:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

کلی حرفـ داشتم اما همشـو باید خلاصه کنم . شُدم مُرده یِ متحرک ، پُر از اتفاقـاتِ بَـد .. متنفرم از ایـن روزا ، کاش همش یِ خوابِ لعنتی بود . میگذروندیـم با هَم .. خیلی فکری شُده بودم . میگفتـم باهام غریبـه شُده دیگه نمیگه کجآست چیکار میکنه :) دلم میخواست تلگرامم رو پآک کنـم ، به خاطرِ چت هـامون نمیتونستـم . دوستشون دارم . تنها یادگاریِ روزایِ خوبمونه .. هم استیکر هآ میره هم چنل هآ .. 

اون روز دعوامون شُد .. گفت عجب گیری کردمآ :) جمعه بود 9 ـُم گفت بلاک میکنم و .. گفتم بکن بلاک کُن زود .. آخرین وُیس ـِش .. صدایِ بداخلاقش .. و .. بلاک کرد .. 1 ساعت بعد از بلاک در آورد .. حالـم خیلی بد بود . اصلن فکرش هم نمیکردم اون روز کع رابطـمون اینجوری بشه . اما جالبیـش این بود که 1 ساعت بعد آنبلاک کرد . هیچی نگفتـم 1 روز و اندی گذشت و دیدم پیام دادی کع الان قهری واسه مَن :) یکم حرف زدیـم گفتـم ولی بلاک کردی نَ ؟ گفتی عصبی شُدم ساری :) پیش میآد بیـنِ 2 تا دوست .

بعدش یِ جریان : Fake بازی ..

اون شب کِ واسه دلخوشیِ مَن میگفتی بعضی چیـزارو .. گفتم حرفایی کِ تو عصبانیـت میزنی واقعیـت داره ؟ گفتی نَ داری میگی عصبانیـت . بعدش اون شب اون حرفایِ sx ـی پیش اومـد ک 100 جور فکر کردم .. از خیلی چیزا هَم با خبـر شدم .. :)

دوشنبه عصـر بود زنگ زدم بهش و شآرژ شدم . بازم خوبه درداشُ میگه جسمی . میگفت دلم دَرد میکنه . میگم تنقلات خوردی . میگه خیار خوردم ، فکر کنم سردیـم شُده . گفتم خُرما بگیـر بخور خوب بشی :)) میگه خُـرمآ ؟ میگم آره گرمـه . میگم بدونِ من خوردی مریض شُدیآ . میگه خیار هَم حتی ؟ :| میگه تجویـز شمآست ؟ میگم بده مگه . میگه تجویز شیرازی ِ ؟ میگم خُب چیِ مگه و ... ( منو بگو به فکرشم :| ) دما رو پرسیـد .. گفت اونجآ هَم کِ اندازه اینجاس .. ! گفت تنهایی ؟ چیکار میکنی شیـطـون :| گفت برو زیآد وقتـمو نگیر و هَمچیـن چیـزی .. گفتم من زنگ زدم من بایـد خدافظی کنـم .   - چِ ربطی داره ؟ خدافظی کُن .. نمیخوام :)) گفتـم بداخلاق . گفت خوش اخلاقم کع . بداخلاقی منو ندیـدی .. میگم دیدم دیگه نمیخوام ببینـم :))
 چرا بعد از این همه مـُدت call ضبط نشُـد ؟ میخواستمِش :/

اون شب : - پایه مَسخره بـازی هَستی ؟  - چیکار کنیـم ؟   - اومَدی شیـراز بریـم بآم زوزه بکشیـم :))  - ( خنده ) خُل - جِدی میگم ، پایـه ای ؟ - حالا ببینیـم چی میشـه - بگو دیگـه آره - باشه  - ^^ 2 تا دیوونـه در شَهـر - ( خنده ) 

اینقدر غرق شُده بودم کع به ازدواج بهش هَم فکر میکردم حتی .. :) به دوستم میگفتم اگه بیآد جواب مثبت میدم !! :|

اون روز خوب بود که گفتـم همکار نمیخوایـن . کِ گفتم قرار بود مُنشیتـون بشمآ . گفتم شبم میآم خونه یِ شُما . گفتی ایـن خطرنآکِ .. کِ گفتم رعآیـت کُن دیگه شب کجآ بمونم ؟  اموجی هآیِ خنده :) گفتم میـرم خونه مامان بزرگـت بعد از اونجا میگم بغل .. چِ کاریِ خُب .. گفتم مُنشی ـتـونُ اخراج کُن . گفتم جایِ خواب کنار میایـم .گفتی اتاق خوابِ خودم :)) گفتم اتاق دیگه نیس ؟ بعد کِ من یِ اتاق با تخت دونفره نشونـت دادم . گفتم جایِ من کنار پنجرست ـآ .. هِی اموجی هآیِ خنده :)

دیشب مامان و بابا و خواهرم دکتـر بودن . مامان ـَم مریضه . امیدوارم خوب بشه . شبش بابام سَرم داد زد .. و یِ چیزایی گفت و گفت غلط میکنی :) گفت نمیخوام تنها باشی . و کلی حَرفایِ دیگه حالا بماند کِ جریان چی بود ولی .. میگم مگه مَن چی گفتم ؟ حالا .. بیخیال توضیحات  ! اما دفعه یِ دیگه تو روت وایمیستم هرچی خواستم میگم . 20 و اَندی سال خفه خون گرفته بودم بسِه . دیگه نمیتونم ببینم مثِ بچه 2 سالـه باهام رفتآر میشه .  حالم خیلی بد شده بود . پناه بُردم به اون .. بدترم کرد گفت بَچه ای ، ضَعیفی . تحقیـرَم کرد :) حَتی یِ آروم باش از دهنـت در نیومَـد . قدیما یِ جور دیگه بودی . میگفتی آروم باش . بغل . بخواب بهتر شی میگفتی مَن اینجآام .. :) میگفتی من هَمیشه کنارتـم الان کنارم بودی یعنی ؟

امروز هیچی نگفتیم عصر خودش پیام داد . گفت گوشیشُ ریست کرده ! باز چرت و پرت گفت ، کع خسته شدم میخوام بی گوشی بشم باز . همش گند میزنه به روز و شب ِ مَن . اون عکس ساحل هم پاک شُد پس نه ؟ مرسی ..  بعدم میخنده :| کلا داده دستـمون ..

واسه شنبـه بلیت کنسرت سیـروان گیـرم اومد . با دعآ و رفرش و التمآس . سایت ـشون تحمل هجوم کاربـرا نداشت . از دسترس خارج میشُد . یعنی دقیقا شانس آوردم مَن . از همون لحظه هآ کِ خدا ظهـور میکنـه بود !! گیـرم اومَد جایگاه vip ، ردیـفِ 5 . بعد از من دقیقا سآیت کلا پوکیـد ! گفت بریـد مراکز فروشِ حضوری :) سیروان مجبـور شُد تمدید کنِه . 18 ـُم . که اونم تو 15 دقیقـه پُر شُد و خودشم تعجب کرده بود :) پس کیِ میشه شنبه !!

   اِمروز روزِ جهآنیِ بوسه بود

   تیمِ ملیِ فوتبـال در رده 23 جهآن قرار گرفـت !

   آهنگ گوش کنیـم .. " کلیک "

  • Setare

مثل این میمونه کع روزـایِ بـدِ زندگیـم برگشتـن . روزایِ بد خیلی بَد . امروزی کِ واسع شماها عیـد بود ، واسِه مَن مُزخرفــ گذشت . این روزـا کع پدر مادرم قهـرن . اون ُ دیگه کنارم ندارم مثِ قبل . حرفایی کِ بهم زد اون روز . کِ خُرد شُدم کِ ریختـم پآییـن .. کع بعد باز بهتر شُد باهام . #دمدمی_مزاج .

