم میگفتـم مَن همِه اینـارو بـا تـو میخوام :)

شبـا زود میخواب ـَم معمولا دیگه .. اونم یِ چنـد تا دونـه پیام میـده قبلِ 1 شب بخیـر میـده و اغلـب اوقـات حُدود 1:30 آف میشـه :)

اون عکسِ بدونِ آرایش :)) - چِ خوشگل اولین باره صورتـتُ کامل میبینم . کامل یعنی بدونِ آرایش ؟ :)) . میگم سـردمـِه بهم میگه Fofol . میگه یعنی سوسول ، نازک نآرنجی ، خونگـی . یادمِ قبلا بهم گفته بود Fes fesoo :))

مَن هَر روز دلتنگشـم و نمیفهمـِه .. کاش زمآن برمیگشـت و اغلـن از اینکه دوستـم داری لـذت بیشتـری میبـردم . با اینکه همون موقع هَم خوب بود . جملات و کلمـات محبـت آمیـز میگفتی . مغـرور نبـودی .. خودت ُ نمیگرفتـی . شاخ نمیشُـدی .. نمیـدونـم .. برم کم کم خوآب ..

  • Setare

امروز 1 آذر . ماه آذرمون بآ بآرون شروع شُد . بالاخره بآریـد . بالاخره ذوق کردم . یِ بارونیِ کوتاه و بنفش خریـدم . خیلی دوستش دارم . 130 تومَـن . من تا حالا این قیمت ـآ خریـد نکرده بودم . خیلی دلبـری میکرد اما خُب چیزی کِ میخواستم نشُد . گرم و نرم ..

کار خسته کنندست . صُبح ها حدود 7:30 بلند میشَم . قسمتِ بدترش سرمآست .. تآیپ و جدول و نرم افـزار . بعضی وقتآ میترسم از پسش برنیـام .. اما خُب دختـرِ هَم هوامُ داره :)

حدودایِ 23 آبان . یادم نیس دقیقا . مامان رو بستـری کردن :) میگن زمان میبـره :)

رابطه یِ مریض . خوب ، بد . دعوا نداشتیـم زیـاد این چند روز . نداشتیـم در واقع . مَن میسوزم و میسازم .. بهش گفتم حس میکنم دیگه دوست و رفیـق زیآد داری نیازی نیسـت مَن بآشم .. گفـت اتفاقـا هیچکسُ ندارم همه دارن ازدواج میکنـن دیگه نیستـن الان از همیشـِه تنهـآترم ! با اموجی هایِ خنـده ! بعد میگفت کار دارم . چنـد وقتِ دارم بهـت میگم متوجـه نمیشی .. میگفـت تو بایـد درک کُنی منـو نَ مَـن تـو رو ! میگفـت نشستـه تـو تآریکی سقـف نگاه میکنِه !

عکس پاییـزی .. #me

اون شب میگفت باید تحمل کُنی همه مشکلات دارن . مامان هَم خوب میشه نگران نبآش . تو ایـن مدت اما نشُد یِ بار حالمو بپرسِه . یِ خوبی ، چطوری تو پیام ها نبـود . حتی یِ زنگ نزد بهم . دو هفتـه شُده ؟ بیشتـر شآید . خیلی بی رحمی . تو نبـودی میگفتی صدات قشنگِ ؟ دلتنگ ـیآت رفتـن واسِه کی ؟   - ممکنـه کِ مثلا بتونی بیآی شیـراز ؟  - نمیـدونـم ، ولی گفتـم میآم حتمـا !

دیـروز کِ بهش گفتم عجب پسری بود ! گفت شمارشُ میگرفتی :/  - مَن همچین آدمی ـَم ؟ بهش کِ گفتم یکی نداریم بریم بغلش بارون میآد و .. بهش برخورد .. خوشم اومَد :) - یکی هَم نداریم بآرون میآد بریم بغلش مچاله شیـم ..    - 😒😒😒 شماره فروشنـده رو میگرفتـی   - تیکه میندازی ؟ مَـن اینجوری ـَم مگِه ؟  - 😒😒😒 پـررو  - چرآ اینجوری میگی ! اصلا به رو خودت نیـار  - چون حرفِ چرت میزنی ! [ریپلای پیام اولی] .. نـداری ؟ 😡😡  - 😕 نمیگـه خُـب  - مَـن میـرم بخواب ـَم ..  - قهـر کردی ؟   - نَ بهم برخورد ، ولی خواب ـَم هَم میآد ..   و بغل :)

توله هاسکی :D . پوشک ! " کلیک "

فـردا هَم بارونیِ یکم .. وُیس هایِ قبلی و گوش دادم و گریه کردم .. شبا بایـد زود بخواب ـَم .

