:)

روزمرگی ..

:)

روزمرگی ..

اِمروز قرار بود بریـم نمایشگاه کتاب ، صُبح دیـر بیدار شُدم ، دوش گرفتم ، آماده شدیـم نزدیک هآیِ ظُهر رفتیـم . پالتـو قرمز ـمُ هم افتتاح کردم :) جالبه آخه ! یِ زمان رفته بودیـم نمایشگاه مَن یِ خانوم دیدم پالتـو قرمز کوتاه با مشکی سِت کرده بود، عاشقش شُدم ، حالا خودم شده بودم اون ! تو اتوبوس کِ بودیـم دَرِ اتوبوس خاکی بود ، خواهرم وقتی با منِه شیطون میشه ـآ ! رو در نوشت خر :)) منم نوشتم خودتی :)) کلی خندیـدم ... شلوغ بود تقریبا . هوا ابـری و نیمه ابـری بود .. کلی غرفه هآ رو گشتیم .. 4 تا ساختمون .. دمِ در اوایلش گل رز هَم میدادن .. ! یِ کتاب بود ، روانشناسِ خنگِ قبلیم مُعرفی کرده بود ، عشقِ ویرانگر ، در مورد شخصیت و رابطه هآست .. کتابِ خوبیه . بعد فـرفـره میفروختن ، خریدیـم . کلی ذوقش کردیـم :)) ناهار هوسِ ساندویچ کردم ، سوسیس بنـدری زدم .. دوباره گشتیم . کتاب هایِ خارجی عالی بودن اما گرون ، وسوسه انگیـز ، جلداشون ، جنسشون ، خواهرم نمیخریـد واسم . یِ کتاب بود در مورد انگلیس ، دلَم میخواستش ..

خلاصه روزِ خوبی بود واسَم ..

دوستم فعلا خوبه ، بهش گفتم قهر کنم ؟ از انتظار خوشم نمیاد .. گفت واسِه اومدن ؟ گفتم بله .. شکلک چپ چپ گذاشت و گفت : گفتی این ماه بیا گفتم چشم .. منم گفتم باوشه .. :)

دیشب بهش گفتم هیشکی هوامُ نداشت ، Gn ، گفت من هَستم اینجا هوات ُ دارم . بعد گفتم دلم میخواد برم یِ جایِ دوور ، کِ هیچکس ندونه کجام ، هیچکس پیدام نکنه و ... گفت : حتی مَن ؟ گفتم شآید ، اما دلَم بـرات تنگ میشه .. تو نمیشه ؟ گفت .. تو جایی نمیـری ، همیشه پیشِ خودمی :)

قبلا بهش گفته بودم فیلم مُعرفی کنه بهم . اهل فیلم و سریال ِ .. اول گفت The last of the mohicans ! اما گفتم قدیمی ِ .. گفت The vow و De parted ! اولی رو دانلود کردم یِ ذره دیدم خوشم اومده اما فرصت نشد نگاه کنم . منم گفتم Colonia و Me before you رو ببینه :)

در موردِ آهنگ ، گفتم آهنگی کِ خیلی دوستش داری ؟ گفت Everything do for you - Brayan adams ! گوشش دادم . اهلش نیستم اما خوب گوشش دادم . الانم یِ آهنگ بهم داد .. Enough Feat. Gizzle - Delta Goodrem ! بد نبود . کم پیش میاد از این کارا کنه . خواسته منم گوش بدم ، منم شریک بشم ؟ آهنگ side to side بهش دادم . گفت nice :)  .. 

فردا با اون dj قرار دارم ، صُبح ، یکم استرس دادم .. حالا چی بپوشم ؟ آفتاب میشه گرم تـر میشه .. گفت خودم میام دنبالت ، فلان جآ :) معلوم نشُد کجا بریـم ، چمران ، ارم ، کافی شآپ ! امیدوارم طوری نشه ، اینجور مواقع یادم می افته به صدقه دادن :| با اینکه اصلا بهم نمیاد اما یِ راه ِ .. :| خوبه دیگه .. منُ میبینه بی خیال میشه .. تویِ دیدار هام اغلب همینجورهـ :))

   آخر هَفته و تعطیلات میریم خونهـ ..

  • Setare

قرار بود آخرِ هفتـ ه کلا بـارون بیآد . کلی ذوق کرده بودم ، آخر هفتـ ه شُد دیدم آب و هوایِ گوشیم هِی دست دست میکنه ! آخرشم 3-4 روز ابری بود با یِ ذره بـآرون . دقیقا حس میکردی داره زور میزنه تآ بارون بده بهمون . مُزخرفــ بود :) فردا احتمالا آفتاب بزنه بیـرون ..

روزام شُده تکراری و فکرم همَش شده ه . ا . ن . ی .. صُبح ، ظهر ، شب . هِی آنلاین بودنشُ چک میکنم همش آنلاینِ . اما میگن میشه طرف آنلاین نباشه بزنه آنلاین ، همش میگم چیکار میکنه ، تو چِ حالی ِ ، حقیقتا دل ـَم میخواست پیشم می بود . ازش پرسیدم کِ تو کسی رو دوس داری ؟  - الان ؟ - هوم   - آره    - هوم خوش به حالش ، خب پس نگو Gf نـدارم   - Gf ِ من نیست ، گفتی کسی رو دوس داری گفتم آره .. . / نمیدونم چِ حالی بودم ، دلم میخواست یِ رویا بود و اونی کِ میگه مَن بودم . دخترِ دیگه کلی از این فکرا میکنهـ .. شاید جدا خُل شدم .. بعضی وقتا با بی محلی هآش حالم خیلی بد میشد ، بعد باز خوب میشدیـم . روال ادامه داشت .. بهش گفتم تو بهتریـن دوستمی .. تویِ احساس مثِ بچه هایِ 15 سالم !

