چهارشنبه سوریِ . و مَن مثِ تمام چهارشنبه سوری هایِ عمرم تو خونه گذشت . کاش صدایِ موزیکآتون نمی اومَد . کاش صِدای خَنده و جیغتون نمی اومَد .. شاید یکی اجازه نداشته باشه ، شآید یکی تنها باشهـ .. شآید یکی غصه ـَش بگیره ، بغض کنِه :) اِمروز خیلی دِپ و ناراحت بودم . گرسنم نمیشُد ، میل نداشتم . صُبح چند ساعت فقط موندم تو تخت .. ظهر هَم هیچی ، نشستم فیلمِ لانتوری نگاه کردم . اِی بد نبود . آدم یکم ترسیده میشهـ کِ نکنه گیرِ همچین آدمایی بیفته :) کلن دو سه بار امروز گریه کردم . مدام با خودم فکر میکردم ، حرف میزدم ، مغزم ، قلب ـَم ، احساسَم آروم نمیگرفت .. کلی فکر بود ، میگفتم تو کِ اینقدر خوبی ، خوبیم با هَم ، پس چرا اینجوری شُد . میگفتم یعنی همَش دروغ بود ؟ یِ دروغِه قشنگ ؟ نَ شآید هَم دروغ نبود ، شآید واقعن گیر کرده ، امآ انگار نمیشه ، تو زندگیـم هِی نمیشه ، فکر کردم 4 - 5 روز تو زندگیـم از ته دل میخندم و خوشحال میشم ، اما نشُد . اینکه هِی نمیشه منو میسوزونهـ .. ! به این فکر میکردم کِ امیدوارم دلخوشی هآت از بین برن تآ بفهمی .. با خودم میگفتم یِ گوشی خریدن چیه مگه ؟ بعضی وقتآ میگم دعوا راه بندازم اما میدونم تحملِ نبودنشُ ندارم .. هیچ کاری ازم بر نمیآد .. تمامِ ذکر و فکرم شُده طُ .. دوستام دیگه عاجز شُدن .. بعضی وقت ها با خودم میگم نمیآد .. اینم مثِ بقیه بود .. طاقتشُ ندارم . اگه اینبار نشُد دیگه دلم نمیخواد زنده باشم .. نَ کِ بگم شکستِ عشقی خوردم برم بمیرم ، نَ ! . اصلِ قضیه اینه کِ از باختـن ؛ از بد شانس بودن خسته شُدم .. امروز نَ زنگ زدم نَ اِس دادم ، اونم هیچی نگفتهـ ..
سرِ اون قضیه کِ بحثمون شُد ، مجبور بودم خودم پیام بدم بگم فلانی قهری ؟ کِ گفت نَ رفتم به جهنم خودت گفتی یادت رفته ؟ منم گفتم عصبانی بودم و میگفت مشکلی نداریم با هَم اما بی حوصلم / اون جریان تموم شُد . بهش گفتم از خدامه بیای اما دیگه میذارم پایِ خودت ! میگفت شآید عید هَم برم سرِکار مگر مرخصی بگیرم . فهمیدم کِ با این اوضاع خبری از اومدن نیست . طبقِ معمول مَن زنگ میزدم . من شروع کننده اِس بودم . اون روز کِ زنگ زدم بهش و گوله نمک شُده بود :)) صداشُ رسمی و مرتب کرده بود . گفت الو . شما با فلانی تماس گرفته ایـد لطفا بعد از شنیدن صدایِ بوق پیغام خود را بگذارید ، بیـب ، خندیدیم .. :)) میگفت شیکمو . در مورد فوتبال حرف زدیم .. چهارشنبه سوری کِ گفتم بلا ملا سرمون میآد و خندید :) بحثِ مردِ زندگی و کار :) اینکه باز الکی گفت سر سالِ گوشی میخرم :) گفتم میخوام عکس و موزیک بفرستم میبینم نیستی عصبی میشم ! :) اینک باز گفت فلان موقع شآید یِ سر بیام اونورا !! :|
آخرش کِ مهربون شُدی و خیلی دوس داشتم میدونستی ؟ کِ گفتی تو تنها دوستِ مَنی :) کِ گفتی برو قربونت برم ، مُراقب باش خو ؟ کِ گفتی اینقدم هله هوله نخور مریض میشی .. اما نمیدونی چند بار این تیکه رو گوش دادم . نمیدونی :) وقتی حالت خوبه رو منم تاثیر میذاره ، دوست داشتنی هَم میشی ، میدونستی ؟ :)
دلم میخواست بهش بگم کاش یِ دوستی مثِ تو شیراز داشتم ، کاش تو شیـراز بودی ، بگم از زندگی تو رویا خَستِه شُدم ، میگفتی امید داشته باش الان به چی امید داشته باشم ؟ بگم هیچوقت شانس ندارم . اما فقط گفتم " هیچی " ..
حال و هوایِ عید . نیست انگار زیاد .
کپی کردنِ عکس هآ هَم ممنوعِ .. اون روز مانتو خریدیم . از این حوض هآ ، دوتا دَستبند الکی ـآ ، دو تا تخم مرغ اکلیلی . مانتوـمُ زیاد دوس ندارم ، آخه خانومانست ، میپوشم خندم میگیره :| منو چِ به این مانتـوهآ ! چاره ای نبود ، نمیخواستم دستِ خالی برگردم . بعد جالبیش اینه میخوام با آل استار بپوشم . اصنم مهم نیس برام :|
آخر هفته میریم خونهـ ، امیدوارم مهمونی چیزی داشته باشیم اغلن .. کلاه قرمزی هم پخش بشه کِ واقعا نیاز دارم بهش ، عیدی هَم گیرم بیآد . و دعوا هَم نشه :) و کآش تو هَم گوشی میخریدی اغلن . کاش اتفاق هایِ خوب می افتآد . کاش یهو بهم خبر خوب میرسیـد . دلم پوسید :(
- ۱ نظر
- ۲۴ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۳۴