:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

چهارشنبـه 4:45 پروآز داشتیـم بریـم تهـران . شبش چون زود خوابیـدم اصـن خواب ـم نمی بـُرد . از طرفی هنـوز غصـه داشتـم کِ طرف گفتـه بود تهرآن نیست و میره سفـر . که همونم 50% مشکوک بـود و دُروغ . چراشـو نمیدونـم . مَن اولیـن بآرم بود سوآرِ هوآپیـمآ میشُدم . کنار پنجره ، آسمآن بود ، صبحآنـه ـش ای بـد نبـود . خداروشکـر چآیـی داشـت .. از بالا خیلـی قشنگ بود .. تآریـک بود . خطِ افـق هَم قشنگ بـود . رسیدیـم تهـران با متـرو رفتیـم تآ رسیدیـم جایی کِ کآر داشـت . منـم رفتـم بگردم واسـِه خودَم .. استـوری گذاشته بودم . اون بهم گفت ولکآم تهـران .. بیـن خیآبـون هایِ سپنـد و قـرنی و اینـا میرفتـم . با Map گوشـی .. خوب شُد 1 گیگ هدیـه داشتـم . رفتـم پآرکِ هنرمنـدان . نشستـم . پُـر از گربـه بود . گربه هایی کِ اصـن نمیترسـن دیگـه .. کلاغ هآ بودن .. کیک و در آوردم بهشـون کیک دادم . هرجا میرم حیـوون دوستیـم گل میکنـه . اما خُب گربـه نمیشُد و گربه هآ دیگه ول کـن نیستـن .. دور زدم تویِ پآرک . یکی از دوستآیِ دختر قدیمی ـم تهـران بود . همون کِ بهش میگفتـم جیگـرِ مَـن .. خیلی معرفـت گذاشت و اومَد تآ اونجـا . خیلی ـآ .. کآش اونم یآد میگرفـت ! تو پآرک گشتیـم .. رفتیـم بیـرون . یِ کافی شآپ دیدیـم رفتیـم .. "کآفه نام " تویِ خردمنـد . نشستیـم و لاتـه گرفتیـم .

بعد رفتیـم تآ متـرو هفـتِ تیـر . فروشگاه هآ رو یکم گشتیـم . یِ مانتـویی خوشم اومَد پآییزه بود . 95 اینـا . پول نداشتـم .. همونجآها خدافظی کردیـم . اونـم رفـت . بعد چنـد سال دوستـی همُ دیدیـم !! برگشتـم پآرک . زنگ زدم به اون . یکم حرف زدیـم . قطع و وصل شُد و گفـت آنتـن نداره و کجآیـی ؟ با خودم گفتـم حتمآ تفریحِ کِ آنتـن نداره .. اما اصن بهش اعتمآد نداشتـم :) یِ پسره میخواست مزاحم بشه کِ بالاخره گذاشت رفـت . چقـدر هَم مزدا3 داشـت اونجـا . برگشتـم تآ اونجآیی کِ کار داشت . ناهـار گرفتیـم . دنبالِ ساختمآن بازنشستگان میگشت . 5-6 بار اون 4 راهِ لعنتی رو بالا پاییـن کردیـم پیاده ، دیگه اصـن نمیتونستـم . عصبی شُده بودم . نشستـم لبـه یِ پآرک ورشـو  . ناهار خوردیـم . میخواستیـم بریـم نزدیکآ برجِ میلاد . کِ دیگه نشـد . مَـن دیگه نمیتونستـم . رفتیـم فرودگاه . اون میگفت واسه مانتـو میگفتی مَن بهـت میدادم . لوووس :) بعدش بقیه یِ ناهارم رو خوردم . تآ 19:45 اینـا . ایران ایـر بود . به قـدری خسته بودم کِ حَد نداشت . رسیدیـم خونـه . خوابیـدیـم . نصفـه شب ، دلپیجـه شـدیـد . لـرز ، نبات و اینـا خوردم و یِ قُرص . کِ دیگه بالا آوردم .. پآشد واسم گل گاو زبون درست کرد . فکر کنـم بالا آوردم یکم بهتـر شُدم .. خیلی بـد بود ..