اون روز یهـو عوض شد . کِ گفت این زنـدگی نیس تـو داری . خوشم نمیاد .. اگه مُهم نبودی میگفتم به مَن چِ . اون اونورِ مَن اینور .. بعدترش کِ گفت .. دور شیم .. بهم گفت وابسته نباشی خوشم نمیاد . گفت الان بهتـره اینجوری .. هر چی گفتم گفت بسه .. گفت حوصلـِه ندارم ، بهم گیـر نده .. خواهش کردم ازش اینکارو نکنه ، گفتم نـرو .. گفت نمیـرم که .. گفت گوشی دست نمیگیـرم ، گفت ۳-۴ ماه دیگه میـره اونور و رابطه قطع میشه ، گفتم تو قول دادی باهام در تماس باشی گفت نمیشِه ! گفتم شیـراز چی ، گفت میام الان حوصله نـدارم ، با خودم میگفتم نکنه این 3-4 ماه الکی باشِه که آفــ کنی بری !! شبش صِدام زد . خواب رفته بودم . گفت هیچی خواستم حالتُ بپرسم . شب بخیـر . گفتم یعنی دیگه بغل نداریم ؟ گفت ، گفتم کِ نه وابستگی ، نَ حِس . فقط دوستی ، شب بخیـر . اون روز مَن 3 بار گل گاو زبـون خوردم کِ آروم بگیـرم . اون شب ُ من با بدبختـی گذرونـدم . میلرزیـدم . صُبحش کِ بیـدار شدم باز میلرزیـدم . نکنیـن این کارا .. نکنیـن .. حیفِ به خُدا .. دنیا ارزششو نَـداره . همُ دوست داشته باشین . اصلا وابسته باشیـن . کنارِ هم باشیـن .. عوض نشیـد .

صُبحش پیام دادم . گفتم خُب رفیق هآ همو دوست دارن و هوامُ داشته باش و .. کلی حرفایِ دیگه .. گفت ما هَستیم همه یِ اینارو فقط نمیخوام وابسته بشی کع اذیت بشی :) میگم تو این دنیآ به هیچی وابسته نباش . به فکرِ زندگیت باش . آخرش گفت ولی مَن همیشه دوستتَم :) بعد گفت میتونی مثِ قبل بهم پی اِم بدی . و دیدم خودش هَم نمیتونه ظاهـرا . یا دل نازک تر از این حرفاس :) عصر پیام دادیم باز . گفت بد نیستـم عزیزم . دلم بـرات تتگ شده بود (!!) چه خبـر ؟ و حس کردم سعی میکنه خوب باشه :)

اون شب از خواب پریـدم . بهم پیام نداده بود . بغلی در کار نبـود . بهش گفته بودم بدونِ بغل خواب ـَم نمیبـره :) حالم خوش نبـود همینو واسَش نوشتم دوباره و استیکر بغل گذاشتم :) صبحش قلب گذاشت :) وقتی خودت هَم نمیتونی چرا اینجوری کردی ؟

من - تو زندگیـت بیشتر از چی میترسی ؟ چِ چیزی چِ اتفاقی   - مرگِ عزیـزانـم . مَریضیـایِ سَخت ..   - مَن شاملـِش میشم ؟   - بله . بسِه حرفِ قَشنگ بزن . -ایشالا بمونن واسَت ، مامانِـت ، داداشِت ، بقیـه ^^   - و شُمـا   - مِرسی

دیشب خوب بود باز ، از اون شوخی هآیِ خودش .. نیشگون ، کارایِ دیگه .. بعد بغل ، استیکرـامـون .. برخوردِ خوبش .. کاش همیشه خوب میمونـدی واسـم .. امـا .. وقتی اون هَمِه دُختـرِ بهتر از مَن هست .. وقتی جـ.نده هآ هستَن .. فکر کردی دیگه مَحلِ مـَن میذاره .. :)

پدر مادرم کِ قهر بودن ، بابام 2-3 روز اینجآ بود . مثِ زهرمار واسَم گذشت . حالم جالب نبود . آخر هفته کِ خونه بودیـم . بابام غُرغُرو ، اخموو .. مامانم مریضِه . تنگی نفس ، آسم ، سُرفه .. . جایِ بابا ، گفتم مامان ـَم بیآد اینجا پیشمون . همش خواب ِ ، حال نداره ، واسش دعآ کنیـد خوب بشه :)

شبآ خوابِ درست ندارم . یهو از خواب میپرَم . مثِ اون شبی کِ هیچی نگفتی باز .. این روزـا مدام مقایسه ـَت میکنم با چیزی کع قبلـن بود . روزایی کع دوستم داشتی و مُهم بـودم و چقـدر دلم تنگ میشه ، برایِ تـو ، خودمـون ، دوستیـمون و اون روزــآ ..

یع روانشناسِ جدیـد پیدا کردم . رفتـم ، بـد نبود ، از قبلی کِ مجسمه بود بهتـر بود . سوال میکرد ، حرفـ میزد . یه جورایی جلسه معاشرتی بـود . و من حس کردم اینجـوری راحت تـرم .. قرار شُد 1-2 هفتـه دیگه بهم وقتِ درست و حسابی بـده ..

وسطِ این هَمِه غَم و غُصـه و بدبختی .. تنهآ چیـزی کِ بود این بود کِ سیـروان خُسروی بالاخره میآد شیـراز تیـرماه و من بآیـد برم . بذاریـد برم .. :) بهش گفتـم ، گفتم بیآ بریـم ، میگفت نَ دوست ندارم و فلان . گفتم قرار بود یِ کنسرت بریـم ، کی بریـم پس ؟ گفت هیچکس خودمونـو عشقـه .. گفتـم به یِ شرط ، باس واسَم بخونی .. خنـدیـد ، گفـت برو بابا خُلـِه .. :) گفتم سینمـآ بریـم پس ؟ - باشه .

ایـن روزـآ خیلی سخت و بـد میگذره . کاش همش تموم میشد ؛ یا کآش مَن تموم میشُـدم . دلم میخواست اغلـن تورو داشتـم مثِ قبل . آرومم میکردی .. کجآست اونی کِ واقعـن رفیق بود واسَم . منم کم نذاشتـم واسـت .. میدونی .. تنهـا چیزی کِ خوبه اینِه کِ حتی وسط دعـوا هَم گفتم میای شیـراز گفتی میآم .. هیچوقـت هنـوز نزدی زیـرش .. :) ولی دیگه رویـاسازی نمیکنیـم زیآد . خیلی چیـزـآ عوض شُده .. دلَم تنگ شُده یِ حرفایی یِ کلمه هایی رو ازت بشنوم .. مثِ وقتایی کع تا چیـزی میشُد یکم بعدتر میگفتی بهتری ؟ مثِ وقتایی کِ میگفتی کوشی ؟ کجایی ؟ مثِ اون اِس کِ گفتی مِرسی کِ هستی مهربـون .. :) آره مثِ کلمه مهربـون :) مثِ جمله تنبل و دوست داشتنی :) مثِ بیا بغلم ، زوود . مثِ من اینجام . آروم باش . غُصِه نخوور .. مثِ تعریفایی کِ ازم میکردی :)

پیآده روی ـایِ طولانی ـم کلا مُنتفی شُده ، خیلی گرم شُده اما دلَـم میخواد .. زنگ زدن هآمون هَم کلن از بیـن رفتـه .. دیروز بود ؟ پیشِ دوستم بودم تو مجتمع قرار شُد بعدا بریـم دُرست و حسابی بگردیـم .. کاش بشه . خیلی خستـم .. چند روزِ هر روز یع ذره خون دماغ شُدن رو دارم ..

