:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

بگه آرزوی بهتریـن ها رو بَرات دارم . امیـدوارم به هرچی میخوای تو زندگیت برسی ما دیگه نمیتونیم دوست باشیم ، من دوست دختر دارم :) بعد بگه ما دوستیم ! تو پیجش بزنه in rell ..

تمام روز رو گریه کنی . حس کنی ویـرون شدی ! همه حرفا و خاطـرات تو ذهنت مرور بشن . هی با خودت بگی اونم تنهام گذاشت ، من فکر میکردم اون فرق داره . هی بگی منـو فروخت به اون دختـره . منی که 1 سال و .. رفیقش بودم همه جوره . منی که از شیراز پاشدم رفتم تهران ببینمش و نخواست . منی که حتی وقتی قلبم تیکه تیکه بود فکر میکردم درست میشه :)

دیگه شبا به اون میگه بیا بغلـم . اونو آروم میکنـه . به اون زنگ میزنه . به اون حرفای خوب میزنـه . به اونم‌ میگه خنگـه مَـن ؟ شکلات ها رو میده به اون ؟ .. همش ازش تعریف میکنـه حتمـا .. چی بهتـر از من داشت که منی که بال بال میـزدم واسش رو ندیـد . من اگه رفیقـت بودم چرا منو به اون فروختی؟ معنیـه حوصله نـدارم و سر کارم این چیزا بود :)

حالا من بـدون تو چیکار کنم ؟ با حسرت بودنـت چیکار کنم ؟ با روزای خوبـمون چیکار کنم ؟ قرار نبود منـو بذاری و بری .. ببخشیـد که هی دلتنگت میشدم . ببخشیـد که تهران نبودم .. ببخشیـد که دور بودم . من قول میدم کسـیو پیدا نمیکنی که قدِ من دوست داشته‌ باشه ! هرکاری در توانـم بود کردم .. 💔

حالا مَن به کی بگم پیشَم باشه ؟  به کی زَنگ بزنم ؟  به کی بگم صِداتو دوس دارم ؟ به کی بگم بغلَم کنه ؟  واسه کی غُر بزنم ! دیگه مَن کیو دوس داشته باشم آخه ! 💔

پی نوشت : دیروز می خواستم آخرین بار زنگ بزنم . اما زود رفت فایـده نداشت . امروز زنگ زدم بهش . گفت جانـم !؟ تعجب کردم .. گفت تلگرام اینستا قطعه نیستم نَ ! گفت فعلا راحتم نت نیستـم . گفت کاری داشتی اِس بده !  تموم کِ شُد اِس دادم نمیدونـم فکر کنم این آخریـن باری بود صِدا همو شنیدیـم ..  - نَ بابا 😂😂  - چرا می خَنـدی ؟  - چون منـم به تـو وابستـم فقط ایـن دوستی 1 طرفه نیست تو فکر میکنی اینجوریـه!  پرسیـدم آخریـن بار کِی یهویی زنگ زدی . گفت کار دارم گفتم کِ گیرم :)  

این روزا فَقط به سختی نفس میکشم و گریه میکنم .. فردا میرم مُتخصص اعصاب و روان ..

  • Setare

24 آذر . چند روز مونده بود به تولـدش کِ بلاکِش کردم . زیآد حالم بَد نبود شآید چون میدونستـم تولـدش آنبلاک میکنـم . یکم عصبی شُده بود بابـت بلاک اما نَ بلاک ـَم کرد نَ آنفآلـو . خودش بهم گفته بود بـرو و حرفایِ تکراری .. :) گفته بود بسِ این دوستی .. منم گفتم خسته شُدم شُل کُن سفت کُن . اسباب بازی کِ نیستـم .. چند روز قبلش بهم گفته بود : مَن نمیـذارم بـری .. ! چت هایِ قبل رو میخوندَم . علاقه و مهربونی ـشُ میدیـدَم و گریه میکردم و میگفتـم دیگه هیچی درست نمیشِه . راست هَم میگفتـم ..

29-28 آذر . شبِ قبلِ تولدش خودش زودتر پست گذاشت . فکر کنم نزدیکآ 00:00 اینا بود . منم آنبلاک کردم و سلام احوالپرسی . برخوردش معمولی بود . عکسی کِ واسش درست کرده بودم رو فرستـادم .. گفت دوستش داره و اولیـن کادوشِه .. اولیـن کامنـت از مَـن بود و بعدش اون دختره کِ با عشقم گفتن به هَم لاو زدن :) بهش گفتم درست حدس زدم پس . گفت اون  دوستِ قدیمی ِ و قبلا هَم جی اف ـَم بوده .. الان دوستِ مثِ تو . اون مِثِ تو خودش مثِ زهر بود واسم ..   - مَن فکر کردم تنهآ رفیقت ـَم . کاش منم قدِ اون دوس داشتی . خوش باشیـن :) - تو رو هَم دوس دارم . ولی اون منـو نمیذاره بلاک . ( تو رو هَم ؟؟ ) گفتـم 1000 بار بهم گفتـی بـرو . حرفی کِ فکرش نمیکردم اولا .  - دیگه نمیگم . مَن عصبی میشم همیـن ـَم همه میدونـن ولی تـو دلم چیزی نیسـت ! آخرش گفت خوابیـدی ؟ بغل کُن بخوابیـم . آشتی .. گفتـم خوب میشی باهام گفت آره !! - یِ چیزی نمیخوای بگی ؟  - مَعذرت میخوام   - اینم خوبـه دوس داشتـم دلـت تنگ میشُد ولی ..  - میخواستـم پریشب بهت پی اِم بـدم ولی بلاک بودم

شب یلـدا . عروسی بودیـم .. زیآد جالـب نبود. طرفِ عروس بودیـم .. عکس هَم دادم بهش .. معمولی بود . اما شب ِ یلدا رو تبریک نگفت و آخرِ شب هَم بحث الکی و اگه ناراحتی پیام نده . شبِ یلدا هَم زَهر شُد ..