زمانـی بدتـر شُد کِ همون موقـع اون باهام دعـوا کرد . اولش خوب بود . دید کِش میدم قضیـه رو . گفـت مگه اورژانس ـَم . ول کُـن منـو . به مَـن گیـر نده بابا . پیشِ دوستآمم . تقصیرِ خودمـه وابستـه شُدی . بیام تهران تمومـش میکنم ! مَن نمیخوام پیآم بدم . دیوونـم کردی . بچه بازی ـا چیـه .. چِ دوستی چِ کشکی . هم سن هایِ تو سرِ کارن ( هنگ کردم کِ ربطش چیه ) ! بـرو حوصلـه نـدارم . و مَـن فقط زنده بودم اون موقـع رو ... :)

دو سه روز پیش بهم پیام داده بود کِه : ساری بعضی موقع هآ باهات دعوا بداخلاقی میکنم به دل نگیـر ، تو دلـم چیـزی نیس ، زبـونـمِـه . وگرنـه تـو تنهـا دوستـمی ❤️️❤️️ جدی میگم . گفت نَ تو کِ بابا کاری نداری . مَن دیوونـم 😂😂 همه میگـن حتی مامان ـَم .

و مَن شک داشتـم اینـا فقط زبـون بآشـِه .. روز بعدش پیام دادم . گفـت بیخیـال حوصلـه نـدارم . که دیگه گفتـم مَن واسه همیشِه میـرم ولی نمیبخشمـت . خندیـد گفت نمیبخشی ؟ تـو منـو ؟ .. اوکی مراقب بآش لطف کُن دیگه به مَن پیـام نـده مِرسی ، زنگـم نزن ، ممنـون ـَم. نمیخوام بذارمـت بلاک . یِ دوستی بود تموم شـد .. مَن اهلِ این داستآنآ نیستم . تلگـرام و زنگـو .. مراقب باش خدافظ . کلی پیام تآیپ کردم واسـش .. کِ خرابش کردی . کِ قـول داده بـودی .. بازیچـه بـودم ؟ گفتم قولِ شیـراز یآدت نره جونِ مآمآنـت قسم خوردی .. گفـت .. مَن شیـراز نمیآم . جون مامان ـَم هَم اوکی ِ . مگه دستِ تـو کِ میگی اوکیِ ؟ مگه تـو خُـدایــی ؟ دستِ مَن ِ .. گفت مَن چیزی رو خراب نکـردم . به عنـوان دوست میگفتـم یِ فکری واسه خودت بکـن . ما رفیقِ مجآزی هستیـم از مَـن انتظـار بیشتـری نداشته بآش .. مَن با ایـن اخلاقـم دوست دختـر ندارم و .. و .. مَن میخوام ایـن رابطـه تموم بشـِه .. پیام دادم نمیـای شیـراز ؟ گفـت نمیدونم الان عصبی ـَم . چنـد روز تنهآم بـذار .. از خدافظ رسیـد به چنـد روز و از نمیآم رسیـد به نمیدونـم .

طبقِ چیزی کِ میدونستـم . به مَن شب گفته بود پیشِ دوستآمم . سفرم . فرداش به F گفته بود بیـا پآساژ ببینمـت .. یِ غریبـه کِ فقط sx بود . چرا عقلـم نرسیـد روزی کِ تهران بودم زنگ بزنم پآسـاژ . چرا به دوستـم نگفتـم بریـم اونجـا .. یه روز ازش میپرسـم کِ چرا نخواست منـو ببینـه . 1 ساعت فقط ! همش یا خودم میگم چـرا ؟ چـرا اینجوری شُد اوضـاع .. " ... " مَن صادقـآنـه دوسـت داشتـم . بدونِ هیچ منتی ، پولـی . چیـزی .. مطمئن ـَم هیچکس اندازه مَن دوسِت نداره . به خصوص با اون اخلاقـت :)

حالـم اصن جالـب نیس . همش دروغ ، دعوا ، شل کُن سفت کُن .. دمدمی .. کآش پشیمـون بشی .. خیلی سوختـم وقتی به F گفتی بیآ ببینمـت .. وقتی یآدِ گذشته می افتـم کِ چقدر با ارزش بودم وآست . یادتِ گفتی غصـه نخـور گور پدرِ اونـایی کِ رفتـن ؟ لیـاقـت نداشتـن :)