من و یکی از دوستآم :  از اومدنش حَرف میزدیـم .. گفتم حیف کِ مَن نمیتونم دستشُ بگیـرم :)  - چرآ   - هَم اینکه شآید خطَری بشه :)) و هَم روم نمیشِه . .. ولی میدونم بعدا پشیمـون میشم .   - مَن کِ میگم میگیـری دستشو  - اون باس پیش قَدم بشه ، اونجوری سَختِه   هَمینجوری الکی گفت : میگم بش دستتـو سِفت بگیره   - بگو بهش :))  :)

امشب هَم ظاهرا هیچی نمیخوای بگی .. احساسِ افسُردگیِ کامل دارم .. اشتهام خیلی کَم شُده .. امشب با قُرص خواب بخواب ـَم ؟ کاش امشب تو خواب تمـوم میکردم ... :(

  • Setare

شب بود ، شبِ بعدش ، بعد از اون بحث پیام نداده بودیـم . زیاد نگذشته بود . 1 روز ؟ برای ِ من طولانی بود . میخواستم بخواب ـَم ، نمیتونستم . داشتم تو تخت ـَم جون میدادم . داشتم میمُردم . نمیتونستم تحمل کنم . 2 و خُرده ای شُده بود . صِداش زدم .. گفت جانـم .. گفتم هیچی . گفت چطوری ؟ گفتم خوبی ؟ گفت نَ ، بیمارستانـم و مامان بزرگم حالش بد شده  :) گفت صُبـح حرف میزنیـم . گفتم عیب نداره pm دادم ؟ - نَ ساری واسِه حرفَم . عَصبی بودَم یِ چی گفتم . تو ببخش . بازم ساری . صُبح حَرف میزنیـم و شب بخیـر. - شبت بخیـرر .. و مَن زنـده موندَم :) ولی هنوز نتونستم ببخشَم این بار ! دیـر وقت بود کِ تونستم بخواب ـَم ..

دیروز و اِمروز بهتـر بود اوضاع . pm میدادیـم و میخندیدیم . مثِ سایق کِ نَع اما بهتـر بود .عکس میده میگه خوبه ؟ از این حرکتش خوشم میآد . نقش بازی کردیم . مختُ بزنم آقا ؟ من از شما خوشم اومَده :)

امروز بَد بود . جوجه هایی کِ جدیدا خریدیـم . خیلی صدا میدادن . عصبی بودم . فحش میدادم . نمیذاشتن بخواب ـَم . پنبه گذاشتم . نشُد ، زیرِ بالش نشُد . فحش دادم و رفتم باز غذا دادم بهشون .. آخِه با دست میخورن :) افسردگی داشتم .. گوشه آشپزخونه نشسته بودم گریه میکردم و میگفتم اون نمیـآد ، میگفتم اون مالِ مَن نیست .. اون بالاخره میرهـ . اون سهمِ تو نیس .. صورتم خیسِ اشک بود :) گفتم جوجه ها دعا کنید کِ بیاد :)

میرفت یع گوشه دِنـچ هی گریه میکـرد و گریه میکـرد و خودشو خفه میکرد .. #سیگار و ناخون هایش را تآ ته کوتاه کرد :)

گفتم بهش و زنگ زدم بهش . گفت میخوای باز کارت به سُرم بکشه برو غذا بخورر . پاشو الان ، شیرازیِ تنبل :) آخراش .. عزیزم هوا گرمِه دیگه ، هوا گرم میشِه آدم بَـداخلاق میشه :) تو سُلطانِ غُری .. "..ی" غُرغرووو . (2) غذا خوردی خَبـر بده ، غَذا نخوری کتک میخوری ، باز کتک زدنت گل کرد . خنده ـش :) . خنده هایِ کوچیک ـِش :) حالم یکم بهتر شُد بعدش .. یع جاهایی کِ بازم از اون شوخی هایِ خودشُ میکنه ، حسِ بهتری دارم . 

چرا مَن هرچی میبینم یادِ تو می افتَم .. ولی تو یادم نمی افتی با هیچی .. چرا اینقدر دلتنگت میشم اما تو نمیشی .. چرا مَن دوسِت دارم اما تو .. کاش دل به دل راه داشتـ :) اما .. دروغ میگه ..! مگه میشه آدم با کسی کع دوستش نداره یا هیچ حسی نداره ، بمونه ؟؟ :)

پیام دادم به دکتر روانشناس ـَم گفتم مَن دیگه نمیام تماس هَم نگیریـد . اما زنگ زد . پیام داد کع ما قراره با هَم حرف بزنیم من کع نمیذارم نیای وقتتُ به کسی نمیدم برات نگهش میدارم. بعد هِی اصرار از اون ، انکار از مَن . 3 بار زنگ زد . در نهایـت گفت اوکی بازم خواستی بیای خبرم کُن . مثلا اینقدر مسئولیـت پذیر :) :| شاید کیسِ روانیِ خوبی بودم براش !!

وسطِ این زندگیِ پُر درد و گریه و افسُرده . دلم یِ اتفاق خوب میخواد . کاش بعدِ رمضان می اومَدی شیـراز . کاش تو فصلِ بلال بیای . آخه یادتِ میگفتیم بریـم بلال ؟ میگفتم مَن کِ روم نمیشه ؟؟ اما بعیده فعلا چون سرت خیلی شلوغه و خیلی هَم گرمـه .. :) 

دلَـم میخواد آرزو کنم که کاش تو هَم دوستم داشته باشی و دلتنگَم بشی . دلم میخواد مثه اون شبایی کِ با گریه بودم اما تو بودی و آروم میخوابیدم می بود . دلم میخواست بازم مثه همیشه آرومم میکردی . یادتِ که ؟ چقدر دلداریم میدادی ؟ اما نشد دیگع  :)

یکی میگفت ما هَـر حرفی میزنیـم تهش مُنتهی میشه به اون :| :))

یادم رفـت بگم ایـران رفت جام جهانی روسیه به قولا با اقتـدار . اما مَن ترجیح میدادم با استرس بریم جامِ جهانی :)

  • Setare

از اون زمان کِ گوشی خریـد . دیگه اصلا اون آدمِ سابق نشد . خیلی بَحث داشتیم . خیلی چیزا رو هَم راحت بهش گفتم . خیلی گریه هآ کردم . میدونی وقتی یِ آدم عوض میشه حتی اگه کنارت باشه مثلِ این میمونه کِ رفته باشه ..

میگفت مَن همش سرِکارم . شبا خسته ام . کارام خیلی زیآده :) شایدم راست میگفت !! میگفت من فقط با شما چت میکنم حتی یِ gp ندارم . میگفت مَن اهلِ گوشی و آن بازی نیستم . نمیشُد گفت دروغِ . بعضی از روزهآ کِ چک ـِش میکردم واقعا 2-3 ساعتی آنلاین نبود . اما اتفاقی کِ عذاب ـَم میداد این بود کع به مَن شب بخیـر میگفـت اما میدیـدی تآ 2 آنلاین بوده . یادمِ میگفت موزیک گوش میدم تا بخواب ـَم .. نمیدونم پس چطور اون زمان حوصله یِ گوشی داشتی .. من چطور اون روزآ رو فراموش کنم ؟

گاهی کِ بحثمون شُد این روزا ، عُذرخواهی کردی واسم ارزش داشت .. اون شبی کِ بعد بحث گفتی خوابی ؟ پرسیدی چته امشب :)

یادتِ شبا میگفتی بغل ؟ یادتِ هوامو داشتی ؟ یادته چه جوری پیشم میموندی ؟ یادته حرفات پر از اموجی و استیکر بود :)) یادته با ذوق بهم پی ام میدادی :) یادته صدام میکردی ؟ احوالپرسی میکردی؟ یادته با چه خوبی شبا میگفتی حوصله ندارم شب بخیر ؟ :)) یادته یه شب گفتم بمون ؟ گفتی میمونم و نخوابیدی ؟ یادته شب بخیر میگفتی و بعدش میخوابیدی؟ اگع یادت بود میفهمیدی عوض شدی .. میفهمیدی کع دیگه به ت.خمت هم نیستم :)) میفهمیدی اشکام یعنی چی :)

دوشنبه 22 خُرداد 96 ، کادویی کِ خریده بودم به دستش رسیـد . آدرس خونه یِ مآدربزرگش . یِ ماگِ رئال مادریـد .. میدونستم عاشقِ رئالِ .. شب پیام داد . واای عاشقشم خُلِ مَن . عکسِ ماگ رو داد ( خوشگل بود ) خیلی خوبه .. مِرسی عشقم . فهمیدم خیلی خوشش اومده و خوشحال شُده بودم .. گفت میذاره تو دفترِ کارش .. :) گفتم از ایران کِ رفتی با خودت ببر .. گفت مَن وسایل هآتُ کی بدم بهت . گفتم وقتی اومَدی .. :) مادربزرگش گفته بود دستش درد نکنه ، خوش سلیقه ـست :) اون فقط یِ یادگاریه .. کِ شآید یادم بیفتی .. شآید یِ روز دلت تنگ شُد :) هر چند بعیدِ کع بیای اینجا و کادوهایِ منُ بهم بدی و از دستایِ خودت بگیرمشون :)