  • Setare

خیلی خسته بودم . اون کِ تنهام گذاشته بـود . مامان ـَم مریـض . کارم مُنتفی شُده بود . تآ اینکِه دختـرِ کِ همکارم بود گفت مُشکل ضمانتـت حل شُده . به جاش 5 میلیـون سفتـه بیـار . دیگه خلاصـه بابا هَم راضی شُد . سَفتـه رو دیـروز دادم و سنـد داد و از دیـروز رسمی اولیـن روز کاری بود . دو تا ساختـمونِ ، این یکی جآش خوبـه . مرکز مشاوره ـست . مَـن تایـپ و نرم افـزار و اینـا دارم . کار تحقیقی ، پـژوهشی . اطلاعآت وارد میکنـم . ایـن چیـزا . 9- 1:30 . حالا کـو تآ برسیـم به قسمتِ خوب ِ حقـوق :) امیـدوارم از پسش بربیـام . یکم خجالتـی ـَم . اما خُب شآید خوب شُدم . منشی ِ هَم دختـرِ خوبی ِ . خداروشکر . ادا و اصولی و عملی و اینـا نداریـم ..

19 آبان . واسِه استـوری ِ مَن CM گذاشت . رون :)) قیآفـه ..

20 آبان . یهـو پیام داد رفتی سرِکار ؟ منم توضیـح دادم . گفت مُبارکِ .. ❤️️😍😍😍 بوس بغـل . از اینـور از اونـور . آفریـن . ( اینـور و اونـور رو از مَـن یآد گرفتـه :) ) میری روحیـه ـَت هَم عوض میشِه خُله . دیگه هَم احتیـاجی به مَـن نداری ( چرت و پرت ) .  پرسیـد کارت چیِ اونجـآ . از کِی میـری. حقوق ؟ نزدیکِ ؟ معمولـی بـود .. ذوق کرده بود انگاری .. بهش گفتم دلـم برات تنگ شُده بود .. گفـت خُل . و گفـت مَـن دل ندارم :) منم گفتـم میشناسمِـت .. دیشب یِ عکس بـود نوشته بـود بمـون بـرام . - تگ کردم اسمش ُ .. ❤️️ - جواب داد ، Always ❤️️ . امروز اما اصـن محل نداد . زورم میگرفـت .. آدم بایـد خیلی بیشعـور باشـِه هِی آنلایـن باشِه پیامـت رو سیـن کنـِه و هیچی نگـِه :) منم پآکـشـون کردم :)

امروز برگ هآیِ پآییـزی میدرخشـیـدنـد ..

روانشنآس هَم رفتـم شنبـه . به درد نخـورد . 1 ساعـت فقط حرف زَد . حتی نشُد بگم چقـدر داغون ـَم . وِر وِر وِر :) . دیگه نمیدونـم چیکآر کنـم . به نظرم قـرص بهتـره ..

دلـم برایِ صداش و خنده هآش تنگ شُده جرات نـدارم زنگ بزنـم . اونـم نمیزنـه .. شُدم یِ دوستِ معمولـی ِ در ِ پیتی واسَش . دوست هَم شآید نَ . نمیدونـم .. حس و علاقـه توش نیس . خیلی زور داره به خاطر دوست دختـر یا آدمایِ دیگه ای دلِ منو شکونـد . مَـن کم نذاشته بودم واسـَش :) خُب میرفتی دنبـالِ دختـر بازی ـت . با مَن چرا بـد شُدی :) .. دوستم میگِه مَن جایِ تو بودم کلا ناامیـد میشُدم از اومَدنـش . چرا مَـن نمیشَم ؟ چرا همش فکر میکنـم شآید یهـو بیـاد ؟ کادو ـآ رو نمیبینـه یهـو بیـاد ؟ دیگه نظـری ندارم :( ..