یِ روز عَصر بـود، حالم گرفتـ ه بود . هوا ابری ، تاریک ، دلگیـر ، باد و سُکوت . گفتم دل ـَم گرفته زنگ بزن و .. با اینکه مَغرورم و چنین چیزی نمیگم اغلب . گفت سَرِکارم . یعنی حتی 2 دقیقه وقت نداشتی ؟ فقط ادعاش میشه رفیقیم و میخواستیم تا هَمیشه دوست بمونیم !! خیلی ناراحت شُدم جدی . فحش میدادم تو دل ـَم .. دستم ُ کوبونـدم دیـوار ، قرمـز شده بود .. هر بار کِ میخوام 2-3 روز جواب ـِشُ ندم . یِ جورِ خاصی پیام میده کِ دلَـم نمیاد . یا برعکسِ هَمیشه خودش پیام میده . اصلا انگار میدونـ ه ، یا ذهنمُ میخونه ! اون - قهری ؟؟ دوس جون ؟؟   - یِ خورده  -  اِ ، چِ جوجویِ بی رحمی ، ندیـده بودم . بیا بغل ـَم .. و مَن دوباره خر میشم :) گفتم جبـران کُن و .. گفت چیکار کنـم ؟ گفتم این ماه بیا شیـراز .. گفت میام ، قول .. اما مَن دیگه تا عمَلی نشه باور نمیکنم .. 

دیشب با یکی دعوام شُد ، میگفت اخلاق ـِت بده ، واسه هَمین پسرا فراری ـَن . عصبی شدم گفتم خفه شو ، بای .. اغلب بَد دهن نیستم اما شُد دیگه .. به اون گفتم کِ . مَن اخلاقم بَده ؟ گفت - نَ تو بهترین دوستَمی ، خیلی ـَم دوست داشتنی ای ولی یه کوچولو بعضی موقع هآ غُر میزنی .. بعدش دلم خواست به اون یارو ف ا ک بدم :)

دیشب گفت حوصله نداره ، منم خواب ـَم نبُرد ، صُبح زود بیدار شدم از خواب .. دیگه خوابم نبرد یا چرت و پرت می دیدم ! میخواستم برم ارم . هِی 7 پاشو ، 7:30 ! 8 ! 8:30 :| بالاخره رفتـم . سَرد بود یکم اما نَ اونطوری کِ دختـرا تو بوت خودشونو خفه کرده بودن :| حال به هَم زنـآ :| برف و کولاک نشده کِ :| یه ذره بارون بوده فقط :|

هنوز برگ هآآ کامل نریخت ِ . خورد تو ذوق ـَم . مُزاحم هَم داشتم کِ دیگه مُهم نیست ..

امروز عجیب بود . حس میکردم غریب ـَم تو شهر .. رسیدم خونه پیام دادم بهش کِ : آقا گرگه کجایی ؟ گفت مُرده ! کُپ کردم از حَرف ـِش ! گفتم خدا نکنه .. اتفاقی افتاده ؟ گفت . حوصلـ ه ندارم ، چند روز بعدا حرف می زنیـم ، ساری ♥ ! نفهمیدم چِش بود ! بعدش .. دیشب بعدِ اون اتفاق این آواتارم بود " کلیک " الان دیدم اونم همینُ گذاشتـ ه ! و قطعا یه اتفاقی افتاده ریخته به هَم ! رفتم pv ـش نوشتم : خودَم هواتُ دارم ☺️ اون - ❤️❤️ منم هوایِ تو رو ..  / عاشقانه شُد نَ ؟ :))

دل ـَم میخواد بهش بگم .. ببین عَزیـزم من دوستِتَم ..و میتونی بهم اعتماد کُنی ، مُشکلی چیـزی پیش اومده بهم بگو . پس مَن به چِ دَرد میخورم ! اغلن کاری کِ ازم برمیاد اینه کِ گوش بدَم بهت ، بگم کِ همه چی دُرست میشِه ، هَمون طور کِ تو تـویِ ناراحتیام بودی . منم هستم . باهام درد و دل کُن .. اما خُب .. چه میشه کرد ، شب بهم گفت خسته و عصبی و بی حال و بی حوصله ـست ، گفت کسی اذیتش نکرده ، خودش خودشُ اذیت کرده ! من کِ نفهمیدم چی شُدهـ .. :( یِ ترسی هَم دارم .. کِ اینا بهونه باشهـ :( نَ فکر نکنم ...

یِ دوست جدید پیدا کردم . dj ـه .. از شانسِ منم 206 داره و ماشینِ شاسی بلند جدیدشونم تو راه ِ !! اما خُب میگفت میخوام مالِ من باشی ، فکرت .. میگفت اگه با مَن باشی ، مالِ من باشی .. رانندگی هَم خودم یادت میدم .. می گفت بخوای هَم dj یادت میدم ، گفته بودم دوس دارم :) میگفت هر جا پول کم داشتی بگو بهم :) روزایِ اول مُخ زنی پسرا اینطوری ـَن :))) گفت هیچوقت تنها سیگار نکش ، به خودم بگو .. گفتم رَد بدیم ، گفت باشِه ! اما الکی یِ چی گفتم :| مَن بهش گفتم فکرم جایِ دیگه ـست .. قرار شُد هم ُ ببینیم صُحبت کنیم . شاید 3شنبه ؛ یا یِ روزِ دیگه ..

   خیلی حرف داشتم اما دیگه همش منتهی میشه به ه . ا . ن . ی ! خواب ـَم میاد .. کاش اوضاع مثِ هر شب بود . پیشم باش ، استیکرآ ، شب بخیر هآ ..