  • Setare

یادم نیس دقیقـا چه طوری شُد . روزایِ داغونِ مَن بود . به خاطر رفتـن " ح " . حال ِ روحیِ بـدی داشتـم اون روزا .. که تو تویِ اینستـآمسیج پیام دادی . مطمئنـم تو پیام دادی چون مَن شروع کننده پیام به پسرایِ غریبـه نیستـم معمولـا . هرچی فکر میکنم یادم نمیآد چیـا میگفتیـم . یآدمـِه که معمولی بود تا حُدودی . اما تو از خانوادت نمیگفتی .. کم کم یِ چیزایی فهمیـدم وسطآیِ دوستی . اون روزآ من شروع کردم ، یادم نیس دقیقآ چی گفتـم . یِ چی تـو مایه هآیِ میشه بغلم کُنی .. از درد و غصه یِ یکی دیگه به تـو پنآه آورده بودم ، تـو پناه ـَم دادی .. و اصلا اون موقع فکر نمیکـردی کع بعدش چی میشه ..  الان 1 سال و خورده ای گذشته از اون روزآ .. یادمِـه حتی همون روزآ هَم یهو یِ طوری میشُد بای میدادیـم . بعد دوباره اغلـب من یِ پیامی میدادم . باز مَن میگفتـم بغل . تو دلـداری میدادی .. بعدش رفتیـم تلگرام .. مَن کَم کَم داشتم فراموش میکردم " ح " رو . تو بهم امیـد میدادی . اما اشتباهـت اونجا بود که خودتو متفاوت میدونستی .. اون روزا صمیمی تر شُده بودیـم . بغل بود و ذوق و علاقـه یِ دو طرفـه . اما خُب من هنـوز اینطوری دوسِت نداشتـم . اون موقع هآ هَم سرِ عکس و شماره و حرفآی یکم منحرف ـِت قهر میکردیـم . الان 1 سال و چند روز از وقتی بهم شماره دادی گذشتـه .. صمیمی کِ شدیـم . دیگه هَم مَن عکس میدادم هَم تـو . اون روزا کِ گوشی تلگرام نداشتی .. همش زنگ زنگ .. در حالی کِ یِ روزی سرِ این کِه چرا وُیس نمیدم قهر کرده بودی .. :)

اما الان از ناراحتی و غُصه یِ تـو نمیـرم به یِ پسر دیگه بگم بغل .. نمیدونم چراش ُ .. یِ زمان خودت کِ ناراحتـم میکردی ، بازم بغلِ خودت ُ داشتـم .. الان هنـوز نتـونستـم پنآه ببـرم به یِ آدمِ دیگـه .. شآید منتظرم خودت دوباره پنآه ـَم بشی .. نَ یکی دیگـه .. با اینکه گفتی یکی دیگه رو پیـدا کُـن .. مگِه اسباب بازی فروشی ِ :) با اینکـه ایـن رابطـه دیگه مثِ قبل نمیشِه .. کِ تـو پنـاهِ مَن باشی ، منم هَمـون بهتریـن رفیق ـِت .. :)

  • Setare

دیگه واضِـح تـر از این باید میگفت؟ میخواد بـری ، دیـدی خوابم تَعبیـر شد ؟ خَندیـده بـودی و گفتی هیچـوقـت اینجور نمیگم بهـِت ؟! اما گفتـی و دلَم خُرد شد شِکست . اینبار فرق داشت ! ضربـه آخَـرو زدی بالاخـره . شایـَد دیگه دُرست نشه :) میدونی ؟ من دلَـم زود زود تنگ میشه برات ولی خُب خواستـی برم :) این دوستیـو نمیخوای . مراقـب اون لیـوان رئال باش ، یادگاری از منـه ، مراقـب خودت باش ، دلـت تنگ شد خبـر بده :) کاش میدونستی خوش اخلاق بـودن جذاب تـرت میکنه ، مهربونـی بیشتـر بهت میاد :) انتظار داری با چه دلخوشی اومدی شیـراز ازت استقبـال کنم ، با قلبی که شکونـدی؟ عیب نداره شاید شکونـدنِ مَن خوشحالـِت میکُنه :) من عـادَت دارم به زخـم ، زخم هـایِ عمـیـق ، یادتـه میگفتـی اونا لیاقـت نـدارن و گور پـدرشون ؟ :)) اها راستـی .. من واقعا دوسِـت داشتم ، فراموشـم نکن . ادعـات بود مٙـردی و فـرق داری با هٙمـه اما مَـرد که اشک بهتریـن رفیقشو در نمیـاره چه برسِه قلبشو بشکنـه . اونم قلبـی که دوستـش داشتـه :) یادت باشه تو خَرابـش کردی نـه مَـن ، با خودخواهـی هـات ، گفتـه بودم اگه بـاز ببازم دیگه زنـدگی نمیخوام؟ ... زمیـن گـردِ :) ..