دیشب اما یِ یحثِ بد داشتیم .. کِ تو وُیس ـِت گفتی به مَن گیر نده اصلن حال و حوصله ندارم . دو تا دوستِ معمولیم کِ حال احوال میکنیم . غذا نمیخوری حال ـِت بد میشه به مَن چِ ربطی داره ؟ گفتی مگه تو دوست دُخترمی یا مَن باید بیام هر روز به تو سر بزنم ؟ حرفاش اذیتم میکرد .. گفتم نه به تو ربط نداره . من هیچ خری نیستم .. گفت اگه به من ربط نداره پس pm نده ..یهو بلاکت میکنم ولت میکنم میرمآ .. خوشم نمی اومَد از تهدید ، از دست گذاشتن رو نقطه ضعف .. گفتم منو هَم تهدید نکن . گفت اوکی به سلامت . گفتم اوکی . گفت دیگه به مَن pm نده .. گفتم .. :) ، بلاک کُن . اما نکـرد .. وقتی غیر مستقیم بهت میگه تو هیچی نیستی برام :) بعد اون هَمِه رفاقت صادقـانه .. همینُ استوری گذاشته بودَم .. ریپلای زد . اموجی گذاشت ، جوابی نداشتم :)

فکر میکردم دوباره میآد عذرخواهی میکنه ، فقط واسع این کع دردم کم بشه .. اما نه اون چیزی گفت و نَ من میتونم بگم .. همش منتظرم بلکه چیزی بگی .. کاش دوستیمونو نجات میدادی . کاش الان پارسال بود .. ( اینارو مینوشت و اشک میریخت ) ..

نمیدونم تو دوستیام کجا رو اشتباه میکنم ، کع آدما عوض میشن و میرن پیِ زندگیشون .. دُرست گفتن کع توجه زیاد بی توجهی میآره! و مهربونی و خوب بودن دیگع به درد نمیخوره :) همیشه واسع همین از خودم بدم میومَد :) سخت ترینش اونجاس کع نمیتونی فراموش کُنی اما فراموش میشی :)

  • Setare

خیلی حرف مونده بزنـم . اما خلاصه ـشون میکنم . نشستم پشتِ میـز ، یِ چایی جلوم و لَبخند دارم . آخه میدونین دیشب #ذوق_مرگ شُدم . آخه گوشی خرید بالاخره ، آنلاین شُد ، بعد از حدود 3-4 ماه ! وقتی گفت سلام . شوکه بودم . فکر میکردم بازم از همون خواب هآست کِ میدیدم آنلاین شُده و پی اِم داده :) تا چند دقیقه نیشم باز بود . دستم جلوی دهنم . ذوق میکردم . اما خُب خودش عادی و بی ذوق بود :)) میگفت فقط به عشقِ خودته .. حالا کِ لبخند دارم به این فکر میکنم کع میتونم واسش عکس بفرستم ، موزیک ، متن هایی که دلم میخواست فوروارد کنم ! انتظار داشتم الان باشی کلی اما خُب غُر نمیزنم کِ اوضاع خراب نشِه . tnx God !

این مدت مثِ همیشه زنگ میزدیم ، اِس میدادیم ، گاهی بحثمون میشُد و دوباره خوب میشُدیم . دوستیمون شُده 1 سال اما تاریخشو نمیدونیـم . همین موقع هآ بود . اینستامسیج پیام دادی ، پیام دادیـم . خیلی دلم میخواست اون پیام هآ رو داشتم .. اولین حرف هآمون . چی میگفتیم ؟ چه جوری حرف میزدیم ؟ گفتم کِ اون دختره کِ همُ tag میکردین و تو لیستِ هَم نیستین ، اردیبهشتی از آب در اومَد و کلی ناراحت شُدم :) ؟ این کِ داداشش رو هَم فالو کردم فهمید ، یعنی خودم رو کردم . گفتم از اون بازیگره هَم خوشم میآد .

قبلِ انتخابات رفتیم ستاد روحانی ، موزیک ، شاد ، همه چی خوب ، اولین بارم بود . و روحانی هَم رای آورد و کلی خوشحال شدیم همه :)

یِ روانشناس پیدا کردم ، جوون . 2 جلسه رفتم . به درد نمیخورد . دیوار بود . نَ سوال میکرد ، نَ میپرسیـد ، نَ نظر میداد ! و امروز نمیخواستم برم اما گفت بیا این جلسه رو بعدش خواستی نیآ . خواهرم هَم گفت برو ایندفعه رو . عصر بآید برم ببینم چی میشهـ .. ! یادتِ گفتی بیا خودم میشم روانشناست تخفیف هَم میدم جلسه ای 20 تومَن :))

یه روز رفتم پیشِ دوستم تو مجتمع . موندم تا ظهر و با هَم اومدیم خونه ، صاب کارش انگار از من خوشش اومَده و حرف ُ میکشید سمتِ مَن ، میخواستن برن تفریح ، میگفت اگه دوستتون هَم میآد :) گفتم نع :) اسم فامیلمُ پرسید ، اولش هم رشته و دانشگاه و .. ! حرف میزدیم و گوشی دوستمو آپدیت کردم و برگشتنه بستنی خوردیـم و .. :) همون روز غیبتت کرده بودیم کِ زنگ نمیزنه کِ همش من باید زنگ بزنم . تا رسیدم خونه زنگ زدی . از پاساژ ، کاسبی جدیدتون ! یِ مکالمه خوب .. آخرش کِ گفتم غیبتت کردیم و جمله ـمُ تکرار کردی و گفتی لهجه شیرازی ـت زد بیرونا و کلی خندیدیم ❤️ گفتی قشنگ لجهت ..

راستی . میخواستم واست ماگ رئال مآدرید بخرم اینترنتی و آدرس تو رو بدم . اما سختمه بهت بگم و ازت آدرس بگیرم . یعنی قبول میکنی ؟ خُب باید آدرسی بدی کِ یکی تحویل بگیره با کارت شناسایی ـت . خودت کِ اغلب خونه نیستی !

نتِ شبانه خریدم ، جداگانه گذاشته بودن . اومد رو سرویس . یکم فیلم دانلود کردم. لاکِ قرمز چقدر غمگیـن بود ! هِی وسطش 2-3 بار اشکم در اومَد ، مگه میشه اینقدر بدبخت :( .. فیلم بهم معرفی کردی اما زیاد خوشم نیومَده . عشقی هَم نیست . تخیلی ِ ..

جوجه هام بزرگ شُده بودن . بال در آورده بودن ، خیلی میپریـدن . دادم بابا بُرد . بغض ـَم گرفت همون لحظه ، الان بهتر شُده ، عادت کردم . امیدوارم خوب بهشون برسن . مثِ من کِ قربون صدقه ـشون نمیرن !! همون شب کلی اذیت کردی . اول دلداری بعد گفت به به امشب گربه هآ شام جوجه دارن و از این صحبت هآ :)

حالم کِ بد شده بود اِس دادم بهت و بعد دیدم به 2 تا خطِ اس دادی . الکی نبود اما میخواستم ببینم نگران میشی یا نَ . کِ شب بحثمون شُد و یه جایی گفتی : گرانت شُدم میفَهمی ؟ جواب ندادی بیشتر شُد مُهمی واسم کِ شدم وگرنه نگران نمیشُدم . و مَن امیدوار شُدم بهت !! :|

رئال قهرمان لالیگا شُد ، آرسنال قهرمانِ جامِ حذفی ، منچستر یونایتد قهرمانِ یوفا ، توتی اسطوره رُم بعد از 26 سال حضور در رُم از فوتبال خداحافظی کرد ♥ و به امید قهرمانیِ رئال در چمپونزلیگ ..

  • Setare

عصرهآ دلگیـر ، جنون آور ، تنها ، این روزهآ از تمام روزایِ زندگیم بی حوصله تر و افسُرده ترم :) قبلن قراری بود ، دور دوری چیزی پیش می اومَد . اما این روزها تمام فکرم شُده تـو .. انگار هیچی دیگه توش نیست :) حتی دیگه کار کردن هَم واسَم مُهم نیست ..