دیروز خیلی حالم بَد بود . خیلی . هَم بحث هَم معمولی .. پریشب هَم بد نبود . آروم بودیم . مهربونِ مَن و چشات بهتر از مَن ِ و .. دیروزم کِ زنگ زدم گفت جونم ؟ عکس کریسمس می خواست . نشُد بدم ! آروم بودیم یهو قاطی کرد . آخرش گفت همینی کِ هست . منم باز بلاک کردم .. ساعت 3 شب پریدم از خواب دیدم گفته واسه همیشه خدافظ نَ زنگ نَ پیام . هیچوقت . خواب ـَم نبـرد تا5 . همش می لرزیدم و خواب هایِ هولنآک .. هَم بلاک کرده بود هَم آنفالـو ! عکس گذاشته بود از بچگیاشون .عاشقش شُدم . کامنت دادم وای عزیزم چِ اَگوری بودی . اونم کامنت جواب داد 😍  ..

صُبحی عکس گذاشته بود کِ سرم زده ! مَن خیلی تعجب کردم ! اهلِ این استوری ـآ نبود . اگه مَن بودم میگفت واسه ترحمِ :/ اینستآ پیام دادم چی شُده . گفت مریض . آنفولانزا !  - 1 روز نبودمآ ! چرا مراقب نبـودی !  - نفریـن هآیِ تو ـه .. 😂😂😂 . شب هَم گفت برم بخواب ـَم .. کِ الان از اون موقع همش آنلایـنِ . حتی وقتی کاری به هَم نداریـم بازم دروغ میگـِه ... خیلی درد داره کِ جاتـو بگیـرن .. خیلی . کِ دیگه با تـو نیست روز و شب ـا .. دیگه نمی خوادت .. دوس دارم اون دختره رو بکُشـم .. :) بهش گفتم آنفآلو کردی مَـن ُ ؟ بدونِ جواب فآلو کرد ...

چند روز پیش میگفت دُخترِ دوستِ مامانش سرطان داره و .. واسِه همین داغون و بی حوصلـِه ـَست . میگفت تایم نداره و جوابش کردن .. همه یِ اینآ دُرست . ولی مَن کِ باعث و بانیِ سَرطان دوستت نبودم !!

خطِ رایتل ـَم فعال شُد . اولین بار تنهایی رفتـم پیشخـوان :) کار هَم بد نیس معمولی .. خسته کننده ـست .. مُنتظرم تموم بشـِه !!

ما کِ به زور مُسلمونیـم .. کریسمَس خیلی مُبارک .. " کلیک " .

  • Setare

21 آذر . امروز شُد 1 ماه . 1 ماه از سرِکار رفتـن . امروز اولین حقوق ـَم رو گرفتـم . حس میکردم پرواز خواهَم کرد اما خیلی هَم حسِ خاصی نبود . شآید حس هآیِ خوبش موقع خریـد بروز پیدا میکنـِه . می خواستم ناهار پیتـزا بخورم اما اون موقع جایی دمِ دستم نبـود . یِ لیستِ خرید دارم .. و یِ مقداری که قرار بود اولین حقوق ـَم رو بدم به خیریـه .. مثلا سرطانی ـا . بیماری هایِ خاص و ..

14 آذر . مامان ـَم مرخص شُد . حالـش اوکی بود . اما باید قرص مصرف کنـِه و تُـنِ صداش هَم عوض شُده بود یکم .. خودم ُ هَم وزن کردم از 50 اینا رسیده بودم به 47-48 . کمتـر شُدم .. !

جام جهانی قرعه کشی شُد و ایـران افتآد با اسپانیـا و پرتغـال و مراکِـش . گروهِ مرگ . جذابِ به نظرم ..

رابطه ـمون چی میگن بهش ؟ کج دار و مریض (؟) جلو میـره . ولی هیچی دیگه مثِ قبل نیس . یِ شب گفتم میخوای برم ؟ گفت نَ بمون نباشی یِ چی کمِه .. کَم محلی میکنِه . همش میگه کار دارم . محالِ زنگ بزنـِه .. حرفایِ خوب نمیزنـِه دیگه .. گاهی به ندرت شآید .. ! یِ روز کلِ مسیرِ برگشت از کار و فقط گریه کردم به خاطـرش . کی فکرشو میکرد ؟ چند روز پیش یِ حرفی زد کِه خیلی ناراحت شُدم . گفت به تو ربطی نداره کِ کجام ، کجا میرم و چیکار میکنم .. خواستم بگم پس چرا دوستیـم ؟ بحثـمون شُد ، بعدش استوری کامنـت میداد . میگفت چِ خوشگل شُدی این رنگی بهت میآد (قرمـز) و چیزای دیگـه ! .. زنگ زدم بهش آخرش گفتم ، گفتم صدات ُ بشنوم . - قربونـت برم :) ❤️️ / یِ بار گفتم میرم دلت تنگ شُد خودت پیام بده یهو آدم شُد گفت این عکسِت خیلی قشنگِه . عوضش نکنیـا /  همیـن یِ کلمه خوب شدنآش نمیذآره آدم بره .. اون شب پرسپولیـس بازی داشت .. وایستآدم یِ مغازه ببینـم .  - من وایمیستم ببینـم با تعجُب نگام میکنن :|   - 😂😂😂😂 قربـونـت برم ❤️ فوتبـالی ِ خودَمی !! البتـه این حرفا شاید دلیلش خوشحالیِ بعدِ گل بود :| 