وُیس : دست از سرِ مَن بردار دیگـه .. اِ . 100 دفعـه بآیـد بگم ، ولـم کُن بابا جون ولَم کُـن. اصَن نَ میخوام چَت کنم نَ حرف بزنم ، همینی کِ هس . گیـر نده اینقـدر به مَـن .. میگم حال و حوصلـه نـدارم ، خودمـونـو گیـر انداختیـمـآ !!  برو دنبـالِ یکی دیگـه بگـرد .. [ ایـن وُیس خُردم کـرد ]

pm - وِل کُن نمیخوام چـت کنـم . میفهمـی ؟ دس از سرم بـردار دیگـه

- بـآشـِه .. میـرم خدافـظ ..

- به سَلامـت

+ پآکم کـرد .. :)

  • Setare

شهریـور چِ زود گذشـت نـه ؟ مامانـم هنـوز خوب نشُده . چروک شُده ، پیـر شُده ، لاغـر شُده .. حتی اگرم خوب بشِه کِ اینـآ برنمیگرده :( .. زندگی ـمون روالِ قبل نیسـت ..کآش زودتـر خوب بشـِه .. خیلی گناه داره .. :(

اِمروز صُبـح دفـاع پـایـان نـامـه خواهـرم بـود . شیرینـی میـوه گرفتـه بودیـم ، رفتیـم . بابـا رسونـد و اومَد کمک . یکـم دیـر رسیـد ، استـآدا نشسـتـن ، هیچکس نبـود ، جُـز تـک تـوک .. استـآدش هِی گاهی نگاه مَن میکرد :)) با اون موهایِ چتریـم :)) نمره ـَش هَم بـد نشُـد .

هنـوز دوستیـم ، یِ موقع هایی بدیـم ، جوری کِ ازش بَدم میـاد ، یِ موقع هآیی خوبیـم . وقـت هآیی کِ خودش خوب بآشِـه با من ـَم خوبـه ، اما خُب دوستیـمون شُده جوری کِ اون میخواد و به نفـع ِ اونِ اغلـب و چیـزی مثِ قبل نیسـت . امـروز 1 سال و 1 روز از روزی کع به هَم شمآره دادیـم گذشتـه . یکی دو روز قبـل بهم گفتـه بود : رفآقـت وقتی پیش میآد کِ 1000 کیلومتـر فاصلـه نبآشـِه ، کلی غصـه ـَم گرفـت .. اما امروز کِ اسکریـن دادم و گفتـم 1 سال گذشـته .. گفت قلـب و فلان و .. رفیـقِ خوب ـَم :| امـروز عکس داد بآز از شیرینی و لیـوانی کِ بهش دادم . کلی ذوق میکنـه ـآ باهآش .. میگفـتـن خواستـه از دلـت در بیـاره .. بهش گفتـم مزه رئـال میده نـه :))

اون روز کِ گفتـی دختـرِ شیـرینی هستـی :) اون روز کِ گفتی خُل شآملِ همه چی میشـِه ، مهربـون ، جذاب ، شیریـن ، با نمک :) اون روز کِ تو بحث گفتی بهت اهمیـت میدم کِ حرص میخورم .. اون خنده هآت پشتِ تـل ❤️️ فقط کآش تو هَم زنگ میزدی .. میدونستی یِ فولـدر به اسمـت تو لپ تآپ ـَم هس . فکر کنم تا حالا کسی رو اینقـدر دوست نداشتـم .. عکسآت و وُیس ـآت رو دارم .. :)

قـرار بود ایـن ماه خواهرم بره ماموریـت تهـران ، گفتـم منـو هَم ببـره اما الان میگـه معلوم نیس بشـِه . بهت گفتـم میای استقـبـال و گفتی آره :) گفتـی مآهِ آینـده میـام شیـراز . 5 روز و 6 شـب .دعـا میکنـم کِ کسی مزاحـم نبـاشـه تآ راحـت کنـارت باشـم 5 روز رو .. به عنـوانِ یِ دختـر دلـم میخواسـت می اومَـدی و مثِ قصـه هآ بهم علاقـه منـد میشُـدی :) واقعـی .. نمیدونـم شآیـد مالِ هَم میشـدیـم . البتـه اگه اخلاقِ گنـدت خوب بشـِه !! :))

Autumn is on the way ..

پاییز بدونِ مَدرسه و دانشگاه واقعا به چه درد میخوره ! 😕 فیلـم معرفی کرده بود فقط Hitman's Bodyguard خیلی خوب بود و پیشنهآد میشِـه .. میخواستـم برم کلاسِ آبرنگ اما هنـوز نشُده . مدرک ـآم هَم نگرفتـم .. جایِ خاصی هَم نرفتـم ! 