بعد از اون صحبت هآ کِ گفت میام ، بازم نیومـَد :) همش الکی بود واسه آروم کردنِ مَن . همَش بادِ هَوآ بود .. خیلی غُصه خوردم ، خیلی گریه کردم ، خیلی هِق هِق زدم و نفسم بنـد اومَد :) میخواست جمعه بشه ، نتونستم بخواب ـَم . چشمم به گوشی بود کِ بگی من دارم میآم یا تو راه ـَم . تو نمیفهمی چِ زجری به مَن دادی :) دوباره رفتم سیگآر گرفتـم .. :) شنبه اون هفته . هوا عالی ، ابری ، بارونی بود . بارونِ بهاری . خیابون بودم ، با کلی غصِه و بغض و اشک . همه چیز واسه اومدنت محیآ بود اما طُ نبودی . نیومَدی و دلم شکستـه بود . کلی حسرت خوردم . اگه اومده بودی چه روزِ محشری میشُد :)

بعدش اون ماجرایِ تلفن ثآبت از تهران ، کِ بعد اِس دادی مَن بودم .. آدرسش ُ در آوردم :) اون زنگی کِ 10 دقیقه شُد ، گفتیم خندیـدیـم . گفتی پول دارم اما خرجِ ساختمون بالاست ، نمیتونم ، گفتم بیای دیگه نمیذارم بری  - خَندیـدی همونجا بآیـد تو رو عقـدت کُنم ! بهم گفتی گُلابی و هِی به هَم اسمِ میوه پرونـدیـم و خندیـدیـم .  آخرش کِ هِی صدات زدم گفتم هیچی و خندیدیم . گفتی کرم داری به خدا :) پرسیدی چرا سرِکار نمیری و گفتم به خاطرِ تو :) میخواستم اول تو بیای و میگفتی بروو سرِکار :) اونجا کِ گفتی خوش خنده ای .. گفتی تو اینقدر خوش اخلاق و خوبی چرا اینقدر بداخلاقی ؟ بازم گفتم واسه تـو :)

دوباره رسیدیم به خونه اول ، کِ گفت باید هماهنگ کنم بیام .. گفتم 2 هفته دیگه ماه رمضونـِه اما فآیده ای نداشت حرف ـَم :) گفتی میخوایـم با بچه هآ یِ بیزینس راه بندازیـم . من با ناراحتی گفتم چرا نیومَدی و با ناراحتی خدافظی کردم . بعدش دوباره زنگ زدی گفتی : خوبی ؟ با اون لحن .. از دستِ من ناراحت نشیآ خُلِ .. این فقط یکم منُ تسکین داد .. بحثمون شُد . گفتم دوستیمون ُ خراب کردی . بعدش کِ زنگ زدم گفت فکر کردم دیگه یادِ مآ نمیکنی :)

بعد از اون اِس دادم تو باعث شُدی بدتر شم . زنگ زدیم حرفـ زدیم ، بالاخره به بحث کشونـدمِت ، گفتم دعوا نداریم ، گفتی تو بهترین دوستمی همیشِه هَم گفتم .. میگفت به خدا هر بار کار پیش می اومَد ، یکی باید جام وایمیستآد ، نایستآد .. مشکل پیش می اومَد وگرنه مرض کِ ندارم . ماشین کِ هست ... .. واسه گوشی گفت پول اوکی بشه تو این کاسبی میخرَم ، تا اوایل خُرداد :) گفتم مَن میخوام مشکلو حل کنیم . کِ دوستیمون خراب نشِه . گفتی مشکل چیه ؟ اومدن و گوشی ؟  گوشی حلِ .. اومدن هَم میام قول میدم ، اماا کی اصلا معلوم نیس .. گفتی دیگه بحث ـِشو پیش نکش کِ دوستیمون خراب میشهـ .. بغض داشتم .. 8 ماه گذشته بود :)

پنج شنبه یِ گذشته رفتیم تفریـح ..

تفریحِ خوبی بود . شآید چون کَم بودیم ، خودمونی .. تاب بازی ، آب ، عکس ، توت ، جوجه هآم .. من حَتی تو تفریح هَم به یادت بودم ، اِس دادم .

تو دیگه اون ذوق و شوقِ دوستی و آشنایی رو نداری ، دیگه مثِ سابق نیستی . هرچی میگم الکی میگی منم همینطور ، بغل الکی :) یا بی حوصله ای ، شوخی هایی میکنی کِ ناراحت میشم :) اما قبلن نَ . ازم تعریف میکردی . این روزا اعتماد به نفسمُ پایین میاری :) دیگه دلتنگ نمیشی ، صدام مُهم نیس ، تا 1 روز هیچی نمیگم میگی سرت خلوت میشه یادِ ما میکنی . زنگ نمیزنی ، اِس ها همش مَن شروع میکنم .. تا حرف میزنم میگی غُر :) و مَن هر روز روحم بیشتر میمیرهـ ، سلول هآم از غصه میمیرن .. تو خیابون هَمه رو ، تو تجسم میکنم !! رویا میسازم هنوز ، با آهنگ هام ، با خیابون ها ، مزدا3 هآ ، تو نمیدونی .. مَن تمام pm هآیِ قبل ُ .. تمام voice هآت ُ .. تمام Call ها رو .. حتی با لحن ِ بیان ـِت .. از حفظم .. :)

دیشب شده بود 6 تآ اِس از مَن . هیچی جواب از تو . حالا شب هیچی ، صُبح چرا هیچی نگفتی .. انصاف نیس کِ مَن حتی به ت.خمت هَم نیستم :) زنگ زدم ، دوستام گفتن بزن ، حالت خوب بود ، فکر کردم طوریت شُده :)

+

دو تا از جوجه ها موندن ، نارنجی هآ ، بزرگ شُدن ، بال در آوردن ، میپرن ، شیطون شُدن ، کارتن بزرگتر گذاشتیم . هندونه و توت ِ شیرین میخورن .

دیگه با شماهایی کِ اینجا فالو کردم کاری ندارم . خوش باشین . حتی زَحمت ندادین تبریک تولد بگید .

گوشیم آپدیت کردم اندروید 7 ، emui 5 . باحال شُده ، تغییـر به موقعی بود ..

نت شبانه ندارم ، خیلی رو مُخِ . فیلم دلم میخواد ، باید حدود 1 ماه صبر کنم سرویس تموم بشه :)

دوستم عکس گذاشته رفتن گردش ، حتی یِ تعارفـ به من نزدن کِ میای ؟ :) دلم خیلی گرفتـ . از تنهایی هآم .. به تو اِس دادم ، تو هَم یکی در میون جواب دادی و دیدم خدا منو اضافی خلق کرده :)

  • Setare

دیروز 11 اردیبهشت ، روز تولدَم بود . مثِ همیشه . به جز دنیآیِ مجازی هیچ خبری نبود . فقط عصر رفتیـم کیک خریـدیم و خوردیـم . خیلی هَم خوشمزه نبـود . گردو وسطش به نظر مونده می اومَد .. اینستآ خیلی ـآ تبریک گفتـن اما یِ سریا پارسال تبریک گفتن اما امسال فقط لایک کردن :) شآید دیگه براشون مُهم نبـودم :) اما" ح " همون کِ به خاطرِ من گواهی نامه گرفته بود قدیمآآ .. واتس آپ تبریک گفت . یادش بود !!

صُبح روز تولـدم اینطور گذشت کِ ، چند روزی هس با یِ پسر آشنآ شُدم کِ تویِ مجتمع جوراب فروشی دارن و شعبه هَم دارن . صُبح رو رفتـم اونجآ ، یِ جورایی خیلی معطل شُدم . رفتـم تو بالاخره .حرفآیِ معمولی ، کِ گفتم تولُدمِـه .. یِ جوراب بهم داد :)) صورتی ، عروسکی ، خوشگلِ :| گفتم مگه روزِ مَرده :)) خلاصِه کِ من تو راه همش میخندیـدم عینِ خل و چل هآ .. اولین کادو تولد زندگیم جوراب بود :) اما خُب زیاد کادو حساب نمیشه ، شانسی بوده یِ جورایی ..