  • Setare

یه زمانی هَر روز وبـم رو آپ میکردم . هرچی بود رو مینوشتم ، الان نَ . میبینم پست هایِ پایین چقدر گذشته ازشون .. :) روزهایِ پاییزیِ اما اصلا حسش نمیکنم ، بارون نیومدن انگار حس و حالم رو گرفتـ ه .. یه چیزی کمِه .. ظاهرا هفته آینده بارون در راهِ .. شبا میشینم سریال شبکه 3 میبینم بعد شبکه 2 ، بعد دوتاش رو با هَم قاطی میکنم :| :/

دوشنبه کِ بیرون بودم ، از تویِ خط تآ جایی کِ پیاده شدم یِ پسرِ زشتِ بی ریخت دنبالم بود ، هیچی هَم نمیگفت کِ مَن دعوا راه بندازم ! رفتم فروشگاه ، اومَد ، رفتم بیرون ، دوباره ظاهر شُد ! تا سرِ کوچه اومَد ! اونطرف ایستاد و نمیرفت . سرِ کوچه ایستادم بلکه خسته بشه بره . گوشی ـمُ گذاشتم دمِ گوشم . مونده بودم چیکار کنم ، زنگ زدم " ح " جواب نداد ، دو تا پسر جلو دیدش رو گرفتن کِ دیگه اومدم خونه ، نمیدونم متوجه شُد ! ندیدمش داخلِ کوچه .. دیگه نرفتم از خونه بیرون :) 

این عکس ـمُ دوست دارم .. :)

دیروز ،حُدودایِ 5 از خواب بیدار شُدم . کلی فکر هجوم آورده بودن . و عصبی هَم بودم . دلم میخواس جیغ بزنـم .مثِ این بود کِ تنها باشم و هزاران مُغول بهم حمله کنن .. قبلن اینطوری شُده بودم . تو شکست هایِ قبلیـم . همش هَم صُبح ! میدونی ؟ آدم دیوونه میشهـ .. :) ناشتها واسه خودم یِ قهوه غلیظ درست کردم نشستم فیلم دیدن ، Pink ، هندی ، خوب اما تلخ .. پایانش خوب :) یکم گذشت ، زانوهامُ بغل کرده بودم . هق هق گریه میکردم !! زار میزدم مثِ کسی کِ عزیـزش مُرده باشه :) صورتم خیس .. گلوم گرفته بود .داشتم میلرزیدم . التماس کردم به خُدا کِ نـذار ببینم باز ، نمیشه :) اینبار دیگه نمیتونم ببینم کِ نمیشه ، پس دُعا کنین کِ بشه ..

دیشب ه . ا . ن . ی  وُیس داد گفت مَن عوض نشُدم . کارهام زیاده شُدهـ ، 8 میرم سرکار 8-9 شب میام . خسته ، حوصله ی ِ گوشی و هیچی ُ ندارم ، دوست دختـر ندارم ، چرا نـدارم ؟ چون وقتشُ ندارم . اون موقع کِ هر روز بودم کارم سبک بود ، الان نَ ، میخوام از این مملکت برم ، کلی کار دارم .. چرا ناراحت میشی دوست ندارم ناراحت شی :) ، حرفاش منطقی بود اما این تغییرات به هر دلیلی ناراحتم میکنه ، گفتم پس کار ـِت کم نشه شیراز هَم نمیای ..  گفت .. شیـراز کِ حتما میام ، مَن آدمی هستم کِ سرِ قول ـَم بدم وایمیستم .. قول دادم به تـو ، خودمم میخوام شیراز رو ببینم حتما ، میام 4-5 روز شیـراز ، همه جا میگردیـم ، کلی خوش میگذرونیم ، خاطره میسازیـم . کِ از ایران رفتـم یادم باشه یِ دوستی داشتم شیراز کِ کلی هم خوش گذروندیم . قربونت برم قول میدم بهت :)

یکم قانع شُدم و یکم بهتر ..

دلم هَوایِ روزایِ دانشگاه رو کردهـ .. یه جور آزادی بود . شبایِ زمستونی کِ حتی 8:30 شب میرسیدم خونه ، ترس داشت ، سَرد بود اما یِ جور آزادی بود ، اغلن شب هآ رو هَم میدیدم .. یا ظهرها 1 یا 2 یا 3 میزدم بیـرون . چرا اون روزا 1 ساعت زودتر نمیزدم بیـرون کِ بگردم ؟ یادتِ با بچه هآ ترم اول کارشناسی ؟ ظهرهآ ، ساندویچیِ پارامونت و گشتن هامون :) چِ خوب بودن اون روزآ ..

دلم یِ حسِ خوب میخواد ، مثِ بارون ، مثِ یِ قرار ، مثِ یِ دوست ِ جدید ، مثِ اینکه یکی pm بده بگه بریم بام ؟ بگه بریم بیرون ؟ بگه بریم دور دور .. دلم میخواد " رد " بدم ، یِ دوستِ دختـر ، بریم بیـرون ، مَسخره بازی ، خنده ، با یکی بریـم بگردیم ، موزیک بلند ، باهاش بخونیم و لایی بکشیم ، خطِ قرمز رو رد کنیم ، سیگار بکشیم .. و به هیچی فکر نکنیم .

  
معتادِ چی پُف شُدم انگار " کلیک "

   کآش دیجیتال euronews , bbc , Gem , manoto , Pmc هَم میگرفت :|

   آهنگ " دانلود "

  • Setare

برگشتیم از سفر ، جمعه حرکت کردیـم ، حدود 12 رسیدیم بندرِ سیراف ، هوا گرم بود ، مهمانسرایِ شرکت بود ، یِ خونه . مشتاق بودم برم دریآ فقط . تا سه شنبه اونجا موندیـم . به جُز دریا بقیه روز خسته کننده بود . شب هآ خنک بود ، یِ موزه داشت رفتیم نگاه کردیم ، همینطور یِ قلعه کِ به علت تعمیرات بسته بود . قدم زدیم ، کنار ساحل ، شلوارمُ میزدم بالا ، همش فکر میکردم بابام چیزی بهم بگه اما طوری نشُد . دو بار مارمولک دیدم خونه و حسِ بدی داشتم . خانواده باحالی نداریم و من فقط سازش میکردم . فقط یه دختر میفهمه کِ وقتی توی ِ سفر مشکل دخترونه واست پیش بیآد چقدر رو مخِ .. و تنها کسی کِ میگه بریم براش بابونه درست کنیم بعد دوباره بیایم دریا ، بابایِ آدمه ! غروبِ قشنگی داشت ، گاهی دلم میخواست تنها باشم اونجا ..

