:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

چهارشنبه سوریِ . و مَن مثِ تمام چهارشنبه سوری هایِ عمرم تو خونه گذشت . کاش صدایِ موزیکآتون نمی اومَد . کاش صِدای خَنده و جیغتون نمی اومَد .. شاید یکی اجازه نداشته باشه ، شآید یکی تنها باشهـ .. شآید یکی غصه ـَش بگیره ، بغض کنِه :) اِمروز خیلی دِپ و ناراحت بودم . گرسنم نمیشُد ، میل نداشتم . صُبح چند ساعت فقط موندم تو تخت .. ظهر هَم هیچی ، نشستم فیلمِ لانتوری نگاه کردم . اِی بد نبود . آدم یکم ترسیده میشهـ کِ نکنه گیرِ همچین آدمایی بیفته :) کلن دو سه بار امروز گریه کردم . مدام با خودم فکر میکردم ، حرف میزدم ، مغزم ، قلب ـَم ، احساسَم آروم نمیگرفت .. کلی فکر بود ، میگفتم تو کِ اینقدر خوبی ، خوبیم با هَم ، پس چرا اینجوری شُد . میگفتم یعنی همَش دروغ بود ؟ یِ دروغِه قشنگ ؟ نَ شآید هَم دروغ نبود ، شآید واقعن گیر کرده ، امآ انگار نمیشه ، تو زندگیـم هِی نمیشه ، فکر کردم 4 - 5 روز تو زندگیـم از ته دل میخندم و خوشحال میشم ، اما نشُد . اینکه هِی نمیشه منو میسوزونهـ .. ! به این فکر میکردم کِ امیدوارم دلخوشی هآت از بین برن تآ بفهمی .. با خودم میگفتم یِ گوشی خریدن چیه مگه ؟ بعضی وقتآ میگم دعوا راه بندازم اما میدونم تحملِ نبودنشُ ندارم .. هیچ کاری ازم بر نمیآد .. تمامِ ذکر و فکرم شُده طُ .. دوستام دیگه عاجز شُدن .. بعضی وقت ها با خودم میگم نمیآد .. اینم مثِ بقیه بود .. طاقتشُ ندارم . اگه اینبار نشُد دیگه دلم نمیخواد زنده باشم .. نَ کِ بگم شکستِ عشقی خوردم برم بمیرم ، نَ ! . اصلِ قضیه اینه کِ از باختـن ؛ از بد شانس بودن خسته شُدم .. امروز نَ زنگ زدم نَ اِس دادم ، اونم هیچی نگفتهـ ..

سرِ اون قضیه کِ بحثمون شُد ، مجبور بودم خودم پیام بدم بگم فلانی قهری ؟ کِ گفت نَ رفتم به جهنم خودت گفتی یادت رفته ؟ منم گفتم عصبانی بودم و میگفت مشکلی نداریم با هَم اما بی حوصلم / اون جریان تموم شُد . بهش گفتم از خدامه بیای اما دیگه میذارم پایِ خودت ! میگفت شآید عید هَم برم سرِکار مگر مرخصی بگیرم . فهمیدم کِ با این اوضاع خبری از اومدن نیست . طبقِ معمول مَن زنگ میزدم . من شروع کننده اِس بودم . اون روز کِ زنگ زدم بهش و گوله نمک شُده بود :)) صداشُ رسمی و مرتب کرده بود . گفت الو . شما با فلانی تماس گرفته ایـد لطفا بعد از شنیدن صدایِ بوق پیغام خود را بگذارید ، بیـب ، خندیدیم .. :)) میگفت شیکمو . در مورد فوتبال حرف زدیم .. چهارشنبه سوری کِ گفتم بلا ملا سرمون میآد و خندید :) بحثِ مردِ زندگی و کار :) اینکه باز الکی گفت سر سالِ گوشی میخرم :) گفتم میخوام عکس و موزیک بفرستم میبینم نیستی عصبی میشم ! :) اینک باز گفت فلان موقع شآید یِ سر بیام اونورا !! :|

آخرش کِ مهربون شُدی و خیلی دوس داشتم میدونستی ؟ کِ گفتی تو تنها دوستِ مَنی :) کِ گفتی برو قربونت برم ، مُراقب باش خو ؟ کِ گفتی اینقدم هله هوله نخور مریض میشی .. اما نمیدونی چند بار این تیکه رو گوش دادم . نمیدونی :) وقتی حالت خوبه رو منم تاثیر میذاره ، دوست داشتنی هَم میشی ، میدونستی ؟ :)

دلم میخواست بهش بگم کاش یِ دوستی مثِ تو شیراز داشتم ، کاش تو شیـراز بودی ، بگم از زندگی تو رویا خَستِه شُدم ، میگفتی امید داشته باش الان به چی امید داشته باشم ؟ بگم هیچوقت شانس ندارم . اما فقط گفتم " هیچی " ..

حال و هوایِ عید . نیست انگار زیاد .

کپی کردنِ عکس هآ هَم ممنوعِ .. اون روز مانتو خریدیم . از این حوض هآ ، دوتا دَستبند الکی ـآ ، دو تا تخم مرغ اکلیلی . مانتوـمُ زیاد دوس ندارم ، آخه خانومانست ، میپوشم خندم میگیره :| منو چِ به این مانتـوهآ ! چاره ای نبود ، نمیخواستم دستِ خالی برگردم . بعد جالبیش اینه میخوام با آل استار بپوشم . اصنم مهم نیس برام :|

آخر هفته میریم خونهـ ، امیدوارم مهمونی چیزی داشته باشیم اغلن .. کلاه قرمزی هم پخش بشه کِ واقعا نیاز دارم بهش ، عیدی هَم گیرم بیآد . و دعوا هَم نشه :) و کآش تو هَم گوشی میخریدی اغلن . کاش اتفاق هایِ خوب می افتآد . کاش یهو بهم خبر خوب میرسیـد . دلم پوسید :(

  • Setare

هوا داره گرم میشه کم کم ، واقعا چیزی نمونده تا امسال به فاک بپیونده و تموم بشه . داره بهار میرسه و تو هنوز نیومدی ، روز بعد از بحث ، ناهار گرفتم ، نشستم برای بار دوم فروشنده رو دیدم . قبلن سینمآ دیده بودم ، و بعد فکر میکردم کِ ای کاش دلتنگم بشی (: شب زَد به سَرم ، واسش 00:00 فرستادم . بعدش یِ اِس دیگه . میتونست احتمال داشته باشه کِ خواب باشه ، هیچی نگفت ، ترسیده بودم ،  امروز هَم چیزی نگفت . و من مُدام گوشیمو چک میکنم ، مدام چشمم به چراغ notific گوشیمِه کِ شآید پیامی بیاد . میدونم بازم اونی کِ پیام میده منم . خوش به حالِ تو کِ یکی مثِ منُ داری . اما مَن نَ (: بهت حسودیم میشه یکم . ناخن ـامُ چیدم (: لاکِ اون دُختره هیزل زدم ، همون فیلمِ . سَرطانی ِ (:

اِمروز صُبح یکم بیرون ، شیرینی فروشی ، مصرفِ شیرینی ـم زیاد شُده طوری کِ برایِ اولین بار خودم نگران شُدم ! یکی از علائم افسردگی هَم بود اما شآید چون مغزم همش داره فکر میکنه و آروم نمیگیره . خرید ِ عید نکردم هنوز ، شآید شنبه ..