توله هاسکی هاش به دنیـا اومدن . 3 تا نـر 2 تا مآده .. دیشب گفت رفتـم پیششـون مامان ـشون نمیذاره نزدیک بشم . دفعه دیگه عکس میگیرم قـول . مامانشـون قاطی ِ . گفتم مثِ بعضیـا :)) بهم میگه پولاتو پس انـداز کُن :| ولی مَن خوشم نمیـاد .. / اون شب گفتم میشه واسِه آخرین بار بغلم کُنی ؟ تعجب کرد .. - آخریـن بـار 😳😳 چی شُـده ؟ باز لـوس شُدی ؟ گفتم نَ . استیکر کِ گذاشت گفت .. رفیقِ بی کلک ❤️  آخرِ آخر گفتم چون نمیدونـم تا کِی دوستیـم . گفت برو بخواب و .. حرفایِ قشنگ بـزن :) بعضی وقتـآ هَم کِ حس میکنـه اینجوری میشم دوباره با 2 تا pm خوب میشه کِ بمونـم مثلا ؟ ولی تو عصبانیـت میگه بـرو ! مآ کِ اصلا نتونسـتیـم ایـن آدمو بشناسیـم . ولی کآش اگه با کَسی هَستی بهم میگفتـی . اینقـدر فکرم گیـر نمیشـُد . اونم سخت ِ اما اغلـن معلوم میشِه چِ خبـره .. کلا لـج افتـاده با مَن . بعضی چیـزا کِ قبلا میگفت آره ، الان میگه نَ . همش میزنـه تو ذوق ـَم . همش برعکس حرف میزنـه . میگم تو مثِ مَـن عاشق انگلیس نیستی ؟ میگه نَ زیـاد . حالا پآرسال قلب و اینـا بودآ واسه انگلیـس .. پس چرا میخوای بری اونجآ :/ اوضاع خیلی درهَم ِ ..

امروز بـود . همه جا بـرگ بـود . تو رو خـدا جمع نکنیـد برگ ـا رو .. عجب پآییـزی . جایِ تو خیلی خالیـه .. از اونجآیی کِ مَن عاشقِ انگلیـس هستـم ایـن آینـه جیبی ِ عالیـه "کلیک" . ❤️️🇬🇧 خیلی هَم خسته شُدم امـروز . ذرت مکزیکی هَم خریـدم از بغلِ ستاره . ذرت خوار شُدم :/ ولی بهترینـش واسِه مَن همون ذرتِ فلکه یِ گآز ِ ..

تا جایی کِ یادمِه فعلا همیـن ..

  • Setare

دیـروز صُبح رفتیـم نمایشگاه کتآب ، هواهَم کم کم ابـری شُد . آش سبزی گرفتیـم تو خطِ واحد خوردیـم :))

تعطیلی ِ به درد بخوری بود . گشتیـم . یِ کتابِ رنگ آمیزی بزرگسآلان گرفتـم . کتابِ بخش پریشان کِ عاشقِ فیلمـِش هستـم .. و یِ کتاب زرد کودکان فقط به خاطر جلـدش :))

برگشتنه عجله داشتیـم . بابا خونمـون منتظر بود . تا برن پیش ِ مامان دیـدنـِش . اصـرار کِ مَن ذرت میخوام . ذرت ـِش هیچی نداشت . اما مَن کلا عاشقِ ذرت ـَم . " کلیک " . مامان هَم ظاهـرا یکم بهتـره ..

بعضی روزهآ میریزم به هَم . وقتی یآدِ گذشته می افتـم .. دیشب و پریشب بحث داشتیـم . اما خوبیش این بود کِ عصبی نشُد جوش نیآوُرد . میگفت تو کار سرم شلوغـه . تیکه ننـداز . میگفت مشکلات ـَم الان زیـاده ، گفتم برو با همونآ کِ باهاشون خوبی . گفت چرت و پرت نگـو و چی گفتم کِ قاطی کردی ؟ خستم از 8 صُبح تا الان سرِ کار بودم . گفتـم به من هَم کِ نمیگی . گفت میدونی کِ اهلـِش نیستـم ولی اغلـن با تـو حرف میزنـم همیـنـم .

اون روز گفتـم نشستـم زیـرِ بآرون . گفت سرمآ میخوری خلـِه 😒 یِ استیکر بود . گفتم دوس داری ایـن ُ ؟ - آره   - یکم هَم مـنُ دوست داشتِه باش    - ایـن حرفُ دیگه نزن بدون اگه نداشتـم خیلی وقت پیش رفتـه بودم :)

اِمروز نبـودش . زنگ زدم . مکالمـه خوبی بود . احوالپـرسی .. خنده هاش . خمیـازه میکشیـد هِی .. بحثِ کار شُد . گفـت تنبلـی . صُبح ها سختِ . گفت مَن کسی رو نـدارم خرج ـمُ بده . هی گفتیـم بیا هزینـه های ِ مـنُ بده .. ! درجواب ِ چِ خبر کِ میگه یِ کامیـون تبـر و منم گفتـم :)) گفت آره واقعآ یِ کامیـون تبـر . *ونِ آدم بی خبـر ..   - اِاِ .. !    - ( خنده هاش ) ادامه ـشِ این دیگه ( خنده هاش ) ❤️️  - مُنحرف شُدیـا :)))  - ادامه ـِش عزیـزم ادامَشِ ، قافیـه ـِش ِ .. :)) . خنده هاش ُ همیشه دوسـت داشتـم ..