اون مریض بود . میگفت بدنش چرک کرده حالش خیلی بده . روز تولُدم حالشُ پرسیدم جواب نداد . تمامِ طولِ روز منتظرِ اسِ تبریک اون بودم فقط . 100 تا تبریک هَم می اومَد من منتظرِ اون بودم :) شب گفت خواب بودم بازم میخوام بخواب ـَم . گفتم میدونم مریضی اما مَن همش منتظر بـودم . تعجب کرده بود انگار . فکر کرده بود 12 ـُم تولُـدمه ، بمیرم عزیـزم و ببخشـید و جُبران میکنم ، قسم خوردی و منم گفتم اشکال نداره ..

یِ نگآه به شمع .. #تـو .. فوووت :)

اِمروز کِ زنگ زدم ، یِ جوری سَلام کردی ، جوری گفتی تـولُـدت مُبآرک .. جوری گفتی چطـوری عَزیـزم .. کِ قَنـد تو دلم آب شُد :) بعد کِ گفتی ناراحتی از دستم ؟ و توضیـح میدادی کِ فکر کردم 12 ـُمِه و تو اون حال ِ بدم یادم بود تولـدت و گفتم 12 ـُم زنگ میزنم بهش . پرسیـدی کادو چی گرفتی ؟ منم گفتم هیچی .. گفتی هیچی ؟ پول چی ؟ مگه میشه ؟ وواا ، چرآ ؟ :) و من فکر کردم چقدر تنهام پَس .. حتی پدر و مآدرم زنگ هَم نزدن . گفتی فدا سـرت ، خودمون کیک میگیـریـم جشـن میگیـریم . در موردِ جوجه ها گفتـم .. فوتـبآل ، آخرش باز گفتی دارم آماده میشم بیآم شیـراز . هوا رو پرسیـدی و گفتی پس زودتـر بایـد بیآم و مکالمـِه تموم شُد . میدونی چقدر هِی صدایِ ضبط شُده ات رو گوش میـدم ؟

یعنی واقعا میای ؟ وقتی جدی بهش فکر میکنم ، یادم میآد کم رو هستم واقعا .. دوباره میرم تو یِ سری رویاهآ .. :)

  داشتـم مینوشتم یهو قلب ـَم درد گرفت ، سوزن سوزن ..

  امشب رئـال بازی حساس داره با اتلتیکو ، چمپیونـز لیگ ..

  • Setare

این روزهآ ، هرجا رو نگاه میکنی سرسبـزِ . تویِ بلـوارها پُر از گُل ، هوا یکم گرم شُده اما خوبـه به نظرم ، تنها بدیش اینه کِ پایه یِ گردش نداشته باشی . دلم میخواست یِ صُبح برم چمـران . اما تنهایی لـذتِ خاصی نداره :)

پدر و مادرم هنوز قهر هستـن . چهارشنبه کِ میرفتیـم خونه ، صُبـح بود ، گفتم جوجه رنگی میخوام دیگه حتمآ، 5 تا خریدیـم ، 3 تا مَن ، 2 تا خواهر زاده ، کِ البته مَن راضی نبودم واسه اون بگیریـم ، حسِ #حسآدت :)

اولیـن کسی بهش خبر دادم تو بودی :) قبلِ این ماجرا هَم گفته بودم واسَم بخر . گفتی زود میمیـرن اعصاب ـَم خورد میشه ، اینقدر حساسی یعنی ؟ :) یکی از صورتی هآ کِ کسل بود و غذا نمیخورد زودی مُـرد .. بهت کِ گفتم گفتی ای بابا این خبرارو به مَن نَـده جون ( اسمم ) ناراحت میشم :)  بهشون میرسیـدَم ، از رو انگشتم غذا میخوردَن ، با خودم آوردمشون تو کآرتـن ، اِمروز صُبح کِ رفتم بیـرون ، برگشتم دیدم سبـزِ هَم مُرده ، خیلی شیطون و شکمو بود ؛ بهش میگفتم شیطونِ مَن :) الان 3 تآشون مونـدن ..

به خاطـرت زیاد گریه کردم . مثِ همیشه فراز و نشیب :) اون روز کِ گفتم باشه تو هَم محل نـذار . بداخلاق بهم جواب دادی . گفتی گیـر دادی به ما . گفتم واسم مُهمی . گفتی دیـالوگ فیلمِ هنـدی ، گفتی حوصلـ ه داریـآآ .. گفتم بـای . شبش خودم پیآم دادم باز ، گفتم عصبـانی بودم بـای دادم sry. -  - میدونـم خُلی دیگه <3  گفتم ولی انقدر بداخلاق بهم ج نده باشه ؟ ناراحت میشم خُب . - باشه عزیـزم و ..

در موردِ گوشی گفتـم .. گفت همه پولامـو ریختـم تو شکمِ این ساختمـون کِ میسازیـم . گفتی احتمالا این ماه میآم .. شنبه کِ زنگ زدم 8 min حرفـ زدیـم .. در موردِ گوشیش کِ خُل شُده :) کِ گفت تو خُلِ منی .. حالِ جوجه ها رو پرسیـد . ماکارونی نـدی ، از دست پختِ خودتـم نده ، در موردِ ناهار ، خنده هآش  اونجا کِ گفتم با بابام راحت نیستم ، گفتی با مَن راحتی ؟ گفتم آره . اینکه هی نمیشنیدم :)) میگفتی باس ببرم گوشاتُ صاف کاری :)) اینکه گفتی گواهی نامه داری ؟ برات ماشین بخرم :| گواهی نامه بگیـر ، خودم بـرات میخرم :| 1 ماه دیگه پولدار میشم . گفت شآید ماشینمُ هم بفروشم . گفتم نَ با همون مزدا باید بیایی :)  - برو مراقبِ زیبایی هآت باش عزیـزم   - تیکه مینـداری :|  - دیوونه شدی ـآ :)  بحثِ شماره شُد . اینکه اون شماره ـشُ داده دختـر .. گفتم اِ ؟؟؟  خنده هاش گفت آخه مَن وقـتِ دختـربـازی داره خُله ؟ من وقـت ندارم اِس هایِ تـورو جواب بدم .  ادامو در آورد .. دهن کجی .. گفت خل و چل :) گفت این ماه میام حتما ، کادو تولدت هَم خریـدم ، کادو تولـدت هَم از سوئـد اومده . گفتم کیک هَم میخوام ، گفت اونجا میخریم . گفت میریم بیـرون جشن میگیـرم دیگهـ .. گفتم جشنِ دو نفری .. ؟ گفت میریم پآسارگاد جشن میگیریم .  گفتم من نمیآم . دوره تنها برو اونجا رو .. گفت بی مرام باید یکی دیگه رو پیدا کنم .. - اِ ؟!!! حالا یِ بار یِ جایـی رو تنها میخوای بری ـآ .. - خنـده هآش گفتم دلم برات تنگ شُده بود . - منم همینطور ، قربونـت .. گفت مراقب باش   - تو هم همینطـور :)

و من باز حالـم بهتـر شُد :)

امروز کِ گفت مریض شُده سینه ـَش چرک کرده و این صحبت ها . زنگ زدم یکم حرفــ زدیم . اومدم بگم تو حال هستم ، گفتم حالـو ، اولش نفهمید :)) با لهجه شیـرازی گفتم :)) یِ خنده ای کرد :)) ♥ گفتم یکی از جوجه ها مُرد . لَحنش عوض شُد گفت بابا میگم به مَن نگو این چیزارو .. عجب خنگیه ـآ . به مَن نگو دیگه .. ( نمیدونـم چرا حساس ِ ) یهو گفت کار دارم ، رفـت ، گفت زنگ میزنـم . یکم بعد 4 ثانیه زنگ خورد قطع کرد ، من زنگ زدم ، گفت اشتباهی زده بوده :) منم بهم برخورد ، صِدام عـوض شُد ، بهش گفتم . گفت شوخی میکنم . میدونی کِ مَن همیشه تو فکرِ تو ـَم . خُدافظی کردیـم :)

اون روز کِ باهام بَد حرف زدی و گفتم از چی ناراحتی سرِ من خالی میکنی و شب اِس عُذرخواهی دادی ، خیلی خوب بود . کِ گفتی باهات بد حرف زدم منو ببخش دوستِ خوبم . کِ گفتی خودمم خیلی ناراحـت شُدم از خودم ، تو بهـترین دوستمی :) ایـن اِس ـِت واسَم ارزش داشت :)

وقتی اون دخترِ کِ همُ تگ کرده بودیـن زیر ِ عکس هآ ، نه توی فالووینگته و نه فالوور ..  و نتیجه گرفتـم بلاک ـِت کرده :) حسِ خوبی بود :) این روزهآ همچنان روالِ قبل ادامه داره و من منتظرم این ماه بیای دیگه تا بعد بتونم برم دنبالِ کار .