دیشب برنامه 3 ستاره احسان علیخانی خیلی خوب بود ، رامبد ، عادل ! رای دادم عادل با دو تا خطم (:

خیلی خستم این روزا ، فکری ، روحی . دلم خبرایِ خوب میخواد . این اصلن انصاف نبود .. انگار کِ تمامِ کشتی هآم غرق شُده باشن با کلی اجناسِ نایاب مثلن .. واقعن خستم . کاش میشُد مُرد . قلبم میگه پیام بده صداش بزن ، مغزم میگه خفه بابا ، و من میدونم مثِ همیشه کی برنده میشهـ ، پس در واقع هیچ خاصیتی نداره مغز (:

دیشب بازیِ بارسا یکی از جذابترین و قشنگ ترین بوده کِ مَن ندیدم . شانس ..ری (: عادل عالی بوده ، اون تیکه معروف رو دیدم کِ گفت تنم داره میلرزه مگه میشه فوتبال اینقدر قشنگ باشه .. ؟ و .. (: بارسا تونست صعود کنهـ ..

  • Setare

اِمروز خیلی بَد بود ، خیلی .. یه چیزی میگم یه چیزی میخونین (: از همون اول .. سرِ صُبح خواب دیدم آنلایـن شُده ، پایِ لپ تاپ بودم ، واقعی واقعی بود . خودتی واقعَن ؟ باور کرده بودم !! حالم خوب شُده بود . کِ یهو از خواب پریدم . هنوز باورم شُده بود کِ گفتم ولی مَن کِ پایِ لپ تاپ نیستم . کُپ کردم ، گوشی رو برداشتم چک کردم ، اما واقعا همش یِ خواب بود . خیلی ریختـم بهم ، خیلی .. رفتـم بیرون کلی قدم زدم .. آهنگی کِ خیلی دوستش دارم میخونـد ، " کلیک " . تو عالمِ خودم بودم ، بغض ، اشک ، مزدا3 هایی کِ میدیدَم و نمیدونم بگم چِ حسی بهم دست میداد . شآید قیافم دیدنی بوده :) اومدم خونهـ ، چیپس درست کنم نآهار بخورم ، فیلم لالا لنـد رو ببینم ، اون بهم گفته بود ببیـن .. :) از نصف بیشتر دیدم دیگه حوصلَم نشُد .. بدترین قسمتِ امروز بعدش بـود ، اِس میدادیم ، گفتم فلان تاریـخ میای ؟ کِ گفت نَ ، عید میتونم بیام و کلی حساب کتاب داریـم . عصبانی شُدم ، جوش آوردم . یهـو زنگ زدم بهش .. گفتم چرا همش دروغ میگی بهم ، یِ سکوتی کرد .. بعد گفت کار دارم الان فعلن . گفتم به درکـ و قطع کردم .. اِس دادم هیچوقت نمیبخشمت . گفت اُکی دیگه اِس و زنگ نزن جِدی گفتـم بهت . اینُ کِ گفت داغون شُدم ، باورم نمیشُد ، بحث کردیم میگفت بچه ای ، متوجه نیستی ، کارم زیآده هِی گیر میدی و .. الانم خیلی عصبانی ـَم بی خیآل شوو . بهش گفتم هِمه دلخوشیم اومدنش بوده و بهش اعتمآد کردم و اینکه خوردم نکُن اینجـوری . تا 1 ساعـت به شدت میلرزیـدم ، یکی میدید فکر میکرد تشنـج کردم ، رو ویبره بودم ، گوشیـم تکون میخورد تو دستم . سردَم بود ، انگار میخواستم سکته کنَم . حالـم واقعَن بَد بود و ایـن حقَم نبـود .. دوستآ آرومم میکردن ، شآیـد عصبانی بـوده اونجوری گفته . دوستی ـمونُ به این راحتی خراب میکرد ؟ قول داده بود همیشه بمونـه .. میگفتن درست میشه دعواس دیگهـ .. :) حتی اگع اگع عید می اومَد ، هفته اول قطعا نیستم و هفته دومم اصَن معلوم نیس . اصَن هتل گیرت نمیآد کِ . شلوغ هَم هست ، اصَن حال نمیده :( کاش الان کِ رئال داره یادم میکردی ، کاش یهو اِس میدادی اسممُ میگفتی ، منم مثِ احمقآ میگفتم جآن :)

این مدت خوب بودیـم . اِس میزدیم ، زنگ میزدَم ، حرف میزدیم .. اونجا کِ تو فکرش بودم طبقِ معمول ، عکساشو میدیدم یهو بهم زنگ زد . میگفت شیکموو . وقتی گفتم بریم بام قبول کرد ، وقتی بهم میگفت مهربـون .. اونجا کِ تِل حرف میزدیم و  یِ عاقا ازش آدرس میپرسید . میگفت پآساژ ، باید بری تا بالـا . بغل پیراشکی فروشکیـه . آقاءِ میگفت پیراشکی ؟ میگفت د ، ل  یـا رر ؟ این میگفت ررر ، پیـراشکی .. اینقدر خندیدیـم :)) زده بود زیرش باز و بعد گریم گرفته بود . یِ لَحنی داشت ، نمیدونم نگران ، یا شآید متعجب میگفت چی شُده ؟ چرا گریه میکنی ، گفتم ناراحت شُدم ازت .. با تعجب گفت از مَن ؟؟ واا .. واا چیکار کردم مگِه ؟؟ گفتم - هِی میگی میام نمیای .. یِ لحنِ خوبی گرفت گفت میــآم عزیزم میام قول میـدم ، چشم ، هِی گفت گریه نکن . گریه نکن :) شبش کِ گفت بهتری ؟ گریه نکن خیلی ناراحت میشم جدَن و این چیزا . بحث هم داشتیم اما مثِ امروز نبود و خوب تموم میشُد .

یِ شب بهش گفتم دلم واسه صدات تنگ شُده بود :) گفتم کِ صدا و خنده هآشُ دوس دارم و ذوق کرده بود .گفت ولی صدایِ تو خیلی بهتره ، لهجه و صداتُ خیلی میدوستم وقتی میگی تو خوبی خیلی باحاله . روز بعدش هی میگفتیم تو خوبی ؟ و میخندیدیم :) و مَن خوشحال بودم کِ اغلن صدامُ دوس داره و مزیت محسوب میشُد . اون روز زنگ زدم بهش . با داد گفت الو :)) منو میخواست بذاره سرِکار . خیلی جدی میگفت شما ؟ مَن بَرادرشم . من باورم نمیشُد صداش خودش بود فقط یِ ذره دو دل شُده بودم . میگفت گوشیش دستِ منه ، خوبی شما ؟ و قربانِ شما :)) گفت رفته تا جایی برگرده ، گفتم اومَد بهش بگو بهم زنگ بزنهـ .. کِ گفت خودمم بفرماییـن . کلی خندیدیـم :)) گفت تو خلِ خودمی ، خلِ مهربون ، مثِ خرسِ مهربون :) خنده هاش وقتی لحنش عادی میشُد و میگفت مراقب خودت باش عَیزم :) دو شب پیش حالش بَد بود ، مسموم شُده بود و به مَن پیام داده بود حسِ خوبی بود . وقتی گفتم همین کِ باشم خوب میشی و گفت مرسی عزیزم کِ هستی مهربون :) این پیام هایی کِ حسِ خوب میده به آدم ..