کار ، واسم جذاب نیست . منتظـرم برسـِه حقوق ـم رو بدن . لیستـایِ خریـد تو ذهنـم دارم . لبآس و پالـتـو و .. چیزایِ دیگه . شآیـد قسمتِ جذابـش حقوقـشِه .. صُبح ها همش 7:30-45 بایـد بلنـد شم . بازم خوبـه وقتی میـرم آفتـاب در اومـده .. ایـن دو روز پیـاده روی کردم برگشتـنـِه . رو به آفتـاب .. موزیـک . موزیکآیی کِ گذاشتـه بودم اون بیـاد بذاریـم .. چقـدر سختِ گوش دادنشـون :)

آرزو میکنم شرایط جوری بشه کِ بزنه به سرت بیای شیـراز .. ولی حالا کِ مَن سرِکارم ؟؟ همه چیز ریختـه به هَم . حتی اومدن ـِت از سرم نمیُفتـه . اون روز گفـت گرم کُـن میپوشی با شلـوار . نوشته داره روش ، رنگی . میخواست بخـره ؟ گفتـم سوییشـرت . گفت رفتـم اونـور واست میفرستـم . اینجآ کِ گرفتـم یکی واسَـت قـرمـز . یآ واسه شکلات هآ میگفت یکم بفرستـم بزنـی تا مَـن بیـام و مَـن بازم میگفتـم مَن همِه اینـارو بـا تـو میخوام :)

شبـا زود میخواب ـَم معمولا دیگه .. اونم یِ چنـد تا دونـه پیام میـده قبلِ 1 شب بخیـر میـده و اغلـب اوقـات حُدود 1:30 آف میشـه :)

اون عکسِ بدونِ آرایش :)) - چِ خوشگل اولین باره صورتـتُ کامل میبینم . کامل یعنی بدونِ آرایش ؟ :)) . میگم سـردمـِه بهم میگه Fofol . میگه یعنی سوسول ، نازک نآرنجی ، خونگـی . یادمِ قبلا بهم گفته بود Fes fesoo :))

مَن هَر روز دلتنگشـم و نمیفهمـِه .. کاش زمآن برمیگشـت و اغلـن از اینکه دوستـم داری لـذت بیشتـری میبـردم . با اینکه همون موقع هَم خوب بود . جملات و کلمـات محبـت آمیـز میگفتی . مغـرور نبـودی .. خودت ُ نمیگرفتـی . شاخ نمیشُـدی .. نمیـدونـم .. برم کم کم خوآب ..

  • Setare

امروز 1 آذر . ماه آذرمون بآ بآرون شروع شُد . بالاخره بآریـد . بالاخره ذوق کردم . یِ بارونیِ کوتاه و بنفش خریـدم . خیلی دوستش دارم . 130 تومَـن . من تا حالا این قیمت ـآ خریـد نکرده بودم . خیلی دلبـری میکرد اما خُب چیزی کِ میخواستم نشُد . گرم و نرم ..

کار خسته کنندست . صُبح ها حدود 7:30 بلند میشَم . قسمتِ بدترش سرمآست .. تآیپ و جدول و نرم افـزار . بعضی وقتآ میترسم از پسش برنیـام .. اما خُب دختـرِ هَم هوامُ داره :)

حدودایِ 23 آبان . یادم نیس دقیقا . مامان رو بستـری کردن :) میگن زمان میبـره :)

رابطه یِ مریض . خوب ، بد . دعوا نداشتیـم زیـاد این چند روز . نداشتیـم در واقع . مَن میسوزم و میسازم .. بهش گفتم حس میکنم دیگه دوست و رفیـق زیآد داری نیازی نیسـت مَن بآشم .. گفـت اتفاقـا هیچکسُ ندارم همه دارن ازدواج میکنـن دیگه نیستـن الان از همیشـِه تنهـآترم ! با اموجی هایِ خنـده ! بعد میگفت کار دارم . چنـد وقتِ دارم بهـت میگم متوجـه نمیشی .. میگفـت تو بایـد درک کُنی منـو نَ مَـن تـو رو ! میگفـت نشستـه تـو تآریکی سقـف نگاه میکنِه !

عکس پاییـزی .. #me

اون شب میگفت باید تحمل کُنی همه مشکلات دارن . مامان هَم خوب میشه نگران نبآش . تو ایـن مدت اما نشُد یِ بار حالمو بپرسِه . یِ خوبی ، چطوری تو پیام ها نبـود . حتی یِ زنگ نزد بهم . دو هفتـه شُده ؟ بیشتـر شآید . خیلی بی رحمی . تو نبـودی میگفتی صدات قشنگِ ؟ دلتنگ ـیآت رفتـن واسِه کی ؟   - ممکنـه کِ مثلا بتونی بیآی شیـراز ؟  - نمیـدونـم ، ولی گفتـم میآم حتمـا !

دیـروز کِ بهش گفتم عجب پسری بود ! گفت شمارشُ میگرفتی :/  - مَن همچین آدمی ـَم ؟ بهش کِ گفتم یکی نداریم بریم بغلش بارون میآد و .. بهش برخورد .. خوشم اومَد :) - یکی هَم نداریم بآرون میآد بریم بغلش مچاله شیـم ..    - 😒😒😒 شماره فروشنـده رو میگرفتـی   - تیکه میندازی ؟ مَـن اینجوری ـَم مگِه ؟  - 😒😒😒 پـررو  - چرآ اینجوری میگی ! اصلا به رو خودت نیـار  - چون حرفِ چرت میزنی ! [ریپلای پیام اولی] .. نـداری ؟ 😡😡  - 😕 نمیگـه خُـب  - مَـن میـرم بخواب ـَم ..  - قهـر کردی ؟   - نَ بهم برخورد ، ولی خواب ـَم هَم میآد ..   و بغل :)

توله هاسکی :D . پوشک ! " کلیک "

فـردا هَم بارونیِ یکم .. وُیس هایِ قبلی و گوش دادم و گریه کردم .. شبا بایـد زود بخواب ـَم .