به نظـر مَن کِ خیلی سَـرد شُده :/ لـرز کردن هآم شروع شُد تا خیآبـون . مخصوصـآ تو سایـه هآ :|

  • Setare

چهارشنبـه 4:45 پروآز داشتیـم بریـم تهـران . شبش چون زود خوابیـدم اصـن خواب ـم نمی بـُرد . از طرفی هنـوز غصـه داشتـم کِ طرف گفتـه بود تهرآن نیست و میره سفـر . که همونم 50% مشکوک بـود و دُروغ . چراشـو نمیدونـم . مَن اولیـن بآرم بود سوآرِ هوآپیـمآ میشُدم . کنار پنجره ، آسمآن بود ، صبحآنـه ـش ای بـد نبـود . خداروشکـر چآیـی داشـت .. از بالا خیلـی قشنگ بود .. تآریـک بود . خطِ افـق هَم قشنگ بـود . رسیدیـم تهـران با متـرو رفتیـم تآ رسیدیـم جایی کِ کآر داشـت . منـم رفتـم بگردم واسـِه خودَم .. استـوری گذاشته بودم . اون بهم گفت ولکآم تهـران .. بیـن خیآبـون هایِ سپنـد و قـرنی و اینـا میرفتـم . با Map گوشـی .. خوب شُد 1 گیگ هدیـه داشتـم . رفتـم پآرکِ هنرمنـدان . نشستـم . پُـر از گربـه بود . گربه هایی کِ اصـن نمیترسـن دیگـه .. کلاغ هآ بودن .. کیک و در آوردم بهشـون کیک دادم . هرجا میرم حیـوون دوستیـم گل میکنـه . اما خُب گربـه نمیشُد و گربه هآ دیگه ول کـن نیستـن .. دور زدم تویِ پآرک . یکی از دوستآیِ دختر قدیمی ـم تهـران بود . همون کِ بهش میگفتـم جیگـرِ مَـن .. خیلی معرفـت گذاشت و اومَد تآ اونجـا . خیلی ـآ .. کآش اونم یآد میگرفـت ! تو پآرک گشتیـم .. رفتیـم بیـرون . یِ کافی شآپ دیدیـم رفتیـم .. "کآفه نام " تویِ خردمنـد . نشستیـم و لاتـه گرفتیـم .

بعد رفتیـم تآ متـرو هفـتِ تیـر . فروشگاه هآ رو یکم گشتیـم . یِ مانتـویی خوشم اومَد پآییزه بود . 95 اینـا . پول نداشتـم .. همونجآها خدافظی کردیـم . اونـم رفـت . بعد چنـد سال دوستـی همُ دیدیـم !! برگشتـم پآرک . زنگ زدم به اون . یکم حرف زدیـم . قطع و وصل شُد و گفـت آنتـن نداره و کجآیـی ؟ با خودم گفتـم حتمآ تفریحِ کِ آنتـن نداره .. اما اصن بهش اعتمآد نداشتـم :) یِ پسره میخواست مزاحم بشه کِ بالاخره گذاشت رفـت . چقـدر هَم مزدا3 داشـت اونجـا . برگشتـم تآ اونجآیی کِ کار داشت . ناهـار گرفتیـم . دنبالِ ساختمآن بازنشستگان میگشت . 5-6 بار اون 4 راهِ لعنتی رو بالا پاییـن کردیـم پیاده ، دیگه اصـن نمیتونستـم . عصبی شُده بودم . نشستـم لبـه یِ پآرک ورشـو  . ناهار خوردیـم . میخواستیـم بریـم نزدیکآ برجِ میلاد . کِ دیگه نشـد . مَـن دیگه نمیتونستـم . رفتیـم فرودگاه . اون میگفت واسه مانتـو میگفتی مَن بهـت میدادم . لوووس :) بعدش بقیه یِ ناهارم رو خوردم . تآ 19:45 اینـا . ایران ایـر بود . به قـدری خسته بودم کِ حَد نداشت . رسیدیـم خونـه . خوابیـدیـم . نصفـه شب ، دلپیجـه شـدیـد . لـرز ، نبات و اینـا خوردم و یِ قُرص . کِ دیگه بالا آوردم .. پآشد واسم گل گاو زبون درست کرد . فکر کنـم بالا آوردم یکم بهتـر شُدم .. خیلی بـد بود ..