حیلی التماس خُدا کردم این چند وقت .. کِ بشه اما بازم نشُد . امیدم کم شُده ، شآید شُد .. :( همه دلخوشیِ مَن اومدنش و بودنش بود ..

+ الان اِس داد کِ قصدم اذیت کردنت نیست و این صحبتا ، اگه فکر میکنی اینطوره بگو حرف نزنم جدی حال و حوصله ندارم و .. ! جواب دادم ، بعدش اِس شب بخیر . - شب بخیر . و دارم فکر میکنم کِ پس اون حرف ُ از عصبانیت زَده بود . وقتی خودش اِس داد یعنی مُهم بوده براش ؟ همین کِ جواب شب بخیر داد ؟

داره بهار میشه و حسش نیس ، حسِ هیچی نیس .

   دلم زود زود تنگ میشهـ ..  / این روزا به جُز اون هیچی تو مغزم نیس . پس موضوع جدید واسه نوشتن هَم نیس ..

   کاش بتونی اغلن 1 روز پیام و زنگ نزنی .. اغلن نشون بده ناراحتی . بذار بهت فکر کنِه ..

  • Setare

صُبح زود بیدار شُدم اما خواب ـَم می اومَد . دلم میخواست برم بیرون اما خیلی سَخت بود :| با خودم کلنجار میرفتم ، میگفت پاشو برو بیرون . بعد میگفتم کجآ ؟ با کی ؟ وِل کن . دوباره میگفت هرجآ ، تنهایی ، از این وضع کِ بهترهـ .. :) بلند شُدم . دیگه زمان پالتـو تمام شُد ، سوییشرت ، کیفِ کولی ، تیپِ یونی ، اینجوری حسِ خوبی دارم .لَش ، رَپ ، بَد ، اسپورت :) یکم گشتـم ، گوشی به دست میخندیدَم .. ماهی هایِ قرمز ، وسایل عیـد ، .. اون پسرهـ . ظهر برگشتـم خونه ، میخواستَم زنگ بزنم بهش .. اون یکی سیم رو گذاشتم ، دیدم اِس اومده تماس ناموفق ! باورم نمیشُد نزدیک هآی 12 بهم زنگ زده بود . ناراحت بودم کِ چرا به خطِ اصلیـم زنگ نزده . زنگ زدم ، اِس دادم جواب نداد .. حدودایِ 4 .. داشتم طبقِ مَعمول بهش فکر میکردم یهویی زنگ زد .. ! اولین بار بود :)

بگه گوشیت چرا خاموش بود . بهت بگه شکمووو ، داد بزنه بگه خُله :)) بگی سابقه نداشته زنگ بزنی . بگه حالا سابقه دارش کردم :)) اون خنده کِ روش حرف زدم و نشنیدم :( بگه مراقبِ خودت باش عَیزم :)

اون روز ، روز مهندس بهش اِس دادم : - روزت مُبارک مهندسَم :* ❤️   - مرسی عشقم قُربونـت برم دُختـر / ذوق کرد ؟ :)

اون روز رفتیم نزدیکایِ ارگ ، از اونور عینک دودی ، از اونور کارت ملی ؛ عکسم افتضاح شُده ، میخوام کارتُ قایمش کُنم :| بستنی پشتِ زندان " کلیک"

در موردِ اینکه یِ کلاسی برم به بابا گفتم ، قرار شُد شآید نقاشی ، ولی احتمالا بابام قیمت هآ رو نمیدونه (: نقاشی آبرنگ دوس دارم . اگه پولش بود عکاسی و نقاشی و موسیقی رو با هَم میرفتم (:

این چند وقت حوصله هیچی ندارم ، هیچی حالمُ خوب نمیکنهـ ، فوتبال ، فیلم ، حتی حوصله موزیک هَم ندارم زیآد ، شب هآ زود میخواب ـَم ، صُبح هآ زورم میآد پاشم ، همش هَم سردمهـ .. بهم گفت فلان روز 80% میام .. گفتم تورو خدا اذیت نکن بیا ، میگفت کاش میذاشتی عید بیام ، اما عید نیستم مَن .

اون روز کِ پیام نداده بودم ، شب پیام میده . سَلام احوالپرسی ، هِی بگه خُله ، بگه نبودی امروز ؟ پیام هایِ خوب .. بعد بگه صِدات ُ دوست دارم ، صِدات قشنگِه ، میدوستم :) حس هایِ موقتِ خوب پیدا کُنی ..

روزایی کِ با گریه میگذرن و سیگار و بی حوصلگی .. میگفت چته ، صدات چرا اینجوریه ؟ چی شُده ؟ و مَن میگفتم هیچی ، آخه مشکلم نبودنِ توءِ چقدر بگم بیا ..

- من هنوز بهترین دوستتَم ؟

- آره عشقَم معلومه مَن دوستی ندارم فقط تویی کِ میتونی تحملَم کُنی بداخلاقَم مَن کلی آخه عزیزم ;)

امشب لامپَم سوخت ، یِ بویی میداد ! همسایه اومد و لامپ تویِ حال رو گذاشتیم تو اتاقَم . / حالم زیاد خوب نیس ، بی حالم و سردمهـ .. رئال بازی داره اما میخوام بخواب ـَم ..

  • Setare

صُبح بآ سَردرد و حس هآیِ بَد بیدار شُدم ، آخه شبش نتونسته بودم بخواب ـَم ،  آخه شبش طاقتم طاق شُده بود . بهش پیام دادم کِ اگه التماس کنم آنلاین میشی ؟ یا بازم بی فایدس ؟ . بی فایده بود ، دستم به هیچی بند نبود ، به هیچ جآ .. گفت گوشی میخرم دیگه و اگه هم بخرم کِ همش نمیتونم بیام و مَن با خودم میگفتم تو بیا اصَن 1 ساعت . کلی عکس مونـده رو دستم کِ بهت نشون بدم . استیکرهآمون .. گفتم حالم بده ، حقم نبود ، گفتم میرم به درک ، میگفـت خستم این حرفا نزن ناراحتم نکن قوی باش به خاطـِر من :) . داشتم گریه میکردم .. اون نمیفهمید حالِ منُ ، گفتم بغل ، گفتم بهش دوسِت دارم ، خوب بخوابی / خوب خوابی . بازم نذاشتم خراب بشهـ .. تمامِ دلخوشی ـم شُده تـو ، تویی کِ داری قلب ـَم هَم میشکنی .. شب بیدار شُدم . مغزم میگفت نکنهـ همش دُروغهـ .. کُلی وول خوردم ، نفهمیدم چه طوری خواب ـَم بُرد .. تمامِ روزهام به اون فکر میکنم و حتی شب ها هَم اینطوری ..