اسم ه . ا . ن . ی رو نوشتم رو ساحل واسَش فرستادم و ازش خواستم ذخیره کنِه و یادگاری نگهش داره . گفت حتمآ :) . خلیج نایبند رو هم دیدیم ، همینطور عسلویه ، اونجا ناهار خوردیـم ، پتروشیمی و تجهیزات رو هَم دیدیم . سه شنبه کِ برگشتیم ، تا جمعه خونه بابا اینآ بودیم ، دلم wifi میخواست . ه . ا . ن . ی گفته بود 20 ـُم میام اما کرد شنبه ! بعد voice داد کِ عزیزم من یه سری مشکلات دارم باید حلشون کنم شآید تآ آخرِ ماه هَم نتونم بیآم . کارم کِ کم بشه میام حتما ، بهت قول دادم میام .. دلم شکست ، دلم میخواست فحشش بدم اما همچین آدمی نیستم . گفتم اومدی ایشالا بهت خوش بگذرهـ .. بهش برخورد گفت یعنی چی ؟ یعنی نمیای همُ ببینیم . میگفت بچه بازی در نیار .. شب بخیر گفت .. نشستم تو تاریکیِ شب گریه کردم بهش گفتم دلم شکست . اونم گفت منم .. ازش خواهش کردم تا مطمئن نشُده بهم نگه فلان روز میآم .. اُکی داد ..

به خاطرِ اون نمیتونم برم دنبالِ کار ، چون 1 هفته تعطیلی میخوام ! به خاطر اون سوییشرت نخریدم ! اگه بیاد موقعی میاد کِ هوا سَرده ، از سرما متنفرم . دلم فقط گریه میخواست .. دیدم اونم مثِ همه فقط حرفـ زد و عمل نکرد . دلم پُر بود ..

حالا هَم کِ میفهمم ازم خسته شُده ، سرش شلوغه ، میگه هَمش سرِکارم . میفهمم دیگه مُهم نیستم . و کنارِ همه یِ اینا .. از قبل دیده بودم کِ با یِ دختره دیگه همُ تگ میکنن .. تو گوگل سرچ میکردم اسمشُ ، تگ هآ رو دیدم .. عکس بغل ، چیزایِ دیگه .. اون لباسِ ، لباس شب بود و بعد هَم امروز این  " کلیک " ، عصبی بودم و ناراحت ، نمیدوستم صبر کنم یا همه چی رو به فاک بدم :) حساس شُدم ، دوستش دارم اما .. قرار این نبود . قرارمون دوستی بود فقط . نمیخوام طرفِ بی جَنبه باشم تو این جریان .. اما مشکل اینجآست کِ مَن دوس ندارم خرِ این رابطه من باشم . مَن از دروغ ـِش زورم گرفته . گفته بود GF ندارهـ .. ناراحتیش اونجآست کِ اون حرفا رو شبا به یکی دیگه هَم میزنه ؟ .. کآش میتونستم راحت دل بکنم . و بهش بگم حدس زدم GF داری اما گفته بودی نداری .. :) ولی خُب .. شآید طرف هَم یِ دوستِ مثِ مَن .. هر چی کِ هس . بدِ .. بَد .. سکوت کردم ..

هیچوقت نفرِ اول نبودم . هیچوقت فقط مَن نبودم .. هیچوقت اولویت نبودم .. حسِ شکستِ دوباره . شاید باید فاصله بگیرم .. اما یه روز اگه قرار شُد دوستیمون خراب بشه همه چی رو بهش میگم .. تنها چیزی کِ میدونم اینه کِ توجه زیاد ، بی توجهی میآره . کآش دلم بتونه ازش فاصله بگیره :( ..

   خدایا دلم گرفته ، بارون بفرست ، خواهش میکنم .. 

   سیگار میخوام ، با پک هایِ عَمیق ..

   و اینکه بسوزه پدرِ بی پولی ، بسوزهـ ..

  • Setare

نشستم تو تخت ، لپ تاپ گرمآ میـده بهم ، تاریک ِ .. 11 آبـانِ اما هوا خشک ، بارونی در کار نیست . خیلی حسِ بدی ِ .. چرا بعضی جآها بـرگ هآ قهوه ای ـَن اما بعضی جاهآ زرد ؟ بـرگ هایِ زرد میخوام :) امروز کارهام ُ کردم ، ظهر دل ُ زدم به دریا استآنبولی پلو درست کردم . اولیـن بار ـَم بود . فکر کردم موادش بیشتر شُد اما خوب بود . pm میدادم و  ه . ا ن . ی همش میخندید .. کلا زدم تو کارِ خوردنِ آب نبات چوبی :|

چند شب پیش ، تصمیم گرفتـه بودم یِ روز الی دو روز بهش جواب نـدم . البته خُب حالِ روحی ـم هَم قاطی داشت .. شب شده بود گفت کجایی نیستی و بعد حُدودایِ ساعت 2 ، شکلکِ چپ چپ نگاه کردن .. فردا بعد از ظهر ، pm دادم . میگفت نگران شده بودم ، بی تـو تلگرام حال نمیدهـ .. اینُ شآید الکی میگفت .. چون اون روز همَش آنلاین بود و شب گفت کجایی :) دلـم از خودش گرفتـه بود اما تعمیـم ـِش دادم به همِه .. میگفت مَن دوستتم اونارو وِل کُن .. کارم زیاد شده عَزیـزم ، وگرنه تو کِ میدونی اهلِ دختـربازی نیستم . تیکه اولِ حرفشُ Reply زدم و گفتم .. حسِ بدی بهم میده ، - عزیزم ، میام اونجا کُلی خوش بگذرونی .. شب شُده بود ... اون - آره عزیـزِ خنگِ مَن ، بیا .. اینکه هِی تو حرفاش عزیـزم می آورد . اینکه شب بخیـر گفت مثِ قبل،  اینکه صُبح بخیـر عزیـزم گفت . این چند تا pm و شآیـد 10 بار خوندم و خوندم ..