صعود پرسپولـیس ، استـرس ، خراب شُدن ِ رکوردِ تیم ملی :| شروعِ چمپیونـز لیگ ..

  • Setare

من بیشتر بلاگفآ هستم . اینجا خیلی بی روحِ . خیلی اتفاقات افتآد .. یِ مدت مامانم مریض بود . جسمی نبود البتـه . خیلی روزایِ بدی بود . من تحمل نداشتـم . اون دو شبی کِ اونجا بودیـم یِ جوری شُده بودم . گاهی تهوع خفیف . بعد از اون تا 1 هفتـه خواب نداشتـم . الان به مُرور داره بهتـر میشه . مامان ـَم هم یکم بهتره . فقط ظاهرا گوشِش گرفتـه .. اما خداروشکر بهتـره :)

با اونم هَمش دعوا و آشتی .. دوستیمون کلا روالِ قبل نیس . بداخلاق و عصبیه . زود جوش میآره . منم از طرفی دلم محبت هآشُ میخواد . از اونور قبول نداره عوض شُده .. حتی سرِ اینکه پیشِ مامانم نموندم دعوا راه انداخـت ! هر دو سه شب در میـون اینجوره اوضاع و مَن تا صُبح گریـه . بعد دوباره بهتر میشیم با هَم و دوباره .. این مدت منتظر بودم بگه عزیزم ، 3-4 باری گفـت .. میدونم یکم بچه گونه به نظر میآد حرف ـَم .. اما غیرِ طبیعی نیس کِ دلم بخواد مثِ پارسال بهم مُحبت داشته باشه ..

راستی این بیـن یِ روز دوباره عکس لیوانی کِ بهش داده بودم رو داد و گفت مَن و لیوان ـَم سرِ کار . کلی ذوق کردم . یکم بعد عکسِ لیوانُ گذاشت story اینستآ . و اون استـوری اولین استوری بود کع گذاشت اینستآ و رویِ عکس نوشته بود : best gift i love it :* . ذوق کرده بودَم . :)

سرِ این قضیه کِ #هاسکی داره . منم خیلی علاقه مَند شُدم . کلا بعد از جوجه رنگیآ شدیدا حیوون دوست شُدم .. اگه شُدنی بود یِ توله هاسکی میخریدم اما نَ جا هس . نه اجازه میدن و نه حوصله مراقبت دارم .. اگه یکی داشت هر از گاهی میرفتـم دیدنش خوب بود ..

مُرداد تولـد داداشِش بود . پسرِ همسایـمون هَم عروسی کرد .. /

رفتـم دکتر روانشنآس تست گرفت ، افسردگی شدید . گفت برو پیشِ فلانی . باز تست و تاییـدِ افسردگیِ شدید . خشم ، اضطراب و .. دو جلسه رفتـم و خوشم نیومَد و این هفتـه دیگه نمیـرم .. همشـون مثِ همَن .. نمیدونم کِی یِ خوب پیدا میکنـم .. به نظرم تازه کارایِ جوون بهتـرن ..

این ُ کشیدم واسش ، گلِ آفتاب گردون دوست داره :

گفت بایـد اینآرو بدی اومَدم شیـراز با خودم ببـرم ، تو اونور بزنم دیـوار ، ..

یِ روز گفتـم کاش پآییز بشه بآرون بیآد ، فرداش زد و بارون اومَد . ذوق زده زیرِ بارون بودم . خیس ، نیشَم بآزز .. وسطِ تابستـون ..

پنچ شنبه کلاسِ تشریفآت بود ، با خواهرم رفتیـم . سروِ غذا ، از چپ ، راست ، چیدمان بین المللی میـز ، هتل هآ ، چایی ، آب .. لیوان هآ .. همه چیـز . استادش هَم خوب بود . چایی و کیک دادن ، بعد ناهار . بعدشم چآیـی .. دوس داشتـم در کل . بعدشَم با خواهرم رفتیـم پیتـزا صوفی . اما پیتزاش خوشمره نبـود ..

   آها راستی اون حرفایِ خاک بر سریت ، به اون صراحت و رُکی :)

   یکم سَرم درده .. فعلا همینآ ..