صُبح از خونه زدم بیرون ، کارتم ُ شآرژ کردم . حوصله آهنگ هم نداشتم . دوستم گفته بود صُبح تا شب مجتمع ِ ، رفتم پیشِش .کلی حرفـ زدیم . اون در مورد یارش ، مَن در موردِ اون ، هم درد بودیم یِ جآهایی .. تولد یکی از همکارا بود ، کیک و چایی خوردیم . میگفتن دوستت خیلی تعارفیه ـآ .. ظهر بود رسیدم خونهـ .. غذا نفهمیدم چی خوردم آخه میخواستم زنگ بزنم بهش .. بی حوصله جواب داد . چه خبر ؟ ناهار چی دارین ؟ کی پختهـ ؟ تو چِ خبر ؟ ما هَم هیچی و همین . برو شآرژت تموم میشه مراقب باش خدافس .. . گوشی ـمُ گذاشتم زمین ، زانوهآم ُ بغل کردم .. :) یکم گذشت پیام دادم فکر کنم دیگه مزاحمَم . گفت حوصله ندارم از این حرفآ و کارا بدم میآد پس نگو رو دوستیمون اثر میذاره !  میخواستم بگم لعنتی این کارایِ تو ِ کِ گند زده به دوستیمون ؛ کِ داری منُ خُرد میکنی . یِ گوشی خریدن چیه مگه تو این دنیآ ! .. اما گفتم قبول به خاطر دوستیمـون سُکوت میکنم .. حالم بَد بود .. دلم گیر افتآده بود ..

این روزایِ لعنتیِ لعنتی .. :)  کِی تموم میشَن . کِی میبینم آنلایـن شُدی .. کِی شیـراز میبینمت . کِی همه چیز مثِ قبل میشه :( دلم میخواد همه چیز رو بالا بیارم .. حتی طاقت ندارم بهش پیام ندم ، زنگ نزنم ، کدوم دختری اینطوریهـ آخِ .. کاش این ماه بیای واقعا .. بعضی وقت ها میگم اینقدر صبر میکنم تا بیایی بالاخره اما میبینم راحت نیست ، کاش وقتی میای شیراز باشم فقط . نذار با این حسرت و رویاها به گور برم :)

عصر : مَن - برنامه ـَت چیه عید ؟  - نمیدونَم شاید هَمش خونهـ خواب استراحَت   - فکر کردَم میری پیش مامانِت یا سَفر، هوم ، حوصلَم سَر رفتهـ ..   - پاشو برو بیرون 1چرخی بزن ببین چِ خبرهـ   - بیا با هَم بریم :/ صُبح بیـرون بودم ، رفتم پیشِ دوستم نشستم غیبتـت کردم  - :D :D خوب کاری کردی غیبـت حال میدهـ ، کجا بریـم ؟  - بریـم دوپس دوپس با ذُرت. یا بریم بازار وکیل دَستبنـد بخریم با ذُرت ..  - باشه بریـم بازار وکیل دوس دارم بـرَم  - اومدی بریـم ، اون سرکلیدی یادته توپ فوتبال بود، واسَم پیدا کن :(  - باشه عزیـزم چشم  - مرسی عزیـزم ^_^

کاش آنلاین بودی الان . مثِ همه شب ها چت میکردیم . میخندیدیم ، استیکر میذاشتیم . خرگوشی هآ دوس داشتی تو .. میگفتم بغل ، استیکر میذاشتی ، همون کِ شبیه منم هس .. یآ آرومم میکردی .. یا اموجی همیشگیتُ میذاشتی .. . کاش بـد نشود آخر این قصِه ی بـد ..

این ُ " کلیک " رنگ میکردم ، چشام تار میشُد از اشک . محُمد اصفهانی میخوند کِ میگهـ : ببین غمِ تو رسیده به جانَم ، بگو چِ کنم .. " کلیک "

دیـروز : ذُرت ، دکترش ، آب نبات چوبی ، سوارِ خط ، سوپر مارکت .. مُلاصَدرا  " کلیک "

فردا میریم خونهـ . دو روزی نمیتونم بهش زنگ بزنم ، شآید بهتر باشه اینجوری ، نمیدونم .. خدایا به خودت قسم یِ کاری کُن واسم ، انتظار رو تمومش کن . به چی قسم ـِت بدم ؟ شدم مثِ این پیرزن هآ نَ ؟ آخه دستم به هیچ جآ بند نیس ..

   اون سریال اجتماعی اینستآ ، اون دختره صداش شبیهِ منِ انگار :)

   فردا روز مهندسِ ، روزت مُبارک مهندس ، همش سرت شلوغه و سرِ کارگرا هَم داد میزدی :) یادم باشه بهت تبریک بگم :)

   کاش سَرطان داشتم :) 

  • Setare

این روزها خیلی بَد و سَخت میگذرن ، روزایِ دلتنگی، انتظار، گریه، عصبی، خسته، .. حسِ هیچی رو ندارم ؛ اون روز حتی حسِ غذا خوردن هَم نداشتم و هِی چایی خوردم و هِی چایی خوردم و هِی چایی خوردَم ! هیچی به جُز اون حالمُ خوب نمیکنه و اون اینُ نمیفهمه ! هرچی از دلتنگی بگم ، هر چی ازش بخوام کِ بیآ ، چشمم مدام به پروفایلشه کِ بالاخره بزنه آنلاین ، دوباره همه چی خوب بشه ، از طرفی رابطه ـمون هنوز خوبه و مَن گیج و سَردرگم ،.. تنها چیزی کِ این روزا فهمیدم اینِ کِ دلتنگی آدمُ نابود میکنه .. 

آخر هفته ای کِ بالاخره سیل اومَده بود و مَردم رفته بودن دیدنِ رودخانه خشک کِ دیگه خشک نبود .

تمام فکر و خیالم شُده اون .. همَش زنگ و sms کِ شروع کننده ـَش مَن هستم ! و دلم طاقت نمیاره کِ دو روز هیچی نگَم ! و مُدام میشنونم کِ میگه فردا پس فردا میخرم گوشی .. زده بود به سرم برم به داداشش بگم واسش گوشی بخره اما نمیگفتم . دیالوگ هآمون رو واسه یادگاری مینویسم (:

هوا یکم سَرده اما داره تموم میشه امسال ..

یِ شب خواب دیده بودم آنلاین شُده . تو خواب باورم نمیشُد و میگم خوابَم یا بیدار . کِ یهو بیدار شُدم :) زنگ زده بودم بهش ، صدام ناراحت بود میگفت چی شُده صدات چرا اینجوره و چیزی نگفتم . بهش گفتم و گفت عَخی ؛ میام قول قول .. اما باز هَم الکی بود ، بحثِ اومدنش شُد تاریخ هآ رو قاطی کرده بود باز .. تاریخ ُ عوض کرد . شب بود ، گریه میکردم بهش sms دادم کِ تو اشکمُ در نیار .. بهش گفتم کاش اونقدری کِ تو واسم مُهمی مَن واست مُهم بودم .. گفت : ببین ناراحت میشم تو واسِه مَن مُهم نیستی ؟ من به هیچ کدوم از دوستام sms نمیدم زنگ نمیزنم ولی تو برام فرق داری تو " .. " خُلِ خودمی /   - ناراحت نشو . خُب من دلَم میشکنِه همَش مُنتظر موندَم /  - میدونم عَزیزم چشم بَد قولی کردم جُبران میکنم شب بخیر بخوابم خستم خوب بخوابی !! بازم بی فایده بود .. نمیفهمیدم اون جونم و عشقمش رو قبول کنم یا بدقولی هآشو ... چون گفته بود میآم مجبور بودم تحمل کنم ..