زمانـی بدتـر شُد کِ همون موقـع اون باهام دعـوا کرد . اولش خوب بود . دید کِش میدم قضیـه رو . گفـت مگه اورژانس ـَم . ول کُـن منـو . به مَـن گیـر نده بابا . پیشِ دوستآمم . تقصیرِ خودمـه وابستـه شُدی . بیام تهران تمومـش میکنم ! مَن نمیخوام پیآم بدم . دیوونـم کردی . بچه بازی ـا چیـه .. چِ دوستی چِ کشکی . هم سن هایِ تو سرِ کارن ( هنگ کردم کِ ربطش چیه ) ! بـرو حوصلـه نـدارم . و مَـن فقط زنده بودم اون موقـع رو ... :)

دو سه روز پیش بهم پیام داده بود کِه : ساری بعضی موقع هآ باهات دعوا بداخلاقی میکنم به دل نگیـر ، تو دلـم چیـزی نیس ، زبـونـمِـه . وگرنـه تـو تنهـا دوستـمی ❤️️❤️️ جدی میگم . گفت نَ تو کِ بابا کاری نداری . مَن دیوونـم 😂😂 همه میگـن حتی مامان ـَم .

و مَن شک داشتـم اینـا فقط زبـون بآشـِه .. روز بعدش پیام دادم . گفـت بیخیـال حوصلـه نـدارم . که دیگه گفتـم مَن واسه همیشِه میـرم ولی نمیبخشمـت . خندیـد گفت نمیبخشی ؟ تـو منـو ؟ .. اوکی مراقب بآش لطف کُن دیگه به مَن پیـام نـده مِرسی ، زنگـم نزن ، ممنـون ـَم. نمیخوام بذارمـت بلاک . یِ دوستی بود تموم شـد .. مَن اهلِ این داستآنآ نیستم . تلگـرام و زنگـو .. مراقب باش خدافظ . کلی پیام تآیپ کردم واسـش .. کِ خرابش کردی . کِ قـول داده بـودی .. بازیچـه بـودم ؟ گفتم قولِ شیـراز یآدت نره جونِ مآمآنـت قسم خوردی .. گفـت .. مَن شیـراز نمیآم . جون مامان ـَم هَم اوکی ِ . مگه دستِ تـو کِ میگی اوکیِ ؟ مگه تـو خُـدایــی ؟ دستِ مَن ِ .. گفت مَن چیزی رو خراب نکـردم . به عنـوان دوست میگفتـم یِ فکری واسه خودت بکـن . ما رفیقِ مجآزی هستیـم از مَـن انتظـار بیشتـری نداشته بآش .. مَن با ایـن اخلاقـم دوست دختـر ندارم و .. و .. مَن میخوام ایـن رابطـه تموم بشـِه .. پیام دادم نمیـای شیـراز ؟ گفـت نمیدونم الان عصبی ـَم . چنـد روز تنهآم بـذار .. از خدافظ رسیـد به چنـد روز و از نمیآم رسیـد به نمیدونـم .

طبقِ چیزی کِ میدونستـم . به مَن شب گفته بود پیشِ دوستآمم . سفرم . فرداش به F گفته بود بیـا پآساژ ببینمـت .. یِ غریبـه کِ فقط sx بود . چرا عقلـم نرسیـد روزی کِ تهران بودم زنگ بزنم پآسـاژ . چرا به دوستـم نگفتـم بریـم اونجـا .. یه روز ازش میپرسـم کِ چرا نخواست منـو ببینـه . 1 ساعت فقط ! همش یا خودم میگم چـرا ؟ چـرا اینجوری شُد اوضـاع .. " ... " مَن صادقـآنـه دوسـت داشتـم . بدونِ هیچ منتی ، پولـی . چیـزی .. مطمئن ـَم هیچکس اندازه مَن دوسِت نداره . به خصوص با اون اخلاقـت :)

حالـم اصن جالـب نیس . همش دروغ ، دعوا ، شل کُن سفت کُن .. دمدمی .. کآش پشیمـون بشی .. خیلی سوختـم وقتی به F گفتی بیآ ببینمـت .. وقتی یآدِ گذشته می افتـم کِ چقدر با ارزش بودم وآست . یادتِ گفتی غصـه نخـور گور پدرِ اونـایی کِ رفتـن ؟ لیـاقـت نداشتـن :)

  • Setare

شهریـور چِ زود گذشـت نـه ؟ مامانـم هنـوز خوب نشُده . چروک شُده ، پیـر شُده ، لاغـر شُده .. حتی اگرم خوب بشِه کِ اینـآ برنمیگرده :( .. زندگی ـمون روالِ قبل نیسـت ..کآش زودتـر خوب بشـِه .. خیلی گناه داره .. :(

اِمروز صُبـح دفـاع پـایـان نـامـه خواهـرم بـود . شیرینـی میـوه گرفتـه بودیـم ، رفتیـم . بابـا رسونـد و اومَد کمک . یکـم دیـر رسیـد ، استـآدا نشسـتـن ، هیچکس نبـود ، جُـز تـک تـوک .. استـآدش هِی گاهی نگاه مَن میکرد :)) با اون موهایِ چتریـم :)) نمره ـَش هَم بـد نشُـد .