  • Setare

هیشکی تنهآ تـر از مَن نیس .. نه کسی نگرانـم میشِه . نه کسی حالِ بدمُ جدی میگیره .. نه گوشیم زنگ میخورهـ .. شده حتی تو خیابـون اداشُ در آوردم کِ اینقدر بی کَس نباشم .. نشُد تلگرامم رو باز کنم ببینم همه پیام دادن قبل از مَن .. حالمُ پرسیـدن .. نشُد . همیشه اول من بودم .. (: نَ دوستِ واقعی دارم .. حتی 1 دونـه . تو نمیفهمی من چی میگم (: اونی ـَم کِ بود دیگه نیسـت .. تو هَم کِ بدتـر . نَ نمیخوام بی انصاف باشم . بعد از 1 روز اغلن پیام میدی اما در حَدِ یک پیام .. نباشم هَم یکی ُ میذاری جام و فراموشم میکنی .. به خصوص کِ ازم خستِه شُدی کلـن (: ببخشـید کِ تکراری ـَم .. این چنـد وقـت که محبـت کردم و محبـت خیلی ناچیـزی ازت گرفتـم .. کآش ته ِ این رابطـمون خوب بآشه . کآش من بدونم چِ جوری باز دلـتُ به دست بیآرم اما تـو نخوای نمیشِه ..

آدمـو نآراحـت میکنـه بعد میگه 100 دفعـه گفتـم قوی باش . از ضعیف بازی خوشَـم نمیآد :)) منم ترجیـح میدم سکوت کنـم . شآیـد چون زمیـن گردهـ ..

   قابِ گوشی خَریـدم با کلی وسواس و 2-3 سآعت راه رفتـن اما اونی کِ میخوام نبـود .. یِ طلایی اکلیلی با بالا و پایینش نگیـن کاری ..

  • Setare

صُبح هآ خیلی دیر بیـدار میشم . 9 به بعد . مُدت هآس نرفتـم پیاده روی صبحگآهی .. شب هآ دانلودِ سریالِ عاشقانه . تآ قسمتِ 14 رو دیدم تو ایـن دو سه روز :) خوب بود .. اِمروز سریال دیدم . ظرف هآ رو شستـم ، میـزمُ تمیـز کردم ، اتاقُ جارو کشیـدم ، دیگه شُده بود آشغال دونی :) دور تخت ـَم همش پُر از دستمال . مالِ همون شباس کِ چشام خیس اشک بودن و گوله گوله دستمال می انداخـتم :) البته گریه هآیِ من هیچوقـت تمومی نـدارن .. دوباره سریآل دیـدم . فکر کنم اِمروز یِ 4 قسمتی دیـدم .. need for speed بازی میکردم ..

فکر کردم ماموریت کاری کِ داره تهرآن منُ هَم میبـره . همیشه خودش میگفت یه بار باهآم بیآ ، تهرانُ ببیـن .. مَن میگفتم نَ . حالا اینبار ، این هفته کِ میخواد بره .. با خودم خیال کردم کِ منـو هَم میبره . بهش گفته بودم اما انگار جدی نگرفـت . امروز بهش گفتـم ، گفت مَن بلیـت گرفتـن واسم . فردا واسِه تو اگه شُد میگیـرم . نقشه نگاه کردیـم . بهش گفتـم مَن میگردم تآ تو کآرت تموم بشِه .. انگار قبـول کرده بود . گفـت پس آماده باش .. یکم بعد گفـت بلیت رفـت و برگشت میشه 400 .. من ـَم گفتـم پس بی خیـال :) .. خیلی خورد تو ذوق ـَم .. ناراحت و عصبی شُدم .. فکر کردم میآم اونجـآ یِ چنـد دقیقه میای میبینمـت کِ اغلـن دیدنـت رو به گور نبـرم . اما نشُد مث کع .. البته مطمئـن نبودم تـو بیای .. اما خُب هَم فال بود هَم تماشـا ..

دیشب بهت گفته بودم کاش بهم زنگ زده بودی اِمروز .. اما بعدش گفتی بخواب .. :) امروز بهت پیام ندادم .. بعد از ظهر زنگ زدی ، گفتی پیام ندادی اِمروز گفتـم خُب تو میدادی .. گفت اِ .. مَن تو رو میشناسَم دیگه . جنسِت فلانِ .. زنگ زده بودی رفعِ تکلیف کُنی ؟ :) خیلی کوتاه بود مکالمه ـمون .. عصر کِ :) گذاشتـم . گفتی یادِ مَن کردی ؟ سرگرمی هآت تموم شُدن :)) . گفتم اینجوری بهم نگو .. گفتی هر چی دلم بخواد میگم :) همیشه بدم می اومَد از این حرفـت . مَن همیشه همه جا به یادت بودم خودت هَم میدونی . اینُ بهش گفتم .