دیشب سرِ شب بود ، درد و دل میکردم باهاش .. دوست نداره وقتی فازم عوض میشه ، یا دِپ میشم .. voice میداد .. میگفت تو تازه 22 - 3 سالته ، اووو اینقدر جا داری واسه زندگی کِ .. غصه یِ چیُ میخوری .. از تنهایی ِ خودش میگفت . پدر و مادرش .. میگفت خودت باید فکرِ خودت باشی ..  وگرنه هَمینطوری میمونهـ .. باید کار پیدا کُنی سرِکار بـری ! جدی دارم بهت میگم .. - گفتم گیـرِ عجَب آدمی اُفتادی ببخشیـد .. گفت کِ .. از این حرفا نزن خُب ؟ مَن تورو واقعا دوسِت دارم باشه ؟ اگه واقعا به دوستیمـون شک داری بهم بگوو ..مَن واقعا شخصیت و مهربونی و دُخترِ خوبی بودنتُ خیلی دوس دارم ..و چون دوسِـت دارم ناراحت میشم کِ تو اینجوری .. میگفت نقاشی میکشی ، مَن عشق میکنم نقاشی میکشی جدی ، خیلی قشنگ میکشی ، حیفِ اخه  ، مَن دوستت دارم ، دوستَمی ، رفیقَمی .. جِدی دارم میگم .

مَن کلی ذوق کُنم از حَرفااش .. هِی صداشُ گوش بدی .. هِی گوش بدی و .... و .. هِی گوش بدی .. :)

با فوتسالیستِ دیگه خوب نیستَـم . یِ صُبحی پیام داد کِ مَن به خاطر تو نرفتـم دانشگاه کِ بیام پیشت . باورم نمیشُد اولش .. دلم سوخت و رفتم بیـرون .. حسِ خوبی نداشتم دیگه . نمیخواستم دستم ُ بگیرهـ .. سرم تویِ گوشی بود .. رابطه ـمون دیگه شبیه ِ دوستآنه نبود .. بهم حس پیدا کرده بود میفهمیدم اما اون میگفت اشتباه میکنی ..

دیـروز بود ؟ رفتـم لاک خریدم . آبیِ سیر ؟ " کلیک " هَم رنگِ لاکِ " هیزل " تو فیلم The Fault In Our Stars :) . ه . ا . ن . ی رنگِ تیره دوس نداره زیاد .. نمیدونم هفته یِ دیگه میاد اینجآ یا نَ .. دوست ندارم هَوا زیاد سَرد بشه . تآ اوایلِ آذر هَم بیآد خوبه به نظرم .. نمیدونم اجازه میده از تفریحاتمون عکس بگیریم یا نَ ! منظورم سلفی نیستــ ..

تیکه کلامش ایناست : میگه : "جدی دارم بهت میگم" .. ، جِدی میگم . نگران نباش .. اینقَدَر :دی با لَهجه یِ تهرانیش :)) و اینکه بهم میگه خنگ ، خُل ، خنگول ، نَ از لحاظِ بد اَز لحاظِ خوب .. بعد مَن میگم : مثلا خنگِ دوست داشتنی :)) اونم میگه آره ...

آخرِ هفته میریم سفر ، سمتِ جنوب .. بندر . به عشقِ دریا میرم فقط .. تاحالا دریایِ جنوب رو ندیدم . امیدوارم هیچکس نباشه و عکس هآم هَم خوب از آب در بیان .. گرم هَم هست ، دوست دارم ..

  • Setare

چند روزه سَر درد دارم . سردردهایی کِ میان و میرن و کم و زیاد میشَن . یِ جایی خوندم ممکنه علت ـِش استرس و اضطراب باشه . بعید هَم نیست با وضعیتی کِ این روزهآ دارم .

یکشنبه شب پیداش شُد . pm تیک خورد و گفت گوشی نداشته . و ظاهرا شآرژِ گوشیش مُشکل دارهـ . ابرازِ دلتنگی کردم و بعد گفتم  - ازت دلخورم . - چرا ؟ عَزیزم  - یکم فِکر کُن ببین چرآ ..  - میام به جونِ مامانـم یکم سرَم شلوغ شُدهـ ، دو سِه روز دیگه راه می اُفتم ، قووول .. - من به خاطر تو سفرِ خانوادگیمون عقب انداختَم ! / و احتمالا میخواد خودش رو به جمعه 7 آبان و روزِ کوروش برسونهـ .. :)

خواهرم رفت تهران و اومَد . مَن سرِ قضیه یِ اومدن دوستم نرفتم باهآش . اما خُب خبری نشُد .

امروز صُبح ، سَوار خط .. کنارِ پنجره . مَسیر .. قَدم زَدن هآ .. سیگار گرفتن .. فکرِ اینکه بری رو پُل خودتُ بندازی پایین .. دوباره خَط . کنار پنجره .. کُلی دردِ بی دَرمون .. کُلی آه و حَسرت و بُغض .. بعد خونه ، پُک به سیگار .. :) چرا اون دکِه ته خیابون دیگه نیستش ، با اون آقاءِ !

حالِ این روزهآم بی قراری و گریهـ .. و دَردِ بی درمانِ وابستگی .. کآش این آپشِن وابستگی اصلا وجود نداشت ، ازش مُتنفرَم . یا اگر وجود داشت آدم هآ یِ جور دیگه بودَن . میمونـدن واسَمون ، مثِ روزِ اول ، هیچوقـت از دهنشون در نیآد کِ سآری سَرم شلوغه ..

سَخته صبوری کردن و سُکوت ، سخته شبایی کِ میبینی دیگه مثِ قبل نیست اوضآع ، نمیتونی بگی پیشم باش یا اسمِ بغل بیاری . یا دیگه از pm هایِ زیاد خبـری نیست . حس میکنی مُزاحمی ، یآ حوصله ـتُ نداره و باید اینقدر صبر کُنی و گوشیت ُ چک کُنی تا شآید خودش pm داده باشهـ .. و دلت میخواد شب زود خوابـت بگیره تآ بگذرهـ .. اما چِ خوابی .. پُر از تنش ، پُر از اینور اونور شُدن .. میدونم ولی طاقت نمیآرم .. .