  • Setare

خیلی خسته بودم . اون کِ تنهام گذاشته بـود . مامان ـَم مریـض . کارم مُنتفی شُده بود . تآ اینکِه دختـرِ کِ همکارم بود گفت مُشکل ضمانتـت حل شُده . به جاش 5 میلیـون سفتـه بیـار . دیگه خلاصـه بابا هَم راضی شُد . سَفتـه رو دیـروز دادم و سنـد داد و از دیـروز رسمی اولیـن روز کاری بود . دو تا ساختـمونِ ، این یکی جآش خوبـه . مرکز مشاوره ـست . مَـن تایـپ و نرم افـزار و اینـا دارم . کار تحقیقی ، پـژوهشی . اطلاعآت وارد میکنـم . ایـن چیـزا . 9- 1:30 . حالا کـو تآ برسیـم به قسمتِ خوب ِ حقـوق :) امیـدوارم از پسش بربیـام . یکم خجالتـی ـَم . اما خُب شآید خوب شُدم . منشی ِ هَم دختـرِ خوبی ِ . خداروشکر . ادا و اصولی و عملی و اینـا نداریـم ..

19 آبان . واسِه استـوری ِ مَن CM گذاشت . رون :)) قیآفـه ..

20 آبان . یهـو پیام داد رفتی سرِکار ؟ منم توضیـح دادم . گفت مُبارکِ .. ❤️️😍😍😍 بوس بغـل . از اینـور از اونـور . آفریـن . ( اینـور و اونـور رو از مَـن یآد گرفتـه :) ) میری روحیـه ـَت هَم عوض میشِه خُله . دیگه هَم احتیـاجی به مَـن نداری ( چرت و پرت ) .  پرسیـد کارت چیِ اونجـآ . از کِی میـری. حقوق ؟ نزدیکِ ؟ معمولـی بـود .. ذوق کرده بود انگاری .. بهش گفتم دلـم برات تنگ شُده بود .. گفـت خُل . و گفـت مَـن دل ندارم :) منم گفتـم میشناسمِـت .. دیشب یِ عکس بـود نوشته بـود بمـون بـرام . - تگ کردم اسمش ُ .. ❤️️ - جواب داد ، Always ❤️️ . امروز اما اصـن محل نداد . زورم میگرفـت .. آدم بایـد خیلی بیشعـور باشـِه هِی آنلایـن باشِه پیامـت رو سیـن کنـِه و هیچی نگـِه :) منم پآکـشـون کردم :)

امروز برگ هآیِ پآییـزی میدرخشـیـدنـد ..

روانشنآس هَم رفتـم شنبـه . به درد نخـورد . 1 ساعـت فقط حرف زَد . حتی نشُد بگم چقـدر داغون ـَم . وِر وِر وِر :) . دیگه نمیدونـم چیکآر کنـم . به نظرم قـرص بهتـره ..

دلـم برایِ صداش و خنده هآش تنگ شُده جرات نـدارم زنگ بزنـم . اونـم نمیزنـه .. شُدم یِ دوستِ معمولـی ِ در ِ پیتی واسَش . دوست هَم شآید نَ . نمیدونـم .. حس و علاقـه توش نیس . خیلی زور داره به خاطر دوست دختـر یا آدمایِ دیگه ای دلِ منو شکونـد . مَـن کم نذاشته بودم واسـَش :) خُب میرفتی دنبـالِ دختـر بازی ـت . با مَن چرا بـد شُدی :) .. دوستم میگِه مَن جایِ تو بودم کلا ناامیـد میشُدم از اومَدنـش . چرا مَـن نمیشَم ؟ چرا همش فکر میکنـم شآید یهـو بیـاد ؟ کادو ـآ رو نمیبینـه یهـو بیـاد ؟ دیگه نظـری ندارم :( ..

به نظـر مَن کِ خیلی سَـرد شُده :/ لـرز کردن هآم شروع شُد تا خیآبـون . مخصوصـآ تو سایـه هآ :|

  • Setare

یه مدت پیش رفته بودَم یِ جایی مصاحبه کاری ، واسه منشی ِ مرکز مشاوره بود . جآش و ساعتِش و همه چیش خوب بود . ازم تآیپ و .. تست گرفـت . اولیـن بار بود تنهآیی رفتـه بودم . خبری نشُد ازشون . تا اینکه دیروز بود ؟ زنگ زدن گفتـن بیآ . اما واسه یِ جایِ دیگه . همون آقاع ِ بود اما کارِ دیگه ای میخواست . رفتـم اونجـآ و یِ دختر دیگه ای هَم بود . کارِ تآیپ و مقالـه و نرم افـزار و اینـا . نمیگم ایده آل اما واسه یِ مدت تجربه خوبـه . هنوز قطعی نشُده . بابام میگه 15 میلیـون ضمآنـت زیاده اما خُب همه جآ همینجـوره . شنبـه دیگه معلـوم میشِه .. صُبح ها بایـد برم .. 9-1:30 . یکم اتاق ـمون بسته ـست دوس ندارم .. دخترِ هَم خوبه . بزرگتـر از منِ . افاده ای و داف و اینآ نیس . دوست دارم ..

واسه کلاس نقاشی ، آبرنگ . رفتم فرهنگسرا پرسیـدیم . قیمت ـِش خوب بود . ولی حس میکنم باکلاس نیس . یا درِ پیتیِ .. حرفه ای نیس . خوبیش این بود کِ گفت طرح با خودتـون ِ . بیآریـد هرچی دوس داریـد . نمیدونم آموزشگاه هَم گرون تـره . از طرفی میگم خُب مدرک هَم بگیـرم درجآ .. تصمیـم نگرفتـم هنـوز .. باید یِ اموزشگاه هَم بپرسیـم ..

اون دوستـم بود در موردِ ویـزا میگفت طرف الکی گفته بهـت . گفت اگه موضوع دعوت نآمـه باشه حرفاش همش درست ِ ! :| خوب شُد چیزی بهش نگفتـم :| طرف بی حوصلـه و عصبی و هنـوزم همون آدمِ روانی ِ . اون شب کِ سرِ استـوریِ من جوش آورد . گفت خاک تو سرت با این استـوری ـآت .. دیشب خوب نبـود زیآد آخراش یکم اموجی خَنـده گذاشت . در موردِ کار و نقاشی تآزه فُرصـت شُد بگم . زیاد ذوق نکرد . اون پسره تو سریـالِ گفتـه بودم شمارش بگیـر . - فلانی خوشتیپِ ؟ 😒😒 - شمارشُ گرفتی ؟ 😍😂   - خاک بر سرت با ایـن سلیقه ـَت ! 😂😂😂 - نَ بی شوخی بَد نیس کِ  - خوشبخت بشیـن  - من تورو با اون عَوض نمیکنـم 😅 - 😂😂😂 نَ عوض کُن .  - هَوو میشیـن ؟ 😂 !