فردا 11 اردیبهشت ، روزی ِ کِ هیچوقت دوستش نداشتم ، روز تولدمِـه .. شآید کیک بخریـم ، هَمیـن . دلم میخواسـت روزِ تولـدم می اومَدی . یا حداقل آنلایـن میشُدی به خاطرِ مَـن .. کاش میشـُد ..

یِ دوست پیدا کردم ، تویِ مجتمع ستـاره ، گفت بیا ، اما سَختمِه ، دوست دارم برم ..

   مدیر شبکه جِم رو هَم تـِرور کردن با 27 شلیک گلوله !

  • Setare

خیلی وقت بود ننوشتـه بودم مگه نَ ؟ از اوایلِ عیـد . حسش نمی اومـَد ..هر بار میخواستـم بنویسم عصبی میشُدم ، یا خواب ـَم میومَد ، یا خسته بودم ، یِ بلاگفآ دارم . اونجا بودم اغلـب .شاید چون اینجا به تـخـم هیشکی نبـودم یا نظرات چرت میدیـدم اغلب .

خیلی اتفاقا افتـاد ، خیلی گریه هآ شُد ، خیلی حرفا زده شُد . یه روز هَم حالـم بَد شُد ، سِرُم زدم .. اینُ " کلیک " خریـدَم :) این روزهآ فقط میدونـم دیگه دلَم شآد نیست . هیچ شآدی رو حس نمیکنم . شآدی ای تداوم داشته باشه . وگرنه چیزایِ کوچیک پیش میـاد گاهی اما به چشم نمیآد .

شیـراز ، میـری بیـرون بویِ بهار نارنـج میآد، میخوابی بو بهـار نآرنـچ میآد ، کلا بویِ بهآر نآرنـج میآد . روزا بی حوصله ـَم و شبآ خسته . این خستگی نمیدونم از کجآ میآد . گاهی میرم قدم میزنـم . دیـروز بود ؟ رفته بودم سینمآ ، تنهآیی . خوب بد جلـف . خنده دار بود ، خوب بود ، توصیـه میشه . یه روزم رفتم ارم ، شلوغ بود ، خوب بود  ..کلی عکس دارم واسه گذاشتن :)

 

پدر و مادرم قَهر کردن . بابا سَری زد بهمـون، برامـون خوراکی آورد و میگفـت تو فکرم گاهی بیام 1 هفتـه ، 10 روز بمونـم و مَن از این حرفش آتیش گرفتـم . استرس ؛ حالت هآیِ عصبی :) مخصوصـا اونجایی کِ گفت بآهآت بیآم بریـم قدم بزنیـم .. واقعا چطور فکر کردی مَن علاقه دارم بـا تو قدم بزنم ؟ :) #تنفـر 

ناراحتیِ شدیدِ من اونجایی شروع شد و دلم میخواست سرمُ بکوبم تو دیوار تا خون بپاشه ، کِ من درگیرِ اومـدنِ " ه " بودَم . حالا بایـد همش دعا میکردم کِ تداخل پیدا نکنِه ، بدبختی هایِ جَـدید ... :) بعدش کِ زنگ زدم بهت .. گفتم زیآد خوب نیستم و مُشکلات خانوادگی .. گفتم جریان رو . گفتی بابات باشه میذاره .. گفتم نمیذاره .. همینجا گریم گرفت :) هِی گفتی گریه نکُن .. قـول بده ، گریه نداریم ، گریه کُنی قطع میکنم. - باشه  - داری گریه میکنی ؟  - نَ باشه :) گفتی موقعی کِ بابا رفت میآم . هر موقع رفـت بگو میام . قول میـدم . پروژه نمیگیرم تآ بیام شیـراز ، کِ هر موقع شُد بیام :) شکلات هآ رو میآرم برات . هِی میگفتی گریه نکن اینبار جدی :) گفتم گوشی چرا نمیخری ؟ گفتی خواستم سورپـرایـزت کُنم . موقع خدافظی گفتم قول دادیآ، گفتی قول و جونمُ قسم خوردی :)

اولش کِ گفتم مشکلاتِ خانوادگی و گفتی همِه دارن . گفتم تـو هَم داری ؟ گفتی آره بابا . مگِه من چی ـَم از زیرِ عـلَـف اومدم بالا ؟ گفتم نمیدونـم ( سوتی :| ) گفتی : نمیدونـی ؟؟ بی تربیـت ، تو یِ شیـرازیِ بی اَدبی و هِی اینو گوش میدم یا یادم میاد خنـدم میگیره :))

این مُدت خیلی فـراز و نشیب داشتیـم . یه مدت کلن ریخته بودم به هَم و هیچی نمینوشتـم هیـچ جآ :) فکر کردم دیگه درست نمیشه این رابطه . یا اون شبی کِ گفتی - من دیگه رفتم این گوشیَم فردا خاموش میشه بای من خیلی ترسیده بودم . وقتی تمامِ راهِ ارتباطت یه سیم کارت باشه ! اما به خیر گذشت ! روز مَرد و بهت تبریک گفتم و خوشحال شدی گفتی : مِرسی عشقم قربونِ معرفتـت .. یه روزایی خیلی خوب بودیـم و یه روزایی نه زیآد . ولی میدونی ؟ اون روزایی کِ تلگرام بودی خیلی بهتر بودی باهام :) سعی میکردیم همُ ناراحت نکنیم ../ گفتی تآ تولـدت شآید نیام اما برج ِ 2 حتما میـام :) بیشتر من زنگ میزنم بهش و بعضی وقت ها مکالمه هایِ خوبی داریـم ، خنده هاش ♥

اون شب کِ گفتی اگه مَن می اومَدم خواستگاریت چی جواب میدادی .. و من تعجب کرده بودَم .. گفتم اگه بَد قولی ـآت رو خوب کُنی تو دوران نآمزدی تصمیـم میگیرم :)) ، جدی شده بودی و گفتی - سوالـم جدی بود مَسخره بآزی در نیآر البتـه .. به فلان دلیـل نمیتونی زنِ مَن بشی :) و تو اس هآمون هِی میگی فردا کِ زنم شُدی، یآ آینده کِ زنَم شُدی :) یا اینکه میگی زن ، مَن میگم مَرد :)  

یِ شب خیلی عجیـب شُده بودی :) جدی جدی حرفتُ زدی . اشتباه از من بود کِ باز اِس دادم خوابیدی ؟ البته اول دوستیمون هَم اینجوری بودی . اما دیگه حرفشُ نمیزدی . فکر کردم چون واسم احترام قائلی چیزی نمیگی . همینطورم بود . اعتمآدم خدشه دار شُد . #تجآوز ! چی بود گفتی اصَن :| اون شب خیلی ذهنم درگیـر شُد و یه سری ترس اومده بود سراغم . میترسیدم بگی در این صورت میام شیـراز ، یا بگی همینه کِ هس :) بشی نامرد ، بشی ل.شی .. گفتی م.شروب خوردم چرت و پرت میگم . مـن گذاشتم به حسابِ اینکـه تو حالِ خودت نبودی :) گفتی 1 چنـد وقت فاصله بگیـریم بهتـره . مَن بی قراری میکردم واسه اینکه پیامی زنگی بزنی . بعد حدود 2 روز زنگت ُ دیدم و کلی ذوق کردم :) تو اِس گفتی دلم تنگ شُده بود .. :)