یِ روز دوباره زنگ زدم 5 دقیقه ای شُد از همیشه بیشتر حرف زدیم ؛ منم بیشتر از قبل حرف زدم . حرف هایِ معمولی . کجا بودی و باید اجازه بگیری . از کی ؟ از مَن دیگه ... :) خوابش میومَد . گفتم آب بریزم روت . بدش میآد . میگفت بیچاره میشی . میندازمت تو وان آب ُ روت وا میکنم :) گفتم پاشو گوشیتُ بخر . خندید :) دوباره گفت اونو کِ میخرم فردا پس فردا !! ( حرص میخوردم ) میگفت تنبلیم میشه تا اونجا برم . گفتم فحشت میدمآ .. - اِ اِ   - زهرمار  - اِ اِ ببین دادی کِ ، تهدید میکنی . خندم میگرفت اینجوری میگفت .. اونجا کِ گفت پولدارینآ ، اونجا کِ میگفت واا ، خُل شدیآ ، خُلهـ .. گفت میرم میخرم .. - - نُچ ، باز دُروغ میگهـ   - باز دروغ میگه رو خوب اومَدی ( حِرص خوردَم ) - خیلی بَـدی  - چـرا ؟ - میشینـم گریه میکنمآ .. ( صدام یه جوری شُد :)) )   - نَ دیگه ، نَ میخَرم چشم چشم  ، چشم ..   - نمیذارم بخوابیآ ، ( باخنده )  - ( خندید ) خنده هآش  بُرو ، برو بُرو میخوام بخوابَم ، برووو :))) بَحث کردیم سرِ اومدن . گفت وای جُمعه یِ دوم میام دیگه ، 14 ـُم میام . 

و من باور نمیکردم گوشی بخره و براش مُهم نبود . داشت بهم بی احترامی میشُد ، و این حقَم نبود .. دلم میخواست ارزشم خیلی بیشتر بود . کِ زودتر از اینآ ، این روزا تموم میشُد .. هیچوقت شانس نداشتم و تنها امیدم اینه کِ این ماه واقعا بیاد . اینقدر صبر میکنم تا بیآد . مگه چقدر میتونه نیاد و نباشه ؟ چِ گوشی و چِ شیراز .. اما نابود میشم از این دلتنگی .. آدم اینقدر .. نفهم ؟ دوستی اینقدر یِ طرفه . بازم مرسی کِ باهام موندی ، مرسی کِ خوبی باهام ، واقعا نمیدونم به کدوم طرفِ قضیه نگاه کنم ..

- اون عکسِه یادته ؟ لَبِ ساحل ؟ اسمِت ؟ هَمیشه نگهش دار

- چشم عِشقَم خودتَم هَمیشِه نگه میدارم دوستِ خوبَم" .. " خُلِهـ .

نمیدونم واسه عید مانتویی کِ بخوام گیرم میآد یا نَ . چیزی کِ نَ رو مُد باشه و نَ خیلی سادهـ .. حسِ این هَم نیست . امروز عَصر بیرون بودیم ، ذرت ، آب نبات چوبی ، سوارِ خط ، سوپر مارکت :)

+ کاش دلَم واسِه هیچکس تنگ نمیشُد ..

  • Setare

امروز صُبح حدودایِ 7 بیدار شُدم .  همش اون تو فکرم بود ، نتونستم بخواب ـَم . موندم تو تخت و فکر و فکر :) خواهرم زنگ زد خونه ، مجبور شُدم بلند شم . همکارش می اومَد یه چیزی ببره . سریع خودمُ درست کردم . بعدش دیدم فرصت خوبیه از خونه زدم بیرون . هوا ابری شُد .. رفتم معالی آباد .. اون دکه ، شآرژ ایرانسل ، سیگار :) . موزیک تو گوشم نبود و خوب بود هَمه چیز . قدم زدم ، رفتم مجتمع آفتاب ، گشتم یِ دور . نشستم . کم کم برگشتم خونهـ .

وقتی دیدم پراید نیفتآد تو عکسم و ماشینِ مورد علاقم تو عکسِ کلی ذوق کردم :))

سرِ این قضیه کِ به اس هآم جواب نمیداد ناراحَت بودم خیلی . گفته بودم هَپی ولنتاین . هیچی نگفت . شب اِس دادم هیچی نگفت . شبش گریه ، ناراحت ، چمپیونز رو هَم نگاه نکردم حَتی ..

اون شب خوابشُ دیدم . اتاق ِ به هَم ریخته ، نامرتب ، نوشیدنی کِ دستش بود ، قهوه شآید ، یِ دختره اونجا بود . بوسیدن همُ . من تماشاگر . دختره میخواست بگه دست از سرِ این بردار . اونم محلم نمیذاشت . تو خواب هَم شانس نداشتم :)

ظهر کِ برگشتم خونه طبقِ معمول 1 و خورده ای بود کِ زنگ زدم بهش . گفت بله ! جدی و خشن :| احوالپرسی . گفت نه زیآد ، حال و حوصلهـ ندارم . گفت دیشب کِ اِس دادی خواب بودم . حس کردم الکی میگهـ .. نمیدونم ! بعد گفت فلان تاریخ میام . تاریخی کِ گفت میشُد آخر هفته ! چرا اینقدر قشنگ میگه " باشِــه ؟ " :) کِش دار :) گفت تو اُکی هستی ؟ پس شنبه میرسید شیـراز . این یعنی تقویمُ نگاه کرده گفتهـ .. منم گفتم باید جمعه بیای کِ شنبه شیراز باشی . گفت آره دیگهـ هَمون .. بهم خبر بدهـ ..  گفتم میشه یکم غُر بزنم الان ؟ گفت بگو .. گفتم چرا نمیری گوشی بخری ؟ گفت پنج شنبه جُمعه میرم . معلوم بود حواسِش جایِ دیگست ، صِدا می اومَد . گفت جُمعه میخرم ، معلوم بود الکی میگهـ .. گفت کار دارم خودم زنگ میزنم و بای داد رفت :)

یکم حالم بهتر شُد و رویاهام قوی تَر شُد . اما یادمِه قبلن هَم تاریخ دقیق داده بود کِ فلان روز میآم و نیومَد :) . اما خُب مَن آدم بشو نیستَم . شاید واقعن کاراش کَم شُد و اومَد . یِ هفته یِ عالی تو زندگیم .. جوری کِ تآ آخرِ عمرم فراموش ـِت نکنم .. :) تمامِ حرفا و رویاهایی کِ داشتیم .. از هر روز رستوران رفتن تآ پیتزا و ذرت و سوغاتی هآ ، شکلات هآ و رفتن به همه جاهایِ دیدنی شیراز ، دوپس دوپس و آهنگ هایِ مَن ، اینکه صبح ها هتل صبحونه بزنیم و .. و .. :) همش به تو بستگی دارهـ .. و البته شانس ِ مَن .