17 آبان . اِمروز بد بود بآز . یِ تست ربات بود . همسَفر . گفتم بزن گفت نمیخوام . نمیآم سفر باهآت . عصرم کِ زنگ زدم رَد زَد زودی ! وُیس داد ک .. " خواهش میکنم یِ مقدار منـو تنها بذار  نَ pm بده نَ زنگ بزن تموم شُد و رفـت مَن نمیخوام با کسی PM بازی کنم و زنگ بزنـم  تموم شُد و رفـت حوصلـه هیچ احد الناسی نـدارم . مِرسی ببیـن ازت خواهش کردمـآ نبینم pm و زنگ و ببینـم میذارمـت بلاک دیگه هَـم در نمیارم خدافـظ . " گفتـم باشه علـتش گفت کلی زندگی ِ خودم . وقتی گفتـم فعلا خدافـظ گفـت فعلا نَ واسِه همیشـِه . دیگه حوصِلـه ندارم . منم دیگه هیچی نگفتـم ..

مَن میگفتـم شآید دوس دخـتری چیزی گفته با کسی نباش . اما خُب اون کِ این مُدلی نیس ! دوستـم میگه یا مشکلی داره یا یِ کسی چیزی داره اذیـتش میکنِه یا بد رفتآری میکنِه کِ آستانـه تحملـش پآییـن اومَـده . مشکل این ِ کِ مَن کیسه بوکس ـِش نیستـم کِ . مَن دلم میخواست دوستی باشم کِ روم حسآب کنـِه ! کِ بخواد کنآرم باشـه :) اما برعکس شُد :) کلا رابطـمون دعوآیـی شُده .. مَن همش سَردرد دارم . دیشب نتـونستـم بخواب ـَم .. خیلی وقـتِ البتـه سردردی شُدم .. چیزی کِ اذیتـم میکنـِه ایـنه کِ رابطه ایِ کِ خراب بشه قول هآیِ توش هَم خراب میشـه . اون 1% امیـدواری شیـراز هَم از بیـن میره یآ رفتـه :)

دیگه نِمیگی خِنگِ مَن ؟ .. دیگه حرف نمیزنی بآم .. دیگه ذوق نداری واسَم :) دیگه خوبیآم به چشم ـِت نمیـآد :) دیگه نمیپُرسی حالمُ .. سنگِ صبورم نیستی :) دیگه نمیگی دلم بـرات تنگ شُده :) دیگه خیلی چیـزارو نمیگی .. ولی مَن مونـدم هنوز .. میبینی ؟ :) با هَمین خنده هآیِ مثِ زهـرِمآر و تلـخ :)

شنبـه یِ نوبـت روانشنـاس دارم . فکر کنم روانپـزشک هَم برم بَد نبآشـِه . قرصی بشم . کارِ دیگه ای ازم برنمیـاد . حرف و اینـا روم اثـر نـداره زیـاد ..

ایـن مدت با یکی دو نفر از اددلیستـام حرف زدم . یکیش واتـس آپ یک ساعتی شُد ! بعد از مدت هایِ زیآد ! همش اون حرف میزد و مَن چآیی میخوردم ! امـروز هَم یکی از دوستآیِ شمالی . لهجـه باحآلـی داشـت :)

دیـروز ؟  رفتـه بودم FB دیـدم " س " دوست و رفیقِ قدیمی ـم کِ ازدواج کرده پیآم داده بـود . کلی ذوق کردم . دل به دل راه داره " کلیک " ❤️️💜 !

  • Setare

تنهـآ کِ بودم 3-4 روز .. یِ شبش زنگ زدم بهش . خیلی خوب بود . صداش . لحنش . آروم بودنـِش . حس میکردم باز عاشقش شُدم :) میگفت نمیترسی ؟ میگفتـم نَ . میگفـت دروغ نگیـآ .. یِ روز پشتِ تلفـن گفـت حیف کِ صدات قشنگـه .. بقیش ُ یادم نیس .. بعدِ مدت هآ از این حرفآ زده بـود . میگفت پوستتُ باس بکنم . میام میکنَـم بعد میـرم . فکر میکردم کِ شآید بیآد یِ روز پَس .. ایـن روزهآ .. به مَن میگفـت کار دارم اما آنلایـن بود .. همچنـان رویـایِ آومدنـش اذیـتـم میکنه  .. نمیذاشت در موردش چیـزی بگم و سریـع عصبی میشـُد .. هی خوب میشُدیـم هِی گنـد میزد تـوش .. هی خوب میشُدیـم هِی گنـد میزد تـوش .. هی خوب میشُدیـم هِی گنـد میزد تـوش .. . اون یِ آدمِ دو شخصیتی ِ روانی ِ .. :)

4 آبآن . بحثِ بیام خواستگاریـت . زنـم بشی اینجوری اونجوری . - تو کِ خبر داشتی دوسِـت داشتـم  - میدونم الانـم .  نمیدونـم تو رو بگیـرم ولی حس کنـم خوب بآشِه . میـدن تـو رو بـه مَن ؟ - نمیـدونم :)) تلاش میکنیـم . - اینـم از ذوقـت . تلاش ! از خداشونـم باشـِه . چمـِه مگه . لهجـت هَم خوبـه (!) ... میخوای اینقـدر مـنُ ؟ الکی کِ بحث نمیکنـم ! - چقدر به مَن حس داری کِ اینآ رو گفتی و ( بمانـد ) - 60 :| ( کَم گفت ) بایـد بیآم شیـراز حُضـوری حرف بزنیـم ! رد داده بود :)

6 آبان .  شب دروغ میگفـت . فیلم میبینـم . بعد آخرِ شب یهو گفت کِ شآید تلگرامُ پاک کنم جـدی :) رفتم اینستآ دیدم یِ دختری کِ حسم میگفت اونـِه همُ آنفالـو کردن . شآیدم بلاک . بعدِ چند روز دوبآره همُ فآلـو کردن . دلم میخواست دیگه دخـتره برنگرده . میخواستم به دروغ بگم دست از سرِ BF مَن بردار . اما مَن فقط رفیقـِش بودم .. همش میگفت حوصلـه ندارم و میفهمیـدم واسِه اونِ حتمآ .. بعد از اون وُیس و سوتیِ مزخرف ـِش ..