حس میکنم من ُ تحقیـر میکنی .. دیگه بهم احترام نمیذاری .. دیگه عُذرخواهی نمیکنی . البته انکار نمیکنم کِ تاحالا حرفِ بی ادبی بهم نزدی اما بعضی حرفآت از فحش هَم بدتـرن :) چی شُد اون احترام ؟ چی شُد اون رفاقتی کِ مُهم نبود کی pm بده ؟ تو نبودی مَن پیام میدادم ، مَن نبودم تو میدادی .. البته شآید امروز زورت گرفته بود .. هر چی کِ هست مَن تا همیشه تو حسرتِ اون چت هآیِ گذشته میمونـم ، و میدونم مسیرِ رابطـمون خیلی عوض شُده .. یه جورایی میدونی بهت علاقه دارم و هرکاری دلـت بخواد میکنی و میگی .. من سعی میکنم دیگه سکوت کنم جایِ دعوا اگه بتونـم .. :) دیگه ناراحت شُدنِ من برات مُهم نیس .. نمیدونم البته یه جورایی دو قطبی هستی تـو .. اما گذشته یِ جور دیگه بودی ..

  • Setare

تویِ این چند وقت هَم روزایِ بد در حَد مرگ داشتـم و هَم روزایِ معمولی . حدودایِ 24 تیـر بود . خیلی روزِ بدی بود . مَن به دلایلی کِ میدونستـم به یکی دیگه جواب میده و به مَن جواب نمیـده بهش گفتم اوکی بای . و اونم شدیدا عصبی شُد :) ما کلا بای نداریـم تویِ حرفآمون . حتی ناراحت باشیـم میگیم فعلا یا میگیم Gn . بهش گفتم بی لیآقـت . گفت حرفِ دهنتُ بفهم و بلاک کرد ! اینستآ هَم بلاک کرد . برخلافِ دفعه پیش ! البته دعوا رو مَن شروع کرده بودم و اشتباه بدی کرده بودَم . زنگ زدم دوبار . رَد داد .. یِ اِس دادم .. بعد گفت دوستیِ ما تموم شُده به زندگیـت برس. حال و حوصله نـدارم خواهش میکنم چنـد روز تنهآم بـذار . شبش از بلاک در آورد تلگرام . مَن فکر کردم فرداش آروم میشه مثِ همیشه . فرداش اِس دادم گفت مگه نمیگم ولَم کُن . زنگ زدم رَد داد .. دوباره بلاک کرد تلگرام .. فکر میکردم همه چی جِدی ِ .. تَمام بَدنم میلـرزیـد :) هر دومون اشتباه کردیـم .. میگفت اون رویِ سگم ُ بالا نیآر زنگ نزن . یِ بار جواب داد و سرم داد زد فقـط . من نزدیکآیِ یکی دو روز فقط جون میـدادم . بی قراری میکردم ، بی تابی میکردم ، همش گریه میکـردم . شبش آنبلاک کرد گفت به زندگیت برس . منم فراموش کُن اینجوری بهتـره واست .. گفتم نمیتونـم . گفت چاره ای نیس. گفتم چرا میـری و .. گفت بی لیاقت ـَم دیگه هَم حوصله ندارم . گفتم من کِ عُذرهواهی کردم یِ بارم تو ببخش . تقصیـرِ من بود . شب تو تَخت جون میدادم . هِی تکرار میشُد منو فراموش کن منو فراموش کُن ، اون روزهآ عصرهآ تو خیآبـون گریه میکردم . تو خیآبون عفیـف آباد مینشستـم و مدام صداهآش تویِ گوشم بود . مخصوصا اون صدایِ خوبش با اون لحنش کِ تولدمُ تبـریک گفته بود . داغون شُده بـودم . اون شب prd شده بودم و خودم هَم داغون بودم . 3-4 بار هِی خیسِ عرق بیدار میشُدم و بلافاصله سَردم بود :) با خودم همه فکری میکردم . فکری شُده بودم وحشتنآک . همش منتظرش بودم .. همش میگفتم کآش .. با خودم میگفتم اگه میخواست واقعا بره . میرفـت پشتِ سرش هَم نگاه نمیکرد . آنبلاک نمیکرد اغلـن تا یک هفته ! اما اون چند ساعت هَم دوام نیآوُرد :) دوستام میگفـتن صبر داشته باش میآد بآز .. شب گفتـم شب بخیـر ، گفت شب بخیـر . گفتـم هنوز قهری باهآم کِ ج نداد . فرداش یِ گیف داد پآنـدا بود . گفـت اون تویی اون منم . گیفِ خوبی نبود اما راضی بودم کِ پآنـدا دیده واسم فرستآده . آبله گرفتـه بود از قبل از دعوا . حالشُ پرسیـدم . یِ رباتِ تیپِ شخصیت داد . و دیگه آروم گرفتـم .تیپ شخصیتش رو هَم فرستآد INFP بـود . مَـن ISFP ! بهش گفتـم اینستآ باز هَمُ فآلـو کردیـم .گفـت آیدی ـتُ بده . باز میگفت خُل . خُلِه .. :) گفـت بیـا فرار کنیـم . گفتـم کجآ ، گفـت جَزیـره .. ( همون جزیـره گیر کنیم و .. ) کلی داستآنِ چرت ساخـتیم خود به خـود . از اون حرفـا پیش اومـَد و بچـه ! شب مثِ همیشه . اینبار گفت خوب بخوآبی :) استیکـرهآمون .. همه چی آروم مثِ قبل . اون شب بآ آرامش و لَبخنـد خوابیـدم .. :)