میخواستم آهنگ select کنم واسه مآشین ، اما یادم اومَد کِ نَ دوباره میریزی به هَم . بذار وقتی اومَد .. شاید نشُد ،

   بهترین فیلم رُمانتیک دِرامی کِ دیدَم فکر کنم The Fault In Our Stars باشه . به فارسی چی میشه ؟ بخت پریشان ؟ شاید 3-4 بار دیدمش ..

   تنها چیزی کِ حالمُ خوب میکنه اینه کِ دوستَم بیآد . فَقط بیآد ، تورو خُدا بیآد .. :)

   خیلی بده ، هیچ آهنگی دلَم نمیخواد !!

 پی نوشت : کلا منتفی شُد فعلا تا بعد از سفرمون .. نمیاد .. گفت یکشنبه 100% میام . کِ مَن گفتم آخر هفتش سفریم . گفت پس 20 ـُم میام . بعد هَم شروع کرد چرب زبونی . رفیقمی . واسه تو هَم شده میام و .. :)

  • Setare

به خودم رسیدم ، مو ، لاک ، هَرچی لازم بود . جُمعه بود بهش گفتم تو الان باید تو راه باشی کِ . خندید و گفت میام . گفتم اگه سرِکاریِ بگو . گفت این چِ حرفی ِ .. جمعه بود و گفت سرکارم فعلا . گذشت .. چشم انتظارش بودَم با کلی فکر و رویـا .. بهش گفته بودم باید کلی رانندگی کنی .. گفته بود No problem .  انتظار خیلی سخت و بَدهـ .. حُدودایِ ساعتِ 17 دیـروز آخرین بازدیدش بود . pm دادم نبودش ، .. خیلی ناراحت و افسُرده شُدم . دقیقا مثلِ شکستِ عشقی .. گفتم اِمروز شآید پیداش بشه . اما نشُد ، عصر sms دادم جوابی نیومـَد .

صُبح رفتـم بیـرون ، با خودم میگفتم قرار بود اِمروز دوستِ تهرانی برسه و کلی خوشگذرونی .. افسُرده تَر از مَن نبود تو قیافه هآ .. اشکم در اومَده بود .. گریه میکردَم ، عینک داشتم .. مَزدا3 میدیدَم بُغض میکردم . چشام تَر میشُد .. فقط دلَم میخواست یهو pm بده کِ مَن شیـرازم .. تنها امیدی کِ واسم مونده بود همین دوست ـَم بود .

کلی فکر میکردم کِ چی شُد یهو غیب شُد . اونم دقیقا هَمچین لحظه ای . خُب خودش خواست کِ بیاد شیراز و سوغاتی و چیزایی کِ میگفت . پس دلیل نداشت غیب بشه . آدمی نیست کِ بخواد فرار کنه از چنین چیزی .. لقبش گرگ بود .. با خودم گفتـم شآید دوباره گوشیش خراب شُدهـ .. اما اینقدر طولانی .. با خودم گفتم هنوز کِ چیزی نشُده نهایت 2-3 روز دیر میآد .. اما مُدام نآراحت بودم .. کلا ریخته بودم بهم .. خیلی شانس ـَم *ـیریِ .. خیلی .. انگار اصلا خوشی به مَن نمیآد ..

سوییشرت ، سوغاتی هآ . آهنگ هآم . حرفاش کِ میگفت خودم میام میبـرمـت .. پیتـزا ، بلال ، رستـوران ، بامِ شهر ، خیلی ناراحت ـَم میکرد این فکراآ .. همش دلم میخواد بخواب ـَم .. کآش صُبح بیدار شم ببینم ازش خبری شُدهـ . از بی خبری بدَم میاد .

حس میکنم یکی سَرم کلاه گذاشته و دَر رفته .. یا یکی گولم زدهـ .. این حس هآ رو نمیخوام . خدایا ، توروخدا خَرابش نکن ، ناامیـدَم نکُن .. خواهش میکنم این بار نَ .. اینهمه نشُد ، این یکی بشهـ .. خوب بشهـ ..

   پآلتو خریدم بالاخرهـ ، قرمز ، قرمزِ خوشرنگ ؛ هَمونی کِ میخواستم .. اندازش فیت ، یکم کوتاه ، یقه خوشگل ، پشتش فوکول :)) 55 ت . کلی ذوق ـشُ کردم . دوستش دارم .

  • Setare

سه شنبه صُبـح رفتـم سینمآ ، تنهایی .. فیلمِ خشکسالی و دروغ . شلوغ نـبـود . همونطوری کِ دوست داشتـم . فیلمِ بَـدی نبود . طلاق ، ازدواج . از پگاه آهنگـرانی خوشم میـآد . راضی بودم در کُل ، بعد از سینما رفتـم مُجتمع آفتابِ فـارس ، یادم نبود تا حالا اونجآ رفتـه باشم .. ! دنبالِ شعبه رنگی رنگی بودم . یکی از دفترهآش ُ که واسه رنگ کردن بود خریـدم ، حدود 1:30 رفتـم فست فودیِ اونطـرفِ کوچه ، به امیـدِ هات داگ تنـوری ، اما ظاهرا دیگه داشتن تمیـز میکردن و .. خورد تو ذوق ـَم و برگشتـم .. قرار بود عَصر هَم برم مجتمع سِتـآره ، دنبالِ کیـفِ پولی کِ قبلا دیـده بودم ، طرحِ پرچم ِ انگلیس . نمیدونستم کجآ و کدوم طبقهـ بود . خلـوت بـود .. پسَر بـودن اغلب ، سختَم بود یِ خُرده .. پیدا نکردم اون طرح رو ! :| یِ طرحِ پاریس خریدَم کِ اونطرفِش لندن و اتوبوسِ معروفِ قرمزش بود ، قدم زدم ، نشستم ، سَرِ شب ، هوا عالی ، برگشتـم ..