هنـوز دوستیـم ، یِ موقع هایی بدیـم ، جوری کِ ازش بَدم میـاد ، یِ موقع هآیی خوبیـم . وقـت هآیی کِ خودش خوب بآشِـه با من ـَم خوبـه ، اما خُب دوستیـمون شُده جوری کِ اون میخواد و به نفـع ِ اونِ اغلـب و چیـزی مثِ قبل نیسـت . امـروز 1 سال و 1 روز از روزی کع به هَم شمآره دادیـم گذشتـه . یکی دو روز قبـل بهم گفتـه بود : رفآقـت وقتی پیش میآد کِ 1000 کیلومتـر فاصلـه نبآشـِه ، کلی غصـه ـَم گرفـت .. اما امروز کِ اسکریـن دادم و گفتـم 1 سال گذشـته .. گفت قلـب و فلان و .. رفیـقِ خوب ـَم :| امـروز عکس داد بآز از شیرینی و لیـوانی کِ بهش دادم . کلی ذوق میکنـه ـآ باهآش .. میگفـتـن خواستـه از دلـت در بیـاره .. بهش گفتـم مزه رئـال میده نـه :))

اون روز کِ گفتـی دختـرِ شیـرینی هستـی :) اون روز کِ گفتی خُل شآملِ همه چی میشـِه ، مهربـون ، جذاب ، شیریـن ، با نمک :) اون روز کِ تو بحث گفتی بهت اهمیـت میدم کِ حرص میخورم .. اون خنده هآت پشتِ تـل ❤️️ فقط کآش تو هَم زنگ میزدی .. میدونستی یِ فولـدر به اسمـت تو لپ تآپ ـَم هس . فکر کنم تا حالا کسی رو اینقـدر دوست نداشتـم .. عکسآت و وُیس ـآت رو دارم .. :)

قـرار بود ایـن ماه خواهرم بره ماموریـت تهـران ، گفتـم منـو هَم ببـره اما الان میگـه معلوم نیس بشـِه . بهت گفتـم میای استقـبـال و گفتی آره :) گفتـی مآهِ آینـده میـام شیـراز . 5 روز و 6 شـب .دعـا میکنـم کِ کسی مزاحـم نبـاشـه تآ راحـت کنـارت باشـم 5 روز رو .. به عنـوانِ یِ دختـر دلـم میخواسـت می اومَـدی و مثِ قصـه هآ بهم علاقـه منـد میشُـدی :) واقعـی .. نمیدونـم شآیـد مالِ هَم میشـدیـم . البتـه اگه اخلاقِ گنـدت خوب بشـِه !! :))

Autumn is on the way ..

پاییز بدونِ مَدرسه و دانشگاه واقعا به چه درد میخوره ! 😕 فیلـم معرفی کرده بود فقط Hitman's Bodyguard خیلی خوب بود و پیشنهآد میشِـه .. میخواستـم برم کلاسِ آبرنگ اما هنـوز نشُده . مدرک ـآم هَم نگرفتـم .. جایِ خاصی هَم نرفتـم ! 

صعود پرسپولـیس ، استـرس ، خراب شُدن ِ رکوردِ تیم ملی :| شروعِ چمپیونـز لیگ ..

  • Setare

 17 تیر ساعت 18:30 . ما از 1 ساعت قبل رو به رو درِ سالُـن بودیـم . همش ایستآده بودیـم . رفتیـم تو ، 19:30 شروع شُد . مَـن تنها بودَم

خیـلی خوب بود . از بهتریـن شب هآم بود . اینقدر جیـغ و داد زدم گلـوم دَرد گرفتـِه بود .. تو ویـدیـو هام صِدای نکَره ـَم میآد :)) کلی عکس و ویـدیـو .. وسطِش کع مشکل پیش اومَد رفتن و اومـدن .. اون پسره کِ داد زد قبـول باشه :)) سیـروان کع یکم خنده ـَش گرفته بود .. هر چی بگم کَم گفتـم ..

photo by me . don't copy

  • Setare