مطمئن نیستم اما امیدوارم اینجور باشه کِ : تو هَم دلِ رفتـن نداری .. اگه من بهتریـن رفیقت باشم ..

جوجه هآم بزرگ شُدن . همون دو تا زرده " کلیک " . نمیدونیم سرد شُد هوا چیکارشون کنیـم . دو تا گیم گرفتم بازی کنم . " کلیک " اون NFS خیلی خوبه اما با گیم پدم اوکی نمیشه . رو مُخِ ..

شروع کردم به دیدن سریآلِ عاشقانه . 4 قسمتِ اولُ دیدم فعلا . یکی از دلایلِ دانلود هام همین هومَن سیدی ِ :)) دوس دارم فصلِ 1 Game of thrones هـم ببینم .. خیلی عقب ـَم از این یکی ..

اون دوستم اصلا باهام بیرون نیومَد . اونم الکی میگفت همَش :) همون یِ دوستُ داشتم ..

  کِی میشه کع تو ماشیـن کنـارت بشینـم و آهنگ هایِ مَنو بـذاری و منم نگات کنم و لَبخنـد بزنم و با خودم بگم باورم نمیشِه کِ اومَـدی :)

  • Setare

بهش گفتم بی لیاقـت و بلاکم کرد و اینستآ هَم بلاک کرد و دفعه پیش اینستآ بلاک نکرد ..  هرچی دلش میخواد تو دعوا میگه . دیگه نتونستم تحمل کنم :) به خصوص ک خبر داشتم pm میده جایی و راستش خودم دعوا رو راه انداختم چون حواسش جایِ دیگه بود و خبر داشتم .. زنگ زدم دوبار . رَد داد .. یِ اِس دادم ..

فکر کُنم تمـوم شُد .. تنها چیزی کِ نمیتونم باهاش کنار بیام شیـراز اومدنش و سوغاتی هآمِ .. نَده به کسی اونآروو :)

حالم که نمیتونم چیزی بگم ازش ..

اِس - دوستی ِ ما تموم شُده به زندگیت برس

- میخوام باهات حرف بزنم

- من اصَن حال و حوصله ندارم این چند وقت نیستم چنـد روز خواهش میکنم تنهام بذار

- همین بار فقط . / باشه ؟

شمارشُ گرفتم :) خیلی زنگ خورد . جوابی نگرفتـم :)

پی نوشت : همون دیشب تلگرامُ از بلاک در آورد . هَمیـن فقط ..

  • Setare

 17 تیر ساعت 18:30 . ما از 1 ساعت قبل رو به رو درِ سالُـن بودیـم . همش ایستآده بودیـم . رفتیـم تو ، 19:30 شروع شُد . مَـن تنها بودَم

خیـلی خوب بود . از بهتریـن شب هآم بود . اینقدر جیـغ و داد زدم گلـوم دَرد گرفتـِه بود .. تو ویـدیـو هام صِدای نکَره ـَم میآد :)) کلی عکس و ویـدیـو .. وسطِش کع مشکل پیش اومَد رفتن و اومـدن .. اون پسره کِ داد زد قبـول باشه :)) سیـروان کع یکم خنده ـَش گرفته بود .. هر چی بگم کَم گفتـم ..

photo by me . don't copy

  • Setare