   اون روزِ بارونی ، اون پژو پآرسِ خوشگل و تمیز ، خودشم خوب بود :) پیچید تو کوچه رو به روم .. - بریم یِ دوری بزنیم ؟ مَن دست به جیب ، اَبرو دادم بالا و گفتم : نُچ :))) ؛ - اگه خواهش کنم چی ؟ و اون لحظه دلم میخواست آدما قابلِ اعتماد بودن تو دنیآ ..

   دیشب : پاری سَن ژرمن 4 - 0 بارسآ !! :)) . امشب : بایرن - آرسنال / رئال - ناپولی .

  • Setare

این چند وقت اصَلا حسِ نوشتن نبود . مُدام میخواستم بنویسم . نمیشُد . آخه از طَرفی عادت دارم رو زمین یا تخت وبلاگ بنویسم و همَش پشتِ میز بودم . گویآ حروفِ کیبورد هَم قاطی میکنم :| حرف واسِه گفتَن خیلی زیآدهـ .. قراره از فردا سامانه بارشیِ خطرناکی شیراز رو بگیرهـ و اخطار سیل داده شُده و مدارس و دانشگاه هایِ فارس رو تعطیل کردن . الان کِ من هیچ صِدایِ بارونی نمیشنوم :|

دوستم هنوز و همچنان گوشی نخریدهـ و مثلِ زمانِ dial-up یا اِس میدیم یا مَن زنگـ میزنم . و اگه من زنگ نزنم کلن چیزی از رابطه نمیمونهـ . تویِ این 1 ماه و 21 روزی کِ گذشت ، من زنگ میزدم .. :) قول میداد گوشی میخرم اما خبری نمیشُد .. زنگ زده بودم و میگفت از معرفتت هست کِ زنگ میزنی .. میگفت همش کار کار کار .. شکلات ها رو کِ مامانم داده گذاشتم بیارم بخوری چاق بشی :) همون روز عَصرش گفتم مکالمِه رایگان بیا حَرفــ بزنیم . قبول کرد . تا قبول کرد خواهرم اومَد خونهـ . اما ریسک کردم و زنگ زدم بهش .. با ترس حرف میزدم . گفت بلند حرفــ بزن .. حرفایِ عادی و هوا و .. میگفت با همشهری هآت بحثم شُده بود و گفتم یِ رفیق دارم شیرازیه . برو برو کارت ندارم .. :)) میگفت صِدات خوشحالتـر از sms و چت ِ .. رد میکردم اما گفت نَ صِدات خیلی شاد و سَرحالهـ .. صدایِ قشنگی ـَم داری ( من ُ میگی ذوق :| ) پرسیدم نمیخوای بیای اینجا .. گفت تا قبلِ زمستون میام =)) بعد گفت تا قبلِ عیـد میام . یکم هوا گرم بشه ، بهتر بشه .. گفت راهِ تبریز بسته ـست . از تبریز باس بیام =)) اما .. تهران به شیراز به تبریز چِ ربطی دارهـ .. =)) گفت میام پایین دیگه . طرف هنگ کرده بوده =)) گفتم از اصفهان و قم و اینا .. / گفت تآ اخر این ماه دیگهـ .. حالا بهت میگم . کارمون سَبک میشه از 15-16 ـُم نمیرم دیگهـ .. :) 

فردا صُبحش رفتم بیـرون . به یِ بهانه زنگ زدم . ج نداد اِس داد جونم نشنیدم چی شُدهـ ؟ دوباره زنگ زدم . میگفت خوردنی چی گرفتی . ( اینقدر شکمو ـَم ) گفتم اگه دیشب بد جواب دادم چون خواهرم خونهـ بود ببخشید، گفت مَن اصَن از تو ناراحـت نمیشم :) میخواستم بگم چون بی احساسی ؟

یِ شب وسط ِ این رابطه خیلی بَد بود . شبیه ـشُ قبلن داشتم وقتی حسام گفته بود واسه همیشه میرَم . بهش اِس دادم هَرچی منتظر میمونم نمیای، هِی میخوام عکس بفرستم میبینم نیستی :( شب بخیر !   - مَن نمیام فعلا حال ُ حوصله ندارم اصَن جدی میگم اُکی ؟ بیخیال ( یهو دلم ریخت )  - اتفاقی افتاده ؟    - آره دارم میمیرم ، مریض شدم سرطان تموم ".." داره میمیـره   - چرا چرت میگی ".." ! خُدا نکنهـ ! بگو ببینم چی شُده جدی !    - هیچی فَقط حوصِله ندارم فِعلن داغونَم خیلی کلن واسِه هَمه چی زندگی کار هَمه چی حالا بیخیال شَب بخیر خوب بخوابی . منم کوتاه اومدم ، دلداری و شب بخیر . اما تا صُبح دیوونه شُدم . اما اون کِ نمیفهمیـد .. کلی گریهـ کردم مثِ بچه هآ ..

با یکی قرار داشتم ، فوتسالیست بود . جدید و یِ قرارِ معمولی . اما خوشم نیومَد . باکلاس نبود . میخواست خودشُ نزدیک کنه به آدم . یِ طوری نگاه میکرد .منم حرف نمیزدم .یکم وقت گذروندیم و اومدم خونهـ .. :)

دوباره با اِس گذشت . پرسیدم بهتری . میگفت هنوز زندم . میگفتم نزن این حرفا دلم میگیرهـ .. آخرش شب بود خُب . پیام دادم مراقب خودت باش شب بخیر :* .. کِ پیام داد : شب بخیر ".." داشتم اِس شب بخیر بهت میدادم دلم واست تنگِ خُلی :* و اون شب دوباره حسِ خوبی پیدا کردم . راحت خوابیدم .. و فهمیدم چقدر بده کِ حالِ خوب و بدت دستِ کسی باشهـ .. :)

اِس دادم درد و دل کردم باهاش .. بگه از این حرفا نزن . چی شُده ؟ با بابات بحثـت شده ؟ بگه غصه نخور دختر ، نگران نباش ، همیشه کنارتم ، بگه کی حرفی زده بگو خونش ُ بریزم .. بگی بغل میخوام ، بگه بیا هَمون استیکر کِ دوست داری / حرفایِ دلگرم کنندهـ .. و مجبوریم استیکرها رو هَم تصور کنیم .. :)

آخر هفته کِ خونه بودیم و کلم پلو و سالاد .. سیم کارتم ُ عوض کردم به usim و 4G شُد بالاخرهـ ، یِ ایرانسل هم گیر آوردم واسه تماس ، قبضم زیآد نشهـ :) بهش گفتم شمارمِه و منم :)

دوباره مثِ همیشه حُدود 1 تا 1:30 زنگ زدم بهش . زیاد سرِحال نبود نمیدونم چرا .. هروقت هَم زنگ میزنم بهش تمامِ حرفام یادم میرهـ . حتی نپرسیدم چرا سرِحال نیستی .. حرفایِ معمولی ، هوا ، فوتبآل .. اونجا کِ گفت واا بـداخلاق :) بعدش کِ گفت دلت تنگ شُده برام هآ .. - مگه مهمه برات  - باز این حرفا زدیآ .. ببین .. آخرایِ تماس بود کِ گفت حالا اینبار مَن زنـگ میزنم . و گفت بروو و خدافظی کردیم . بعدش پیام دادم ؛ - هَمیشِه دوستی هام یه طَرفه بود ..  - اِی بابا چی میگی مَن حالا مَعذرت میخوام دُرستِ منم باید زنگ بزنم منَم به فکرتم خُلِـه . حالا این ماه تموم بشه سورپرایز دارم واسَت .  دوباره رویاهام شروع شُد کِ حتما میخواد بیآد دیگهـ .. دوباره قوت گرفت تو ذهنم .. با اینکه همیشه تو ذهنـم بود !