امروز صُبح تآ عصر با خواهرم بیـرون بودیم ، صُبح درمانگاه کار داشت ، ظهر یکم پآرک ، مَن ساندویچ کتلت ، بَعدش محلِ کارش کار داشت ، روزِ کاری نبود ، رفتیـم بالا ، سیستمش بالا نمی اومَد ، اتاق هآ رو دیدَم ، میخواستیم هَوآ خنک تَـر بشه ، با لـپ تآپ شرلـوک هلمـز نگاه کردیـم و 4 اینا خونه بودیـم .. شب بابا زنگ زد کِ بیرون بودیـد ؟ دیدمتـون انگار ! وَ من بترسم کِ نکنه من ُ با کسی ببینـه ، بخصوص با ه . ا . ن . ی ..

دیشب خیلی بَـد بود . زود خوابیـده بودم ، 2 بار از خواب پَـریـدَم . ه. ا . ن . ی نبودش زیآد ، دوباره بیدار شدم گریـه کردم . این هَفته ، هفته یِ عجیبی بود . حساس شده بودم رو هَمین دوستِ تهرانی ـم . وابستگی ، .. همَش به انتظار گذشت ، انتظار اینکه اون روز موعود برسه و حرکت کنِه بیآد شیـراز .. کلی فکر تو سَرم میچرخیـد .. سَختِ وابستگیِ یَواشکی ، کسی کِ 24 ساعت به هَم پیـام میدیـم ؛ هِی از هَم خبـر میگیـریـم ، میگیم میخندیـم ؛ درددل میکنم بآهآش ، شبا بگی بغل میخوای ، بگی پیشم باش ، بگه هَستم تو بخواب ، هِی voice هاش ُ گوش بدی ، یِ شب بی محلی کُنه ناراحت بشی ! اونم خوب باشه باهات .. اما نبآیـد به رو خودت بیآری . نباید چیزی بگی کِ حِس کُنی بعدش رفاقـت به فآک میره ، یآدتِ تجربش را داشتی قبلا .. !! هَرچی حِس ـِت رو بگی بدترهـ .. هرچی روشون حساس بشی بدترهـ .. بالاخره یِ روز اعترافـ میکنم بهش شایـد !! اونم حسی ، چیزی دارهـ ؟ شاید اصَن کسی ُ دوست دارهـ ..

دیروز با فوتسالیستِ بیـرون بودَم ؛ یهو بهم زنگ زَد ؛ تَعجب کردم ، رفتم اونطرفـ صُحبت کردم ، سلام احوالپرسی بود ، فهمید بیرونـم با اددلیست ، خوشحال شُدم و خُدافظی .. یِ جورایی بَد موقع بود ؛ دُرست حس ـِش نکردم .. اما بالاخره زنگ زَد . pm : لهجه شیـرازیِ باحالی داری ..

اما این هفته ، یعنی قرارِ کلی اتفاق ِ خوب بیفته ؟ گفت بیا صُبـح هآ با هَم صُبحونه بزنیـم و مَن استرسِ رفتن به هتل دارم ، باید بگم بیآد پاییـن دنبـالِ مَن اول :| گفت حالا میام اونجا کلِ رستـوران هآیِ شیـراز رو میریـم . مَن حتی مَزدا3 هَم میبینم لَبخند میاد لـب ـَم .. کلی حرفـ ؛ کلی قرار ، کلی جای ِ دیدنی .. و مَن در انتظارِ چنین روزایِ خوبی ـَم . اگه هَمش واقعیـت داشته باشه تو عُمرم کسی اینقدر بهم خوبی نکردهـ ؛ حتی خآنواده .. اینقدر گردش ، تفریح ، رستوران ، سوغاتی ، کآدو .. آهنگ هایِ مَن .. قرار شد با کابل بذاره واسم :)

   فوتسالیستِ بهم پیشنهآد داد GF ـِش بشم و رَد کردم :)

   رنگی رنگی " کلیک "

  • Setare

تعطیلات رفته بودیـم خونـه ، مودم رو هَم بُـردم واسه pm دادَن . تلگـرام و واتس آپ نصـب کردیـم واسِه بآبا .. خواهَرزاده ـَم بود ، سَرگرمِ اون بودیـم ، 1 سال و 3 ماهِش است الان حدودا . بهش میگم بزن قدش ، میزنه و میخندهـ .. بهش میگیـم بگو بابا ، میگه بابا ، میگیم بگو ماما ، باز میگه بابا :)) ماما یکم سختشِ اما پیش اومَده کِ بگه . میگیم دست به سینه بشیـن ، دست به سینه میشه . میره سمتِ لوله گاز ، کِ هنوز بخاری بهش وصل نیس و پیچش یا خودش رو میخواد بکنه ، زوور میزنه میگه اِه ه ه ه .. :)) چقدر سَرگرم شُدیم و خَندیـدیـم و ذوقِش رو کَردیـم .. بلال خوردم دوبارهـ .. شله زَرد .. tv ، فیلـم .. لَـم رو مبل .. ضدِ خشِ گوشیم ُ عوض کردیم .. خوب شدهـ ..

گریه هآم ادامه داشت این چَند روز ، بی قَراری ، کلافِگی .. دلایل بَعضی هآشُ میدونستم .. :(

این چند وقـت ، شآید 1 هفتـه یا کمتـر دوستِ تهرانی ـم ، کم پیام میداد ، میگفت سَرِش شُلوغه یِ یکم .. و مَن حَساس شُده بودم . وقتی پیام نمیدهـ احساسِ تنهایی میکنم . قبلَن سرِکار هَم پیام میداد .. به بودنِش عآدت کردم . شام غَریبـان بود گفت اومَـدم به نیتِ شما هَم شمع روشن کنم و عشق و حال ، عکس خواستـم ، دوتا شمع بـود . میگفت یِ دونه تو یِ دونه مَن . بعد از اون یِ شب گفت اعصاب ندارم امشب .. و مَن دوباره ناراحَت شدم گفتـم باشه این هَمـِه نبـودی این هَم روش .. بای . اون هَم شب بخیـر داد . یکم گذشت ، خیلی ناراحَت بودم ، دلم میخواست مثِ قبل باشه . شکلک گریه و قـلـب ِ شکستـه فرستادم .. نـِق زدم کِ چرا .. گفت خُب منَم گاهی دلَـم میگیـره حوصلهـ ندارم این ربطی به تو نـداره کِ عزیـزم .. آخرآش بود .. سرِ ساعت ِ 01:01 شب .. گفتم : همیشه دوستم میمونی ؟  - همیشه ، قول .. - :قلب .. - :قلب ..