بعضی اوقات کِ میگی بای و کاری با هَم نداریم خیلی مزخرف ِ و کاش میدونستی :) حتی شوخیش :)

امروزم حرف زدیـم ، خوب بود ، یکم خندیدیـم . آخرش کِ گفتم شما کِ وضعتون خوبه و گفتی آره وضعمون خوب بود گوشی میخریدیـم و من کلی ذهنم درگیـر شد .. کِ اصلا پس چه طوری میخوای بیای شیـراز و هتلِ خوب و بنزیـن و .. . و این جوابی کِ دادی به مزدا 3 و یه سری حرفات نمیخونـه . خیلی فکرا کردم . هَم به نفعِ تـو و هَم ضررِ تـو :) هَم منفی و هَم مثبـت . آخر مغزم گفت : لابـد الان دستش خالیـه دیگه و ترکیـد :|

امروز جشنِ قهرمانـیِ پرسپولیسِ . بهم گفت دارم میرم استآدیوم ، راست یا دروغش نمیدونم :) دیشب رئال 4-2 بایـرن رو تو وقتِ اضافه بُرد و صعود کرد . در حالی کِ هِی چشام بسته میشُد :|

تنهآ آرزویِ این روزهآم اومدنِ تـوءِ ، بدونِ تداخل ، بدونِ اتفاق خاصی .. :) تا نیای حتی دنبالِ کار نمیرم بگردم ، چون میخواستم با خیـالِ راحت بگردیـم شهر ُ با وجودِ کمی بدبینی !  :)

  • Setare

سال نـو ـِتون مُبارک . بالاخره سال زوج شُد ، 1396 ! سالِ خروس . پنج شنبه آخ سال بعد از مدت ها و سال ها رفتم قبرستون باهاشون ، قبرِ پسر عمو ، مامان بزرگ رو دیدم ، یکم یاد گرفتم . دوستِ دورانِ مدرسم رو دیدم ، با یِ نگاه منو شناخت ، احوالپرسی کردیم ، گفت نی نی دارم ، باردار بود ، به مامانش میگفت ما کلی دوست بودیمآ ، اینقدر ذوق کردم کِ یادم رفت شماره ای چیزی بگیرم ازش :) هوا ابریِ اینجا ، سال تحویل هَم ابری بود ، بارونِ خوبی هَم زد . چند روز قبلِ سال تحویل اومدیـم خونه ، 3 ستاره نگاه میکردم اغلب اما خواب ـَم میگرفت . تخم مُرغ رنگ کردم ، هفت سین چیدم . 3 ستاره میدیدیم ، سال تحویل شُد ، بابام 50 عیدی داد . رفتیم خونه مامان بزرگ کِ دیگه مامان بزرگ نداشت :) بابا میگفت دایی اولش گریه ـش گرفت . یِ شب هَم رفتیم خونه خاله ، یِ شب هم پسر عمو بابا ( دیشب ) . در کل 120 ت عیدی گیرَم اومَد .

پیشِ خانواده زندگی خیلی سخته ، بابایی کِ عصبی میشه ، بابایی کِ داد میزنه ، مامانی کِ فلان . اینکه اجازه ندارم برم بیرون ، اینکه نمیتونم به اون زنگ بزنم . اینکه بابام نظم دوست داره ، اینکه چرت و پرت زیاد میگه ، اینکه عصبی میشم و خودخوری میکنم و آخر سکته میزنم :)

3 روزی هست . پام درد گرفته . ساقِ پام ، پشتِ پام ، دیشب با وجود اینکه روغن زیتون زدم ، نصفه شب بیدار شُدم ، یه ذره راه رفتم از درد ، ماسآژ دادم تا بالاخره خوابیدم ، اما مسکن نخوردم :| اصلا نمیدونم از کجا اومده این درد ..

اینجا با بدبختی زنگ میزدم بهش ، میرفتم دمِ wc حیاط ، بار اول رفتم تو wc :)) میگفت تو حمومی صدا میپیچه ؟ :)) 2-3 بار دیگه اینجوری زنگ زدم بهش و اصلن لذت نداشت اما چاره ای نبود . اِس میدادیم . میگفت من همیشه کنارتم و هیچوقت تنهات نمیذارم :) یِ جایی کِ بهش گفتم دوسِت دارم :) یِ شب اذیتم کرد طوری کِ هنگ بودم . قبلِ 96 بود فکر کنم. زنگ زده بود یا miss . نمیشُد جواب بدم ، اِس دادم . میگفت هیچی دیگه بیخیال کاری باهات ندارم به کارت برس ، هِی اس دادم میگفت بی خیال دیگه دوستیمون تموم شُده با این کارات بای ،  من هنگ کردم ، شوخی میکنه ! گفت عصبی ـَم الان فعلن ، رفتم حیاط دمِ wc . مجبوری . بعدِ کلی زنگ ج داده . هِی میگم سلام میگه بله . میگم چی شُده ؟ هیچی .. ترسیدیآآآ من :| خیلی بدی :| گفت برو برو فلان :)) گفتم بیشعور کلی خندید قطع کرد :| یعنیآ دیوووث به معنایِ واقعی :|  / اون شب ، اون اِس ها . کِ میگفت امشب برو رو مبل بخواب :)) همش میگفت چشم اما هیچ کاری نمیکرد ، قرار بود سرِ سال گوشی بگیره اما کو ؟ گفت عید میگیرم ؟ اما کو ؟ و من مدام بغض میکردم و نمیتونستم دعوا راه بندازم :) وقتی گفت سالِ جدید باید خوب باشی ، پوستت رو میکنم ، اما نمیدونه نصفِ حالم تقصیرِ اونه :) گفتم عیدی خودتُ میخوام ، گفت نمیگم کی میام کِ بدقول نشم ، یهو زنگ میزنم میگم تو راهم :)

- هنوز نظرت راجع بهم هموناست ؟

- آره هَموناست تو بهتریـن و مهربون تریـن دوستی هستی کِ تو این چند وقت داشتم و با معرفت ترین . فقط یکم خُلی کِ اونم دوس دارم :)

یِ بار پایِ سفره بودم زنگ زد ، خداروشکر بابا نفهمید . بعدش ک زنگ زدم تیکه می انداخت کِ جواب نمیدی ، خوش میگذرونی حوصله ـَت سر میره میای سمتِ ما ، آخرش گفت بی معرفت . بعد : شوخی میکنم عزیزم . / یِ شب زنگ زد باز نتونستم ج بدم . اِس هامو جواب نداد تا صُبح . بعدش گفت من دیگه زنگ نمیزنم ، اخلاقم اینجوره ، گقتم عمدی نیست ناراحت نشو :) / اینا یعنی تو هَم حساسی ؟ برخلاف اینکه میگی گرگ ، تو هَم وابسته ای یکم ؟ تو حست چیِه به من ؟

- روحی منظورمه ، عصبیم .  - من بیام تلگرام اوکی میشی ؟  - اوهوم  - قول میدی ؟  - اوهوم . / و من خیلی حس ها بهم دست داد . شاید تصمیم گرفته بیآد .. حس هایِ منفی هم داشتم ، کِ نکنه نت هست پیشِ من نیست ، بهش گفتم یعنی واسه غُر زدن هایِ من رفتی ؟ جوابش منفی بود .

مدام به این فکر میکنم کِ دلِ کیو شکوندم کِ چند ساله تقاص پس میدم ، هرکی هستی کاش میبخشیدی منو :( 

کاش امسال همه چیز خوب بشه ، کآش گوشی بگیره ، کاش بیاد شیراز ، کاش بعدش یِ شغلِ خوب پیدا کنم. کاش همه چیز عوض میشُد . کاش دلم شآد میشُد ، کاش بابام میمُرد ، یا نمیدونم هرچیزی کِ دست از سرم برداره .

   کلاه قرمزی جدید نداشت . ایران ، قطر رو بُرد.

   حالم زیاد خوب نیست ..

   شماها چطوری با خانوادتون زندگی میکنید ؟ تازه دوستشون هَم دارید ؟!!

  • Setare