تو خیابون قدم میزدم داشتم شبیه دیوونه ها میشُدم .. تو رویآ بودم . ظهر بود خُب . داشتم تو رویا بهش میگفتم : من گشنم شُده دیگه .. لبخند به لَب داشتیم و شیراز و گشته بودیم .اون گفت خُب بریم چی بخوریم ؟ گفتم پیتـزا مثلا . لابد با دوغ !! و هاها میخَندیدیم ..  + و تویِ خیابون خَندم میگرفت :|| اگه دیدین کسی تو خیابون اینجوریـه تعجب نکنین . تو رویـا و فکرن :)

این سرِکوچمون بود " کلیک " . تمیزیش و رنگش دلبـری میکرد واسَم . میخواستم وایستم و رویا پردازی کنم . کِ یهو خط اومَد و رفتم :)

چت ها و وُیس هآمون رو از بَر شُدم بس کِ خوندم . چقدر ازم تعریف میکردی :) چقدر خوب بودی باهام :) چقدر میخندیدیم . چقدر بدت می اومَد حرفِ مُردن میزدم :)

   پرسپولیس 2-3 استقلال . 

   بارون هَم شروع شُد دیگهـ ..

  • Setare

امروز شیراز خیلی سَرد شُده . عکسی دیدم از میدان پارسه کِ یخ زده بود . مگه داریم بدتر از عصرِ جُمعه یِ سرد و ساکت .. کِ نشستی رو تخت و لپ تاپ رو پآت . sms ای کِ همچنآن زده pending .. خواهری کِ رو مخ ِ و .. تنهایی ..

دو روز پیش بارونی بود هَوا . صُبحش تا ظهر موندم تو تَخت . بعدش یِ نسکافه یِ غلیظ و ناشتآ . رفتم نشستم زیرِ بارون (: instamassege پیام میدادم . سرگرم صحبت با یکی شُده بودم . عصر بارون شدیدتر شُد . خیسِ خیس . صورت رو به آسمون . لذت از این بهتر داریم مگهـ ؟ دیگه به اندازه کافی خیس شده بودم . موشِ آب کشیده . سرماخوردگیم هَم خوب شُده بود . برگشتم کنارِ بخاری .. (:

صُبح هایی کِ فکرها بهم هُجوم میارن ، تا جُنون ، اون میاد تو ذهنم بعد یهو گریه و بعد نمیدونم چه طوری دوباره به خواب میرم و میبینم شده 10-11 .. (: بعد از اون فقط یِ دختر میفهمه . اینکه داغون باشی روحی و مشکل دخترونه داشته باشی .. دیگه قشنگ نابود میشی .. یعنی تواناییِ خودکشی هَم بهت دست میده . اونوقت بشینین واسه مشکل دخترونمون کلیپ هایِ خنده دار بسازین .. (:

دو سه روز بود نَ من بهش sms داده بودم نَ اون خبری گرفته بود . sms دادم دو تا . یکیش " بی معرفت (: " بود .. غُر زدن بود .. گذشت و جواب نداد فکر کردم گوشیش رو نبُردهـ ..دو دل بودم زنگ بزنم ، نزنم ؛ عصبانی نشِه .. گوشی رو برداشتم رفتم رو اسمش .. بعد از 3-4 تا بوق برداشت .. عصبانی نشُد و .. سلام " .. "کلی صِدایِ آدم می اومَد .  من - سلام ، خوبی ؟   اون - تو خوبی ؟ ( هیچوقت اول جواب نمیده ) :|  من - تو خوبی ؟ :|  یهو در اومَد گفت کِ دلَم واسه صِدات تنگ شُده بود . باحالهـ .. ذوق کرده بودم خیلی اصَن انتظار نداشتم بگهـ . گفتم خُب تو زنگ میزدی .. گفت شب میخواستم زنگ بزنم ! تو دلم گفتم جونِ خودت :) گفتم الکی .. گفت یعنی دُروغ میگم . خواستم بگم آره باز ، نگفتم ! گفتم دروغ کِ نَ برات مُهم نیست . ترتیب حرفامون یادم نیست . گفت بد اخلاق ـیآ . با یِ لحنی گفتم بداخلاقَم ؟ یِ خنده یِ کوچیکی کرد گفت نَ خوش اخلاقی :)) یِ جایی وسطِ مکالمه اسممُ مخفَف گفت با یِ لحنِ کش داری .. خیلی واسم لذت داشت :)  سیب زمینی سُرخ کرده جلوم بود . از کجا میدونست ؟ گفت خوردنی چی داری ؟ گفتم سیب زمینی سُرخ کرده ، میخوای ؟ :)) خندید .. کاش نمیخندید ، خنده هاشُ دوس دارم :( گفت شکمووو :))  گفتم نمیخوای بیای . گفت چرا شنبهـ . دیشبم مامانم غُر زد .. گفتم الکی .. گفت نَ میام .. گفتم :  

مثِ این معتادها هستن میخوان ترک کنن هِی میگن شنبه :| گفت اینا کِ میخوان برن باشگاه میگن شنبه :| گفت قول میدم بیام برو شآرژت فلان .. گفتم قول الکی . قولِ مَردونه ؟ گفت قولِ مردونه . ( میدونم باز هَم الکیه ) نمیخواستم قطع کنم و برم . گفتم خُب .. گفت مُراقب باش .. - تو هم همینطور .. و خدافظی .. و چقدر بَده کِ آدم حالِ خوب و بدش دستِ کسی باشه :)

یا مثلا چند شب پیش کِ حالم بد بود ، گریه هام بند نمی اومَد و چت هامون رو خونده بودَم .. و تو نمیدونستی . و اگه میگفتم میدونستم خیلی بَدت میاد .. و تو بیخیال داشتی 90 میدیدی و بغل خواستم و گفتی اون استیکر کِ دوس داری و خوب بخوابی و شب بخیر عزیزم :* 

الان حدود 1 ماه و 11 روزه کِ نیستی و مثِ بچه ها دلم همون بغل هایِ شب رو میخواد با همون استیکرآ کِ میگفتی دُختره شبیه توءِ :) و من به تمام آدم هایِ دور و برت غبطه میخورم . مادربزرگت حَتی .. . 2-3 تا آهنگِ دوپس دوپس هس کِ اینقدر با تو تصور کردم . کِ فکر میکنم اومَدی . اینا رو گذاشتیم گشتیم و تموم شُده و برگشتی تهران :) متاسفانه خیلی بد گرفتارت شُدم :)

میخواستم دم نوشِ بابونه درست کنم . به تو فکر میکردم ! اون تیکه نسبتا خنده دار حرف زدنمون . پشتِ تلفن . "شیکموو" .  ناخوداگاه دیدم چایی ریختم تویِ قوری جایِ بابونهـ .. .و بلند گفتم نیگا کُن تو رو خدا . چیکار کردی با ماااا :) 

من از آخرایِ پاییز خودمُ با اون پالتو قرمز کنارِ تو تصور کرده بودم . اما نیومَدی ..