ایـن چند مدت تنهآ چیزی کِ میگفت این بود کِ اصلا حوصلـه ندارم . به مَن گیـر نده . همش دعوا . بداخلاقی . بی اخلاقی . حرفایی کِ هِی بدتـر میشـُدن .. همش اصـرار داشت کسی تو زندگیـم نیس . میگفـت GF کجآ بـود .. دختـرایی کِ جدیـد فالـو میکرد .. تهـوع میگرفتـم .. حرص میخوردم کِ این آدمِ لعنتـی رو چه جوری از دلـم بنـدازم بیـرون .. دِ نمیـره . دوباره یِ شب میگفـت میخوای زنـم بشی ؟ جدی حرف بـزن . حالا خودش چـرت و پـرت میگفتـا .. میگفـت تو هنـوزم تنهـا رفیقـمی . همیشـِه دلـم واسِه خل بـازیـا و لهجـه ـَت تنگ میشـِه .

#دروغ 

سرما خورده بود این دو سه روز . هواش ُ داشتـم . هِی حالـش پرسیـدم . مثِ قدیمآ گفت عزیـزم :) میگفـت نمیخوام تو رو هَم اذیـت کنم اوکی شُدم خودم پی اِم میدم . عکسِ لیـوان رئـال رو داد . میدونـم دوسـتش داره لیـوان ُ .. خیلی غصـه خوردم وقتی عکس شکلات گذاشـت استـوری . یادِ شکلاتـایی افتـادم کِ میخواسـت برام بیـاره . بازم غصـه ـَم گرفت چون دیگـه نگفـت واسَت میـارم ..

11 آبان . دیشب .. خیلی بَد بود . خیلی .. گفت به دَرک ناراحتـی .. گفت دوستیمـون انقضـاش تَـموم شده ، خیلی وقتـه .. و گفت تَموم . سرِ چی ؟ سرِ استیکر نذاشتـنِ من :) استیکـر بغل نذاشتـم بعدِ اون :) .. میگِه دیوونـه ای به خدا . مشکل داری . الان مَن مشکل داشتـم یآ اون ؟ انگآر به جنـون رسیـد . اولش گفت از فردا شب ، شب بخیـر هَم نمیگم و ..  بعدش گفت ناراحتی به درک . راه باز جاده دراز . دیگه اصلا کاری باهآت ندارم . کلـن ..  عذرخواهی کردم . گفـت برو بـابـا .. باز میگم : اون یِ آدمِ دو شخصیتی ِ روانی ِ .. :)  مَن اون شب میلرزیـدم :) خیسِ اشک بودم . نمیتونستی بهتـر کآت کُنی ؟  اگه خیلی وقـت بود انقضآش گذشته تو خیـانـت کردی کِ هرشب استیکر بغل میذاشتی :) یا میگفتی نَ اینجوری نیس :)

هیچوقـت رفتارایِ عاشقـانه نداشتم . تآ اینکه دیـدم دیشب عکسشُ نگاه میکنـم . اشک میریـزم و دست میکشم رو عکسِش .. هَرچی واسَم مَسخره بود سرَم اومَد :)

1 روز گذشتِ . انگار 1 هفتـه . بلاک نکرد . آنفآلـو نکرد . اما .. همه بهم میگـن هیچ ارزشی واسش نداری. اگه دلـم خفـه میشُد میذاشتـم میرفتـم . دلِ دیگـه .. میـدونی کِ .. شآید تا ابـد منتظر بمونـم کِ تو بیـای شیـراز .. یِ جملـه هست کِ میگه .. اگر بَـرایِ اَبـد هَوایِ دیـدنِ تـو نیُفتـد از سَرِ مَـن چه کُنـم ؟ کاش اغلـن اغلـنش میتونستـم بیـام تهـران بآز . با اینکـه جایِ رویـاهامُ نمیگیـره . اما دیدنـت رو به گـور نمیبـرم ..

کآش معجـزه میشُد . کادوهایی کِ اگه خریـدی (!) میدیـدی و می اومَدی شیـراز .. فرصـتی بود حتی برات کِ بـدی هآتُ جبـران کُنی .. کِ دلم صآف تـر بشِه باهآت .. . شآیـد قبـلِ اینکـه برم اول رابطـه تـو و اون رو خراب کنـم .. آره من بـد شُدم :) ولی فکر نکنـم دختری مثِ مَن پیـدا کُنی . صـداش . لهجـش .. هیشکی انـدازه مَـن صادقـانـه دوسـت نداره .. دخـتر فوتبـالی ِ بلال دوسـت با تیـم هآی مشابـه ! .. 1 سال کَم نیستـآ .. 1 سال و چنـد مـآه .. از الان واسـه تولـدت همـش تو فکـر بودم چه جوری خوشحالـت کنم . ولی تـو هر روز منـو نـاراحت می کردی .. 💔  امیدوارم یه روز دنیا یادت بیاره هَمـِه اینـارو 💔 .. درد دارم . خیلی . دردی کِ هیچکـس نمیفهـمه . حتی اگه بگی چشیـدی . میگم نَ . چون تحملـون فرق داره .. 