فکرم هَمش درگیـر بود . گفتـه بود فلان تاریـخ میام شیـراز ، فکر میکردم چون زیاد تحویل نمیگیرهـ ، نکنه نیآد ، نکنه نشِه .. نکنه پیام بده اسممُ صدا بزنه و بگه نمیشه بیام ، مشکلی پیش اومَده ، یا نمیام .. همش نگران بودم . میترسیدم رویاهآم همش خآک بشَن برن تو زمیـن ، .. تنها امیدِ و دل خوشیِ این روزهآم همین دوست ـَم بود .. پدَرم در اومَد از فکر ، دیوونـه شُدَم . شب بهش گفتـم اومَدی بریـم دروزاه قرآن اون بالا داد بزنیـم .. - اوکی ، 7 آبان سالروزِ کوروش ِ ، میای تـو ؟  - تا 7 ـُم میمونی مگِه ؟  - آره دیگه ، 30 میام .  / خیالـم راحَت شُد یکم .. ولی هَنوزم ناراحت ـَم کِ کم حرفـ شده باهام .. دلم میگیرهـ . از این تغییـرات مُتنفـرم . کلی فکرایِ دیگهـ ..

  لَحظه شماری میکنم و دُعآ .. کِ اون هفته آزاد باشمـ ..

  دلم خواب میخواد .. یِ خوابِ خوب ببینم ..

  • Setare

این دو سِه روزِ اخیـر جالـب نبود . روال ِ اَفسُردگی .. گریه هآیِ زیآد . با دلیل و بی دلیـل . قدم بزنی و بَرگردی خونه و هِق هِق گریه کُنی !! چشم دَرد ، خستگی .. دوستِ تهرانی . حرفی زَد ، نمیدونم به شوخی یا جدی .. اسمِ دُختـر آورد .. میدونستم ممکنه اصلا 100 تا دختر تو لیستش باشن اما وقتی اسم آورد .. ریختـم به هَم . کلی گریه کردم .. به خصوص کِ یکم کم پیـداتـر شده و خودش هَم گفته کِ سرش یکم شلوغ تر شده .. کآر و کارایِ رفتـن و .. :) از اونطرف اینکه گفت بهت زنگ میزنم اما نزَد . زدم اون pm هآ رو پآک کردم کِ دیگه نبینمشـون .. واسه کم پیدا بودن هآش هَم نآراحـت ـَم . سعی میکنم حرفِ خاصی نزنم کِ شیراز اومَدنش خراب نشه :)

چند روز قبل میگفت که باید صتدوق عقب رو پُر کنم از وسایل هآی تو .. / سوییشرت ، سوغاتی هآیِ ترکیه :)) . حتی میگفت واسَت گوشی بخرم ، مدلش بگو .. ! کلی حس هآیِ خوب بود واسَم .. کلی رویآپردازی . کِ کجآ میریـم ، چیکار میکنیم ، چی میخوریـم .. اما تصوری از اینکه چِ حرفایی میتونیـم بزنیـم ندارم . دل ـَم میخواد بتونم روزآیِ خوبی واسَش بسآزم .. :)

خُب .. مَسخرست کِ کمتر PM میده و مَن حس میکنم کِ دلم براش تنگ میشه :| وُیس هآشو هِی گوش دادم و بشنوی .. عزیزم یا قربونت برم مَن .. و شآید با خودت میگی بهتر کِ تو شیـراز نیستی کِ مَن اذیت بشم و وابستگیِ بیشتـر :| رو خودَم نمیارم ولی آخر سَـر اگه طوری بشه ، واسه همین دوستِ تهرانی یِ روزآیی میشینـم زآر میزنـم :) اینبار اشتباه نکنم . حرفی نزنـم ، حسی رو بیآن نکنـم .. حساس نشم زیآد .. #رفاقتی ..

امروز عَصر .. یِ قرار کوچیکـ داشتم . با یِ دوستِ قدیمی .. دَر حَدِ 3 - 4 سال بود شآیـد . هَمون کِ واسَم شُماره مَغازه دار رو گرفتـ .. دوستَم داشت . میگفت تـو خیلی خوبی .. امروز بَعدِ اون هَمِه مُـدت . همُ دیدیـم . سَمند ، یکم دور زدیـم و اغلَب ساکِت .. رانندگی کِ میکرد یادم می افتآد کِ به خاطرِ مَن گواهی نامه گرفـت اون روزآ ، به خاطرِ مَن تو هَمـون اولیـن امتحان قبول شُد . تصورم فرق داشت ، یکم بَـد بود تصورم  ، اما خودش خوب بود ظاهـری .. درِ مَن بسته نمیشُد :| زور ندارم کلا . با 206 هَم مُشکل داشتم :)) جلو پسَـر تـهرانـیِ ضایع نشیـم صلواتــ :)) حس کردم هَردو یکم سَختمـون بود .. میگفت باز ساکِت شُد ! بَعدش بایـد میرفـت تمریـنِ بسکِت .. منو رسونـد دمِ خونـهـ ..

تعطیلات میریـم خونهـ ، .. سَرگرم خواهرزآده شآید .. هَفتِه دُوم آبان احتمالا مُسآفرتــ ..

   30 مهـر ..

   فوتبآل ، باز هَم مُنتظر Pm ! و دلَم میخواد برم تو تخت .. :/

  • Setare