بعضی وقت ها دلَم هیچی نمیخواد ..دلم میخواد خبر خوب بشنوم . شب گوشیمُ نگاه کنم ببینم تلگرام pm . ببینم اون pm داده . و دلم بخواد دست کنم تو گوشیم و بغلش کنم و بگم دیگه نمیذارم بری . دیگه هیچوقت اینقدر طولانی نَرو .. چند روز بگذره ، روال عادی .. یهو یِ صُبح اول هفته تو همین ماه بهم خبر بده من تو راه شیرازم و من از ذوق بال در بیارم و جیغ بزنم و از ته دل بخندم .. پالتو قرمزمُ بپوشم و بگم دیدی بالاخره شُد . دیدی تویِ زندگی ِ تو هَم شُدنیه .. دیدی ؟ دیدی خُدا هست .. (:

بالاخره که یه روز یه جایی .. تو تنهایی هات یادم می افتی مگه نه؟ وقتی فوتبال و رئال بازی دارهـ .. وقتی فصلِ بلال میرسهـ .. شوخی هایِ بلالی ـیمون .. عشقِ ماشین بودنِ من .. خنده هامون ، تنهایی هامون ،  درد و دل کردن هامون ..  وقتی اسم شیراز یا ارم به گوشِت برسه.. وقتایی که بهم میگفتی خنگول .. وقتایی که نگرانت میشدم .. وقتایی که میگفتم چایی بیارم ..  بغل گفتن هام .. غُر زدن هام .. پیشم بمون ها .. اون عکسه ، اسمت رو ساحل .. لهجه ام که میگفتی دوس داری .. بالاخره باید یه چیزی باشه که دل تنگ بشی؟  یادم کنی .. نه ؟

خوش به حال شما پسرا کِ حس و دل ندارین (: / حرفام یهو یادم میره . میرم تو هَپروت !!

   حسن جوهرچی هَم درگذشت . #روحش_شاد

  • Setare

یک دو روز هوا ابری ، بارونی بود . 2 - 3 روزه سرما خوردم . زیاد شدید نیست فقط گلوم اذیت میکنه ، سوزن سوزن میشه گاهی شدید ..

اون روز دوستم اومَد رفتیم ارم . کنار برکه ، حرف و تعریف ، یکم سَرد بود . یِ دیدار کاملن معمولی . من ساکت و اون حرف میزد . سبیلش :) بعدم کار داشت قبلِ ظهر برگشتیم . چیزِ خاصی نبود .

جمعه هوا ابری بود . ظهر با خواهرم  رفتیم بیرون ، جایی مسابقه داشت . مدرسه . یادِ خاطرات ـَم افتادم . دورانِ ابتدایی .. " کلیک " . بعد هوا سَردتر شُده بود . میخواستیم بریم پیتزا صوفی اما بسته بود . خیابونآ خلوت ، نم نم بارون ، فقط ما بودیم و میوه نصف کردیم خوردیم :)) لابد میگفتن این دوتا خل شُدن :)) رفتیم پیتزا سفیـر ، قارچ و گوشت ، تا حاضـِر بشه واسه مَن ذرت گرفت ، داغ ، خوشمزه . با هَم خوردیـم . فوتبال پخش میشُد .. 

روزِ خوبی بود . حدود 6 ساعتی بیرون بودیـم . بارون میزَد ..

فرداش هَم بارونی بود . رفتم داروخونه قرصِ سرماخوردگی بگیرم . از اونور pm دادم " م " . گفت بیآ . رفتم نشستم . اون روز خوب شُده باهام . میخواست دستمُ بگیره گفت سرماخوردی بعد دیدم طاقت نیاورد :)) دستمُ گرفت گفت دلم تنگ شُده بود برات :) چایی و کیک و بیسکوییت و .. صحبت هامون ، دوباره از چشام تعریف میکرد .. معلوم بود چشامُ دوس داره :) خوابیده بود رو پاهام ، دستمُ دندون گرفت جاش مونده بود :| 1-2 تا مشتری می اومَد .. یکم مسخره بازی .. خیلی دوسِت دارم و .. سرمُ گذاشت رو شونش ، آروم نشسته بودیم و بارون میزد :) چِ روزِ عاشقانه ای بود .. اما امروز عصر ازم خدافظی کرد :) بلاک کرد . بعد یکم گذشت اومَد توضیح  داد .. دلیل هایِ چرت و چرت . مثلا دوستِ اجتماعی . این مدلی نمیتونه ، یا اینکه داشت بهم حس پیدا میکرد و یِ طرفه بود .. خدافظی کرد :) و مَن تنها دلخوشیِ این روزامُ هَم از دست دادم . چیزی کِ یکم حالمُ بهتر میکرد ..

اون روز صُبح ، تنهایی 6 Km قدم زدم . پارک خلدبرین ، اون خانم درست و حسابی کِ 500 تومَن خواست ، دادم ، قیافه افسرده و داغون :)

من و ه . ا. ن. ی شُدیم مثِ زمان dial-up . کِ می اومدیم نت شماره میدادیـم . اس بازی میکردیم !! این روزا فقط اِس میدیم به هَم . الان 1 ماه و 7 روزه کِ نیستی .. فکر نمیکردم اینقدر زیاد بتونی نباشی ! از همون روزایِ اول هِی گفتی میام ، زودی میام . زودی میام هآت شُد 1 ماه :) چقدر از دلتنگیت گریه کردم و بی قراری کردم و با خودم حرفـ زدم . چقدر ازت به این و اون گفتم ." اونم اینجوری بود ، اونم این استیکرو میداد " دیشب گفتی به دوستم گفتم گوشی بیاره . دیشب چقدر منتظرت بودم . چقدر پروفایلت ُ چک کردم اما خبری نشُد ازت و دوباره بیهوده بود .. اون اِس ها کِ گفتم بلا سرِ خودم میارم و میدونم چقدر بدت میاد از این حرفا .. عُذرخواهیم . وقتی گفتی از تنها کسی تو دنیا ناراحت نمیشی منم ، میخواستم بگم چون واست مُهم نیستم ، اما نگفتم :) فهمیدم آدمِ خیلی بدقولی هستی ! کاش یِ ذره درک داشتی و میفهمیدی . یِ ذره احساس . یِ ذره دلتنگی .. !  واسه کسی کِ صادقآنـ ه بهت حِس داره ! کاش این روزا ، این انتظارا ، تهش خوب باشه ، خُدا ..

+ روانپزشک رفتم ، گفت باید 1 ساعت ، 1ساعت و نیم وایستی . یِ وقت دیگه گرفتم برگشتم :| میگفت 50 تومَن ! 7 تومن تشکیل پرونده . جایِ شکایت نداره واقعا ؟ ملت ُ خر فرض میکنن . ملت هَم نشون میدن خرَن :))

+ گلوم درد میکنه . خوب شم برم بیرون ..

  • Setare