  • Setare

1 آبآن . بعد از اون مآجرا مَن حالـم خیلی بـد بود . یادم نیس . 1-2 روزی بلاک بـودم . بی قراری میکردم . با گریـه خودمـو خفـه میکردم . شبآ از خواب میپریـدم . خیلی وقتـا به جُنـون میرسیدم . میترسیدم کِ نکنـه واسِه همیشـِه رفتـه ! یکی میگفـت میشناسیش کِ دو روز دیگـه برمیگـرده .. بلاک بودن خیلی سخت بود وقتی زُل میـزدی بهش و همه چی یآدت می اومَد .. یکی دو روز بعدش یـه اِس داده بودم کِ به خواهشِ مَن گوشی خریـدی حالا خودم بلاک ـَم . اومَد تلگرآم گفت تقصیـرِ خودتِ . تقصیرِ منم هست کِ وابستـت کردم و ایـن دوستی رو طول دادم و کلی چرت و پرتِ دیگـه . کِ اصَن ربطی به قولِ اومدنـش نداشت :) گفتم تو بیـآ بعدش بـرو واسِه همیشِه اگه خواستـی . ( حاضرم اینجوری بشِه ) کلی بهونـه آورد . علتِ واقعیش نفهمیـدم . گفت باید اول ویـزام بیآد .. :) روزایِ خیلی سَختی بـود . تو خیآبون همش اشک میریختـم و هیچکس نمیدونسـت چِ غمِ بزرگی دارم .. پشتِ تلفـن میگفـت ویـزا میره تآ سالِ دیگه . کلا اومدنـش مُنتفی بـود . مَن هَم فقط همیـن واسَم مُهم بود . همه یِ زندگیـم بود اومـدنـش :) جونِ مآدرشُ قسم خورده بود و منـم نمیگذرم از جونِ مآدرش :) اصلا نمیذاشت این بحث رو بکشم وسط دیگـه . رویآها و زندگیـم نآبود شُده بود :) همون رویایی کِ پستشُ نوشته بودم " کلیک " بعد از ایـن جریـانـات یِ دوستی داشتـم گفت اصلا نمیشِه ایـران باشِه و منتظرِ ویـزا باشِه . بره مصاحبـه و بیـاد دیپورت میشِه و خلاصـِه کلی حرف الکی زده بهـت :) آنفالـو کرده بود مـنُ .. دوباره فالـو کرد . فکـر میکردم میشـِه ، خودمـو میدیـدم کِ حالـم خوبـه .. :) زُل میزدم پروفآیلـش و میگفتـم آخ کِ چقـدر دوسـِت داشتـم .

الان نسبتـا خوبیـم . اما خُب تغییـراتی کِ کرده نسبـت به پارسال هنـوز اذیـت ـَم میکنـِه . فکرِ نیـومـدنـِش .. ایـن کـه  آنلایـنِ و مَن اولویـت ـِش نیستـم و با وضعِ اون سوتی ای کِ داد . با خودم میگـم GF ـاش جآمـو گرفتـن . خیلی اذیـت میشم در کُل .. بعضی اوقـات دیگه ذوق نمیکنـِه . بعضی اوقآت تک کلمـه ای جواب میـده و میگـه کآر دارم الکی .. و خُب به ندرک گاهی هَم خوبـه حالـِش .. بهش گفتـم حس میکنم سَرد شدیـم و .. گفـت نَ مَن فقط حوصلـه ندارم اصلا ربطی به تـو نداره .. کلـن از همـِه چی خستم . دلـم میخواد برم 1 جآ هیشکی مـنُ نشنـاسِه !

قولِ اومدنش 28 مهـر بود و همون روز ، روزی بود کِ پآرسال واسِه اولیـن بآر تلفـن صُحبت کردیـم . یادمِ خیآبونِ ارم بودم ، با " ع " بـودم ..

اون شب حالـش خوب بود گویـآ ، صداش زدم گفـت جانم ؟ گفتـم واسِه تولُـدت چی دوس داری ؟ گفـت ایِ جونـم هیچی . شآید سورپـرایـزت کنم بیآم اونجآ ولی قول نیستـآ فعلَـن حَرفـِه .. ! با این حرفش با اینکـه باور نداشتـم شآرژ شدم :) و اینکـه پس خودش هَم 100% نمیدونـه چی میشه !

رفتـم خریـدم . به نظـرم خیلی خوب شُد . رنگی رنگی #کهکشآنی .. :)

تنهـآم و دیشب زنگ زدم بهش . اولیـن بار بود شب ، اولش ج نداد و pm تعجب آور داد .. یکم بعد زنگ زدم . صداش ، آروم ، دوست داشتنی .. :) دلـم میخواست هَمیشِه اینجوری حَرف بزنیـم .. نزدیکآ صُبح خوابشُ دیـدم :)

- تو جزوِ بهتـریـن دُخـترایی هستـی کِ مَـن میشنآسـم . از هَمِه لَحآظ . 

چند روز پیش بعدِ مُدت ها یِ قرار واسَم پیش اومـَد . ته چهـره طارمی داشت . همه چیز عادی و خوب . یکم دور دور ، یکم تو مآشیـن ، حرف و نصیحت و میدونسـت مآجرایِ مَـنو . شبش کِ پیام داددیـدم زیآده روی میکنـِه . بعد هآ فهمیـدم کِ GF میخواستـه و خوشش اومده از مَـن ، اما مَن اصـن همچیـن انتـظـاری نداشتـم و فکر میکردم دوستآنـه ـست و خدافظی کردیـم :) فکر کردم اغلـن یکم باعث بشِه فکرم آروم بگیـره .. نشـُد .

  • Setare

گفت نمیآم . بعد شُد هیچوقت . همُ بلاک کردیم . و تمام :) 💔

  • Setare